kayhan.ir

کد خبر: ۴۶۵۹۲
تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۸
نگاهی به فیلم «استراحت مطلق»

وقتی سینما ذبح می‌شود!

محمد قمی
براستی باید گفت نقد و تحلیل فیلم «استراحت مطلق» چندان کار درخور و طبیعی و درستی نیست؛ چرا؟ چون این فیلم براساس منویات اصلی هنری و مبتنی بر ماهیت اولیه و بدیهی سینما بنا و تولید نشده؛ بلکه فیلمی به شدت سیاست زده و سیاه و حاشیه‌ای است و همین منویات غیرسینمایی و بی‌ارزشیِ محتوایی است که نقد و تحلیلش را سخت و بلکه بیهوده می‌کند.
اما در عین حال می‌توان این فیلم را از منظر آسیب شناسی جریانی در تولیدات سینمای ایران و یا تحلیل ماهیت خود این فیلم به عنوان یک پدیده خارج از سینما مورد توجه قرار داد. باید توجه داشت که ما اساساً با پدیده‌ای ورا و فرا سینمایی روبروییم؛ یک مانیفست مانند شبه سینمایی که جز سیاه کاری و سیاه نمایی، دغدغه دیگری ندارد و در این مسیر حاضر است هنر و حقیقت و واقعیت و حتی وجدان فروخورده فیلمساز را نیز ذبح کند!فیلم «استراحت مطلق» در چنین اتمسفری تولید و روانه اکران شده و مردم ما در مواجهه با تصاویری «چرک» و چندش آور، با یکی از رکورداران سیاه نمایی در هنر هفتم ایران امروز روبرو شده اند.
واقعیت آن است که این فیلم شدیداً فاقد مؤلفه‌های سینمایی است و همان طور که گفتیم نقد و تحلیل وجوه هنری‌اش کار سختی است چون باید از «عدم» سخن بگوییم و نوشته‌مان وجه سلبی پیدا می‌کند و نه ایجابی. با این حال می‌توان با توجه به همه این نکات، مروری داشت گذرا بر همه آنچه در دوران «استراحت مطلق» با آن مواجه می‌شویم.
جدیدترین اثر عبدالرضا کاهانی درباره چند خانواده از طبقه پایین جامعه است که در شهر تهران درگیر ماجراهای مختلفی می‌شوند و... بستر اصلی روایت در فیلم «استراحت مطلق» وقایعی است که پیرامون یک زن رخ می‌دهد؛ زنی مطلقه که از شهرستان به تهران می‌آید و در مواجهه با همسر متعصب سابقش که نشانه‌هایی از روانپریشی و عصبیت را هم در خود دارد، به واکنش‌های عصبی منتهی می‌شود. داستان بر محور حضور این زن آواره در تهران و روی آوردن او به دوستانش و نیز مواجهه‌اش با صاحب کار قبلیش که مردی هوسباز و فریبنده است به پیش می‌رود و حکایت‌گر موقعیت سخت و صعبی که این زن در آن گرفتار آمده می‌شود؛ در موقعیت اصلی درام و موتور محرک فیلم، هیچ نشانه‌ای از امید و رستگاری نیست و هرچه هست، پلیدی و سوءاستفاده و بیماری و دزدی و سوداگری و فلاکت است؛ زنی مطلقه که می‌خواهد در تهران کار کند و روی پای خودش بایستد اما عاقبتی جز آوارگی و بدبختی و مورد هوس واقع شدن برای آدم‌های دیگر را ندارد. مرد متعصب غیرتمند بیماری که با اینکه از زنش جداشده اما دست‌بردار نیست و مدام در حال تعقیب همسر سابقش و فشار آوردن بر اوست و به نوعی مزاحمت غیرقانونی و در عین حال با نمایه‌ها و نشانه‌های آدم‌های متعصب و غیور مذهبی را به منصه ظهور می‌رساند و از این رهاورد، مخاطب با این سؤال مواجه می‌شود که براستی چرا چنین کاراکتری در فیلم تعبیه شده است؟! در امتداد این موقعیت محوری، با فضاهای دیگری از جمله فضای کارگری کثیف و آلوده به هزار و یک جور فقر و اعتیاد و نیز موقعیت کاری دوست زن مطلقه روبرو می‌شویم که به کار نصب ماهواره مشغول است و ...
اما ماحصل این موقعیت‌ها در نهایت تصویری به شدت چرک و آلوده و ناامیدکننده از شهری است به نام تهران و کشوری به نام ایران که هیچ آینده‌ای برای ساکنانش متصور نیست جز تصادف و مرگ و تباهی و در عین حال آرزوی مهاجرت و رفتن به ینگه دنیا برای جامه عمل پوشاندن به آمال و آرزوها!
در واقع می‌توان گفت مضمون و تم اصلی «استراحت مطلق» بن بست و تباهی‌ای است که به شکلی فراگیر و گریزناپذیر همه جامعه ایرانی و اسلامی امروز را دربرگرفته است! چرا که همه شخصیت‌های فیلم در همه موقعیت‌هایشان به بن بست و نابودی می‌رسند و راهی جز مرگ ندارند؛ از زن جوان مطلقه که کاراکتر اصلی است و تنها تصادف منجر به مرگ است که او را از این مرداب و منجلابی که در آن مبتلا گشته رهایی می‌بخشد تا جوانان کارگر معتادی که همه آرزوهای خود را برباد رفته می‌بینند و حتی آن مرد نصاب ماهواره که در بدبختی و فلاکت دست و پا می‌زند و از دستش کاری برنمی‌آید تا برای رهایی دوستش قدمی هرچند کوچک بردارد!
این همان تصویری است که «استراحت مطلق» از جامعه امروزی ایران برای ما می‌سازد و براستی جای این سؤال‌ها باقی است که: این چنین تصویری تا چه حد منطبق بر واقعیت و حقیقت است؟ این تصویرگری به چه قصد و منظوری به ظهور رسیده است؟ آیا بنا بر آسیب شناسی اجتماعی بوده و یا سیاه نمایی؟ اگر قصد آسیب شناسی در میان بوده پس چرا جز نیستی و نابودی چیز دیگری نمی‌بینیم؟ چرا جامعه ایرانی تا این حد تاریک و وخیم و پلشت و نکبت بار به تصویرکشیده شده است؟
به نحوی که می‌توان گفت این فیلم یک سیاه نمایی مطلق است از آنچه امروز در جامعه ایران و یا حتی در همین تهران می‌گذرد. دقت در فیلم گویای این نکته است که فیلمساز همه چیز را از پشت عینک نابودی و تهی بودن و سیاهی دیده است؛ اینکه کارگر در ایران مجبور است نصاب ماهواره باشد! اینکه غیرت و تعصب چیزی جز مزاحمت و روانپریشی نیست؛ اینکه حتی تاجر این مملکت، توالت فروشی دارد! این‌ها وجوه مصداقی و گاه نمادینی است که در این فیلم مورد سوءاستفاده مطلق این کارگردان قرار گرفته است.
اما یک نکته قابل توجه در این فیلم وجود دارد و آن سوءاستفاده از شخصیت زن در این اثر است؛ اینکه در این روایت سیاه نمای فریبکارانه دروغین، زن همیشه محور بدبختی‌ها و ضعف‌ها و پریشانی‌ها و فلاکت‌هاست و مورد سوءاستفاده! اینکه زن قصه «استراحت مطلق»، در موضعی منفعلانه و پریشان و بدون پایداری و استحکام، تنها آمیزه‌ای از هوسبازی و دنائت و سوء تعبیرهای این و آن است و تو گویی از خود هیچ قدرت و صلاحیت تشخصی و انتخابی ندارد!
براستی چرا در فیلم‌های جماعت شبه روشنفکر، همواره شاهد ارائه چنین تصویر مفلوک و مغمومی از زن هستیم در حالی که واقعیت جامعه امروز ایران با همه کاستی‌ها و ناراستی‌هایش، چنین چیزی نیست و در کنار نقاط ضعف و بدی‌ها و زشتی‌هایی که البته قابل آسیب شناسی و رفع‌اند، صحنه‌های افتخارآمیز و دستاوردهای بسیار ارزشمندی نیز در همین طیف و این حوزه قابل اشاره و شناسایی‌اند. پس چرا چنین موقعیت‌هایی ابداً هیچ جلوه و ظهور و بروزی در فیلم‌های این گروه مدعی و همیشه طلبکار ندارد؟!
اما نکته دیگری که درباره فیلم «استراحت مطلق» می‌توان به آن اشاره کرد از بعد جریان شناسی این نوع فیلمسازی سیاه کارانه و سیه نما در کلیت سینمای امروز ایران است. بحث در این باره البته بسیار پردامنه و مفصل است و باید در مجال دیگری آن را دنبال کرد فقط محض نمونه و به مثابه «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» باید پرسید چطور و بر مبنای کدام تدبیری آن هم در دولتی که اعتدال و امید و تدبیر را شعار و سرلوحه خود قرارداده است به این تصمیم می‌رسیم که چنین فیلمی را در اکران عید، روانه پرده سینماهای کشور کنیم و چه جریانی در حوزه تولید و پشتیبانی و فضای پروپاگاندای رسانه‌ای و حتی اکران، به نوعی زمینه چینی می‌کند و مقتضیات را جفت و جور می‌نماید که «استراحت مطلق» با این همه تاریکی و پلیدی و سیاه نمایی، بشود ارمغان و دستاورد سینمای ایران برای مخاطبان!
در این باره باز هم خواهیم گفت.