پیدا و پنهان شکلگیری وهابیت
جنگ جهانی چگونه طومار امپراتوری عثمانی را در هم پیچید ؟!(پاورقی)
Research@kayhan.ir
عهدشكنان رسوا
نقشهاي كه در فوريه 1916 توسط مارك اسكايز انگليسي و ژرژ پيكات فرانسوي طراحي شده و به موافقتنامه اسكايز – پيكات معروف بود، علنيترين سند بدعهدي يا به قول لارنس «تقلب» انگلستان بود كه پس از انقلاب اكتبر روسيه توسط بلشويكها رو شد. اين سند كه به طور اتفاقي در بايگاني تزارها پيدا شد، توافق چهار دولت بزرگ را درباره تجزيه و تقسيم دولت عثماني ـ آن هم در دوراني كه انگليسيها به اعرابي كه برايشان ميجنگيدند، صدها وعده داده بودند ـ بين خودشان نشان ميداد.
طبق اين طرح شمال تركيه به روسيه، جنوب تركيه و جزاير دودكاني به ايتاليا، سوريه بزرگ (شامل سوريه و لبنان امروزي) به فرانسه و تقريبا آن چه باقي ميماند، به جز عربستان، به انگلستان تعلق ميگرفت. اگرچه عربستان بنابراين طرح زير پرچم هيچ كشوري نميرفت اما مسئله بزرگ اين بود كه اعراب اجازه نداشتند در خارج از شبهجزيره كشورهايي را كه براي آزاد كردنشان كمك كرده بودند، نگاه دارند.
اين عهدشكني كه از ابتدا براي ماموران بريتانيا در كشورهاي عربي از جمله لارنس ۹۷ آشكار بود، زماني تبديل به رسوائي بزرگ تري شد كه جزئيات معاهده ديگري – به مراتب تلختر – در نوامبر 1917 برملا شد.
در نوامبر1917 متن نامهاي از وزير امور خارجه بريتانيا آرتور بالفور به لرد رونسچيلد۹۸، رئيس مجمع صهيونيستهاي بريتانيا در لندن به چاپ رسيد. در اين نامه بالفور به وضوح موافقت انگلستان را درباره تشكيل كشوري در فلسطين براي يهوديان اعلام كرد و به صهيونيستها قول مساعد داد كه براي دستيابي به اين هدف تلاش خواهد كرد.
بالفور ميخواست افسانه قوم اسراييل و سرزمين موعود را كه در اين دوران تبليغات آن به شدت در انگلستان جريان داشت، با اسكان يهوديان در فلسطين تحقق بخشد. حفاظت از كانال سوئز توسط يهوديان طرفدار و مديون بريتانيا در فلسطين به مراتب كار راحت تري از تسلط بر700 هزار عرب مسلماني بود كه در فلسطين ساكن بودند. به همين دليل بود كه بالفور موضع خودش را دو سال بعد به وضوح اين گونه بيان كرد:
«ما پيشنهاد نميكنيم در فلسطين حتي در پي مشورت براي شناخت آرمانهاي ساكنين فعلي منطقه باشيم... چهار قدرت بزرگ نسبت به صهيونيسم متعهد هستند و صهيونيسم، غلط يادرست، بد يا خوب، در نيازهاي حال و اميدهاي آينده ريشهاي كهن و به مراتب عميقتر از تعصبات 700 هزار نفر عربي كه اكنون ساكن آن منطقه هستند، دارد.»
اين موضعگيري روشن براي بيان سياست بيتفاوتي انگلستان در اجراي تعهداتش به اعراب كافي است. پس از جنگ جهاني اول انگلستان به آراميخودش را از زير بار تعهداتش كه با منافع امپرياليستي بريتانيا به شدت در تضاد بود، كنار كشيد. امكان اجراي هيچكدام از آن همه قول و قرارهاي مك ماهون به شريف و پرسي كاكس به عبدالعزيز وجود نداشت. در اندك مدتي پس از جنگ، اعراب پي بردند كه وعدههاي لارنس توخالي و فقط براي تشويق آنها به جنگ مقابل تركان بوده است و در مقابل سرزمينهايي كه براي آزاديشان جنگيدهاند، در عمل هيچ حقي ندارند. اگرچه نه بيانيه بالفور و نه موافقتنامه اسكايز – پيكات به عربستان كاري نداشت و آن را به عنوان منطقهاي بيطرف باقي ميگذاشت اما اين بيطرفي به مفهوم خاص خودش بود؛ چيزي كه آنها ميخواستند نه يك عربستان متحد، بلكه يك عربستان ضعيف بود كه تا حد ممكن به اميرنشينهاي كوچكي كه تحتالحمايه خودشان باشد، تقسيم شده باشد تا امكان اتحاد بر عليه انگلستان به دلايل مختلف در بين آنها وجود نداشته باشد.
***
با نزديك شدن پايان جنگ بينالملل طومار حكومت عثماني پيچيده ميشد، در اين زمان شريف حسين، فخري پاشا را در مدينه محاصره كرده و وضع عثماني چنان آشفته بود كه نميتوانست به فخري پاشا كمك برساند. در همين زمان درگيري نيروهاي عثماني در ساير خطوط با متفقين، احضار فوري نيروهاي ترك از مدينه را به آن مناطق در پي داشت. لارنس كه از نيروي اعراب در ساير نقاط به خصوص در عقبه به نفع متفقين استفاده كرده بود، فيصل را بر آن داشت تا نيروهاي عرب را به جاي تسخير فوري مدينه به اين مناطق بفرستد.
«ما موقعيت را بيپرده با فيصل در ميان گذاشتيم و به او گفتيم كه منافع متفقين در اين مقوله نياز به فداكاري دارد و لذا بايد منافع فوري اعراب در اين موقعيت كمي به تاخير افتد. او مانند هميشه در برابر يك پيشنهاد منطقي و شرافتمندانه [!] سر فرود آورد و موافقت كرد كه در اين مورد هر كاري از دستش برميآيد، انجام دهد.» ۹۹ و سرانجام پس از انجام اين ماموريت كه با دشواري و تلفات اعراب و تركها همراه بود، شريف حسين بدون مزاحمتي فرمانرواي حجاز شد.