kayhan.ir

کد خبر: ۴۳۴۷۵
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۲
تاملی اجمالی در زبان، سبک و ساختار شعری علی معلم

شاعری رو به آینده...

رضا اسماعیلی

اشاره‌:
«علی‌ معلم‌ دامغانی‌« از شاعران‌ برجسته‌، اندیشمند و صاحب‌ سبك‌ معاصر است‌. شاعری‌ كه‌ د‌ُرشتی‌، استحكام‌ و صلابت‌ زبانش‌ به‌ شاعران‌ سبك‌ خراسانی‌، قدرت‌ خیال‌، ابهام‌ و پیچیدگی‌ بیانش‌ به‌ شاعران‌ سبك‌ هندی‌، و مضمون‌پردازی‌، لطافت‌ و نرمی‌ كلامش‌ در غزل‌، به‌ شاعران‌ سبك‌ عراقی‌ می‌ماند. هرچند او ـ تمام‌ و كمال‌ ـ شیوه‌ خود را در شعر، شیوه‌ عراقی‌ می‌داند. چنان‌ كه‌ در جایی‌ گفته‌ است‌:

«خود بنده، بین منطقه تهران و خراسان به دنیا آمده‌ام. اما زبان من، به جهت زیرساخت، تمایلات پارتی دارد. ولی مركزیت تهران و نوع آموزشی كه دیده‌ام، زبان عراقی را بر ذهن و شعر من مسلط كرده است.»1
قالب مورد علاقه معلم، مثنوی است. هر چند در سایر قالبها نیز ـ از جمله غزل ـ اشعار مانا و ارزشمندی سروده است.
موضوع‌ بیشتر اشعار معلم‌، «حماسه‌« است‌؛ كه‌ با مضامین‌ اجتماعی‌، سیاسی‌ و تاریخی‌ آمیخته‌ است‌. این‌ شاعر فرهیخته‌، به‌ خاطر آشنایی‌ با ادبیات‌ عرب‌، برخورداری‌ از دانش‌ و بینش‌ ادبی‌، و اشراف‌ بر علوم‌ و معارف‌ زمان‌ خویش‌، شاعری‌ دقیقه‌یاب‌، ژرف‌اندیش‌ و اندیشه‌مدار است‌. از همین‌ رو، سرودن‌ برای‌ او، نه‌ تفنّن‌ و دلمشغولی‌، كه‌ نوعی‌ ادای‌ دین‌ به‌ جامعه‌، و گام‌ نهادن‌ در راه‌ رسالتی‌ اجتماعی‌ است‌. چنان‌ كه‌ خود در مصاحبه‌ای‌ گفته‌ است ‌:
«شعر كمالی است كه مبتنی بر حقیقت است. و این حقیقت، هر گاه تجلی كند، به صورت خودش تجلی می‌كند... شاعری كه مجلای انوار عنایت حق نسبت به مردم واقع می‌شود، باید پیام‌هایی را برساند، و می‌رساند. چنین شاعری، در شعر به عنوان یك امر قدسی می‌نگرد و نه بازیچه و اسباب فخر، یا ابزاری در خدمت كسب معاش.»2
اینك‌، به‌ اغتنام‌ فرصت‌ فراهم‌ آمده‌، تأملی‌ اجمالی‌ در زبان‌، سبك‌ و ساختار شعری‌ این‌ شاعر معاصر خواهیم‌ داشت‌. متأسفانه‌ منابع‌ ما در این‌ بررسی‌، محدود به‌ تنها مجموعه‌ شعر این‌ شاعر، با عنوان‌ «رجعت‌ سرخ‌ ستاره‌«، و معدود اشعاری‌ است‌ كه‌ از او، از سالهای‌ گذشته‌ تا به‌ امروز، در ج‍ُنگهای‌ ادبی‌ و مطبوعات‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. زیرا وی‌، به‌ هر علت‌ ـ از جمله‌ مشغله‌هایی‌ همچون‌ تدریس‌ و مدیریت‌ اداره‌ شعر و موسیقی‌ صدا و سیما ـ كمتر موفق‌ به‌ گردآوری‌ و چاپ‌ آثار خود در قالب‌ مجموعه‌ شعر شده‌ است‌.
شاعری‌ در چالش‌ با دیروز و امروز
سالها پیش‌، وقتی‌ شعرهای‌ معلم‌ را می‌خواندم‌، احساس‌ می‌كردم‌ با شاعری‌ روبه‌رو هستم‌ كه‌ هر چند ریشه‌ در گذشته‌ دارد، ولی‌ چشم‌ به‌ آینده‌ دوخته‌ است‌. شاعری‌ كه‌ پیوندهای‌ عمیقی‌ با گذشته‌ ادبی‌ ایران‌ دارد، و در عین‌ حال‌، نمی‌خواهد از قافله‌ زمان‌ عقب‌ بماند؛ و سخت‌ در جست‌ و جوی‌ راهی‌ است‌ برای‌ بیرون‌ آمدن‌ از این‌ چالش‌ ناگزیر؛ چالش‌ میان‌ گذشته‌ و آینده‌؛ میان‌ دیروز و امروز.
امروز ام‍ّا، وقتی‌ شعرهای‌ معلم‌ را می‌خوانم‌، شاعری‌ را مقابل‌ خود می‌بینم‌ كه‌ از این‌ چالش‌ و آزمون‌ دشوار، سربلند بیرون‌ آمده‌، و ضمن‌ حفظ‌ اصالتهای‌ ادبی‌ خود ـ به‌ عنوان‌ یك‌ شاعر اصولگرا ـ به‌ قافله‌ شعر و ادب‌ امروز ایران‌ پیوسته‌، و با نسل‌ نوجوی‌ امروز، همراه‌ شده‌ است‌. البته‌، این‌ همراهی‌ و همقدمی‌، برای‌ او، گاهی‌ با هزینه‌ سنگینی‌ همراه‌ شده‌؛ كه‌ معلم‌ ـ به‌ هر علت‌ ـ از پرداخت‌ آن‌، شانه خالی‌ نكرده‌ است‌؛ بخصوص‌ دورانی‌ كه‌ بر جایگاه‌ مدیر كل‌ شعر و موسیقی‌ صدا و سیما تكیه‌ زده‌ بود. آری‌، نسل‌ دیروز معلم‌ را با مثنوی‌ اعجاب‌انگیز و جادویی‌«این‌ فصل‌ را با من‌ بخوان‌« می‌شناسند، و نسل‌ امروز او را با ترانه‌هایی‌ كه‌ خوانندگان‌ پاپ‌ می‌خوانند. البته‌، این‌، چیزی‌ از شأن‌ و اعتبار شاعری‌ مثل‌ معلم‌ كم‌ نمی‌كند. هرچند، پارادوكس‌ عجیبی‌ است‌!
با تمام‌ اینها، شك‌ ندارم‌ كه‌ فردا، در تاریخ‌ ادبیات‌ ما، از علی‌ معلم‌، به‌ عنوان‌ شاعری‌ مردمی‌، فرهیخته‌، توانمند و صاحب‌ سبك‌ یاد خواهد شد. و این‌، چیز كمی‌ نیست‌. شاید همین‌ امتیازات‌ هم‌ هست‌ كه‌ امروز همه‌ ما را بر این‌ داشته‌ است‌ كه‌ از معلم‌ بگوییم‌؛ از معلم‌ و شخصیتش‌؛ از معلم‌ و مثنویهای‌ شورانگیزش‌؛ از معلم‌ و غزلهای‌ با طراوتش‌؛ از معلم‌ و ترانه‌های‌ مردمی‌اش‌؛ از معلم‌ و... اگر تأثیر این‌ تلاشها به‌ همین‌ اندازه‌ باشد، كه‌ به‌ نسل‌ امروز و آینده‌ بیاموزیم‌ كه‌ باید قدرشناس‌ و سپاسگوی‌ پیشكسوتان‌ ادب‌ و هنر این‌ مرز و بوم‌ باشیم‌، همین‌ اندازه‌ كافی‌ است‌؛ و به‌ نظر من‌، به‌ هدف‌ خود رسیده‌ایم‌.
آیا «معلم‌» شاعری‌ صاحب‌ سبك‌ است‌؟
برای‌ پاسخ‌ گفتن‌ به‌ این‌ سؤال‌، ابتدا باید به‌ تعریفی‌ از « سبك‌« بپردازیم‌. آیا تا به‌ حال‌ فكر كرده‌اید كه‌ وجه‌ تمایز شاعرانی‌ چون‌ سنایی‌، عطار، مولوی‌، سعدی‌، حافظ‌، و از شاعران‌ امروز، نیما، اخوان‌ و سهراب‌ در چیست‌؟ بی‌گمان‌ باید گفت‌: «ویژگیهای‌ زبانی‌ و سبكی‌ آنان‌».
بدون‌ تردید، آنچه‌ باعث‌ تشخّص‌ و برجستگی‌ زبان‌ ادبی‌ یك‌ شاعر می‌شود، چیزی‌ جز ویژگیهای‌ ساختاری‌ و زبانی‌ آن‌ شاعر نیست‌. برای‌ مثال‌، یكی‌ از ویژگیهای‌ شاخص‌ زبانی‌ سعدی‌، سهل‌ و ممتنع‌ بودن اشعار او ـ بخصوص‌ در غزل‌ ـ است‌. حال‌ اگر حافظ‌، كه‌ صد سال‌ پس‌ از او گام‌ در وادی‌ شعر و شاعری‌ گذاشته‌ بود، در شیوه‌ غزلسرایی‌ به‌ سعدی‌ اقتدا می‌كرد، طبعاً در این‌ راه‌ نمی‌توانست‌ از او پیشی‌ بگیرد، و تنها در زمره‌ یكی‌ از پیروان‌ و مقلدان‌ سعدی‌ باقی‌ می‌ماند. حال‌ آنكه‌، به‌ شهادت‌ تاریخ‌ و دیوان‌ غزلیات‌ خواجه‌ حافظ‌ شیراز، لسان‌الغیب‌ شاعری‌ است‌ كه‌ غزل‌ را بعد از سعدی‌ به‌ حد كمال‌ رسانده‌ است‌. این‌ بدان‌ خاطر است‌ كه‌ حافظ‌، با در پیش‌ گرفتن‌ رفتاری‌ فراهنجار با زبان‌، طراحی‌ نو درافكنده‌؛ و به غزل‌، هویتی‌ نو بخشیده‌ است‌. بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ «سبك‌«، یعنی‌ فرارفتن‌ از مجموعه‌ هنجارهای‌ حاكم‌ بر زبان‌؛ به‌ شرط‌ آنكه‌ این‌ هنجار گریزی‌، بر دو اصل‌ رسانگی‌ (ایصال‌) و زیباشناختی‌ استوار باشد. چرا كه‌ اگر شاعر پایه‌های‌ هنجارگریزی‌ خود را بر این‌ دو اصل‌ بنا نكند، به‌ بیراهه‌ خواهد رفت‌. یعنی‌ یا از سراب‌ فرمالیسم‌ محض‌ سر درخواهد آورد، یا در همان‌ دایره‌ تنگ‌ تكرار و تقلید، استعداد ادبی‌ او به‌ هرز خواهد رفت‌.
اما علی‌ معلم‌، ازجمله‌ شاعرانی‌ است‌ كه‌ به‌ شهادت‌ آثارش‌، با برخورداری‌ از بینشی‌ ژرف‌، در این‌ راه‌ صعب‌ و پر سنگلاخ‌ گام‌ نهاده‌ است‌. او در شعر، شاید از متقدمین‌ و حتی‌ از معاصرین‌ خویش‌ تأثیر پذیرفته‌ باشد؛ ولی‌ آنچه‌ مُسلم‌ است‌، این‌ تأثیرپذیری‌، همچون‌ تأثیری‌ است‌ كه‌ حافظ‌ از متقدمین‌ و معاصرین‌ خویش‌ همچون‌ خواجو، سلمان‌، سعدی‌ و... پذیرفته‌ است‌. كه‌ بدون‌ تردید، این‌ تأثیر، تأثیری‌ مثبت‌ و سازنده‌ و خلاقانه‌ بوده‌ است‌. بدین‌ شكل‌ كه‌، حافظ‌، گاه‌ بیتی‌ از سعدی‌ یا خواجو را گرفته‌، صیقل‌ داده‌، و به‌ حد كمال‌ رسانده‌ است‌.
معلم‌ شاعری‌ است‌ كه‌ از استقلال‌ زبانی‌ برخوردار است‌، و در شعر، سبك‌ و سیاق‌ ویژه‌ خود را دارد؛ شاعری‌ است‌ كه‌ با ادبیات‌ دیروز و امروز ایران‌ آشناست‌. از همین‌ رو، در نوآوری‌، دستی‌ پ‍ُر دارد. جسارت‌ معلم‌ در «هنجارگریزی‌  و رفتار‌ «خلاف‌ آمد عادت‌» با زبان‌، كه‌ عامل‌ اصلی‌ تشخص‌ و برجستگی‌ زبان‌ ادبی‌ اوست‌، از تفكر و اندیشه‌ بكر و پویای‌ وی‌ ریشه‌ می‌گیرد. او در زبان‌، اهل‌ خطر كردن‌ است‌؛ و همین‌ خطر كردن‌ و جسارت‌ در زبان‌، شعر او را یك‌ سر و گردن‌ از شعر معاصرانش‌ بالاتر نشانده‌ است‌. تنها نكته‌ای‌ كه‌ می‌توان‌ در نقد اشعار او به‌ آن‌ اشاره‌ كرد، غموض‌ و پیچیدگی‌ پاره‌ای‌ از اشعار آغازین‌ اوست‌. اشعار آغازین‌ معلم‌، به‌ خاطر برخورداری‌ از همین‌ ویژگی‌، نیاز به‌ ترجمه‌ و تفسیر دارد. به‌ گونه‌ای‌ كه‌ بدون‌ تعبیر و تفسیر، پاره‌ای‌ از اشعار او، حتی‌ برای‌ مخاطب‌ خاص‌ نیز، به‌ راحتی‌ قابل‌ درك‌ و فهم‌ نیست‌. البته‌ در سروده‌های‌ اخیر او، این‌ ویژگی‌، تا حدود زیادی‌ رنگ‌ باخته است‌. و شاید این‌، به‌ خاطر تعاملی‌ است‌ كه‌ در این‌ سالها بین‌ او و خوانندگان‌ شعرش‌ برقرار شده‌ است‌. كه‌ این‌ امر را باید به‌ فال‌ نیك‌ گرفت‌.
شناخت‌ ویژگیهای‌ زبانی‌ و ساختاری‌ شعر معلم‌ و تأمل‌ در رفتار فراهنجار او با زبان‌، نیازمند بررسی‌ و تحقیقی‌ عمیق‌ در اشعار وی‌ است‌. ولی‌ از آنجا كه‌ گفته‌اند «آب‌ دریا را اگر نتوان‌ كشید/ هم‌ به‌ قدر تشنگی‌ باید چشید»، در فرصتِ فراهم‌ آمده‌، به‌ بررسی‌ شاخص‌ترین‌ِ‌ این‌ ویژگیها می‌پردازیم‌.
پیچیدگی‌ و د‌ُرشتی‌ زبان‌
در آغاز این‌ گفتار اشاره‌ شد كه‌ اشعار معلم‌، بی‌اختیار ما را به‌ یاد اشعار محكم‌، فاخر و با صلابت‌ شاعران‌ سبك‌ خراسانی‌ می‌اندازد. اینكه‌ آیا نسبتی‌ بین‌ اشعار معلم‌ و شاعران‌ سبك‌ خراسانی‌ وجود دارد یا نه‌، موضوع‌ بحث‌ من‌ نیست‌. چندان‌ هم‌ دوست‌ ندارم‌ وارد این‌ بحث‌ شوم‌. ولی‌ همین‌ اندازه‌ باید گفت‌: از آنجا كه‌ پیچیدگی‌ و د‌ُرشتی‌ زبان‌ در اشعار معلم‌، از بسامد بالایی‌ برخوردار است‌، این‌ خصوصیت‌ را باید جزء ویژگی‌های‌ زبانی‌ و سبكی‌ معلم‌ به‌ شمار آورد.
نمونه‌های‌ زیر، گواه‌ صادقی‌ بر این‌ ادعاست‌:
چند، از وهم‌، هلا، رشته‌ به‌ بربط‌ بندم‌؟
نقش‌ توحید بر این‌ خط‌ مقرمط‌ بندم‌؟
رسنی‌ بافته‌ تقدیر چنین‌ پیچا‌پیچ‌
من اگر پیچم در وهم، چه می‌ماند؟ هیچ!3
شنیده‌ام من و نشنیده‌ها كژ آغندند
كه در قبیله، شكمخوار، سفله‌ای چندند.4
ولی ز بركه خشنسار سیر پ‍َرّ‌َد باز
كه آب را پی ماهی بشولد از آغاز.5
تو را بس این فرشتگی، زمین تیول د‌ِیو به
افاقه مفت آرزو، اگر ریا ز ریو به6
الا كجاست اسب من، كه بشكنم چدار او
به آب نیستی زنم، برافكنم گدار او.7
استفاده از اوزان بلند در مثنوی
شاید اغراق‌ نباشد اگر بگوییم‌: معلم‌ چیزی‌ در حدود 70 درصد مثنویهایش‌ را در اوزان‌ بلند عروضی‌ گفته‌ است‌. در ادب‌ گذشته‌ پارسی‌، به‌ این‌ اوزان‌، اوزان‌ غریب‌ و «نامطبوع‌« می‌گفتند. چرا كه‌ طبع‌ آزمایی‌ در این‌ وزنها، كاری‌ سخت‌ دشوار و توانفرساست‌، كه‌ از عهده‌ هر كسی‌ بر نمی‌آید. دلیل‌ دیگر این‌ نامگذاری‌، خوش‌ ننشستن‌ این‌ اوزان‌ به‌ ذایقه‌ خواننده‌ است‌. چرا كه‌ اكثر خوانندگان‌ شعر، بیشتر دوست‌ دارند شعری‌ را زمزمه‌ كنند كه‌ در وزنی‌ كوتاه‌، ریتمیك‌ و مطبوع‌ سروده‌ شده‌ باشد. به‌ خاطر آنكه‌ خواندن‌ اشعاری‌ كه‌ در اوزان‌ بلند سروده‌ شده‌، هنر و مهارتی‌ بیش‌ از استعداد یك‌ خواننده‌ معمولی‌طلب‌ می‌كند.
تعلق‌ خاطر معلم‌ به‌ اوزان‌ بلند عروضی‌، علاوه‌ بر آنكه‌ نشان‌ از توانمندی‌ و نبوغ‌ ادبی‌ او دارد، حكایت‌ از «فكر نو» و «اندیشه‌ پویا»‌ این‌ شاعر معاصر می‌كند. چرا كه‌ فكر و اندیشه‌ نو، قالب‌ نو، وزن‌ نو و تكنیك‌ نو می‌طلبد. كسی‌ كه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد، به‌ دنبال‌ قالبی‌ هماهنگ‌ و متناسب‌ با جنس‌ حرف‌ خود می‌گردد. چنان‌ كه‌ نیما می‌گوید: «باید قبل‌ از هر كار، دانست‌ كه‌ فلان‌ مفهوم‌ شعر در كدام‌ قالب‌ و شكل‌ متناسب‌اند».
استفاده‌ از اوزان‌ بلند عروضی‌ در مثنوی‌های‌ معلم‌، به‌ یك‌ ویژگی‌ و هنجار تبدیل‌ شده‌ است‌. استفاده‌ از اوزانی‌ مانند:
«مفاعلن‌ فعلاتن‌ مفاعن‌ فعلات‌.»
به‌ حق‌ حق‌ كه‌ خداوندیِ زمین‌ با ماست‌
به شرق و غرب جهان، روم و زنگ و چین با ماست
«فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات.»
ای‌ جوانان‌ چمن‌، روح‌ بهاران‌ بگذشت‌
چشمه ابر سترون شد و باران بگذشت
به كارگیری كلمات مهجور
استفاده‌ مناسب‌ و هنرمندانه‌ از كلمات‌ به‌ ظاهر كُهنسال‌ و فراموش‌ شده‌ در شعر معاصران‌، تأییدی‌ مجدد بر این‌ نكته‌ ظریف‌ است‌ كه‌ «كلمه‌«، تاریخ‌ مصرف‌ ندارد. بنابر این‌، از به‌ كار بردن‌ عنوان‌ «كهنه‌« و»نو» برای‌ كلمات‌، باید جداً پرهیز كرد. اینكه‌ گفته‌ می‌شود شاعر معاصر كسی‌ است‌ كه‌ دارای‌ «زبانی‌ نو» و امروزین‌ باشد، به‌ این‌ معنا نیست‌ كه‌ به‌ هنگام‌ سرودن‌، فقط‌ به‌ گزینش‌ كلماتی‌ بپردازد كه‌ در محاورات‌ روزانه‌ یا نثر امروز به‌ كار گرفته‌ می‌شوند. من‌، شاعران‌ بسیاری‌ را می‌شناسم‌ كه‌ در عصر حاضر زندگی‌ می‌كنند، در قالبهای‌ نیمایی‌، سپید و آزاد شعر می‌گویند، و در شعرشان‌ به‌ دستچین‌ كردن‌ مدرن‌ترین‌ كلمات‌ می‌پردازند، ولی‌ از آنجا كه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ ندارند و فكرشان‌ عقب‌ مانده‌ است‌، از سطر سطر شعرشان‌ بوی‌ كهنگی‌ به‌ مشام‌ می‌رسد. در عین‌ حال‌، شاعرانی‌ هم‌ وجود دارند كه‌ حتی‌ در قالبهای‌ سُنتی‌ مثل‌ غزل‌ و مثنوی‌، از جنس‌ زمان‌ حرف‌ می‌زنند. بنابراین‌، معاصر بودن‌ و «زبان‌ نو» داشتن‌، ربطی‌ به‌ استفاده‌ از واژگان‌ دیروز و امروز ندارد. بلكه‌ این‌ امر، بیشتر به‌ توانمندی‌ و مهارت‌ شاعر در به‌ فعلیت‌ درآوردن‌ پتانسیل‌ كلمات‌ ارتباط‌ دارد. شاعر در هنگام‌ سرودن‌، به‌ كارگردانی‌ می‌ماند كه‌ باید بهترین‌ اجرا را از واژگان‌ به‌ نمایش‌ بگذارد. از این‌ منظر، قدیمی‌ترین‌ واژه‌ها نیز در یك‌ « اجرای‌ زبانی‌« موفق‌ و هنرمندانه‌، می‌توانند به‌ هنرنمایی‌ بپردازند، و به‌ صحنه زبان‌ وارد شوند.
اعتقاد و باور من‌ بر این‌ است‌ كه‌ فكر و اندیشه‌ شاعر، بستر اصلی‌ نوزایی‌ و تجدید حیات‌ كلمه‌ در شعر است‌. اگر شاعر، صاحب‌اندیشه‌ای‌ نو و پویا باشد، شك‌ نداشته‌ باشید كه‌ كهنه‌ترین‌ كلمات‌ نیز در ساختار زبانی‌ او، به‌ زیباترین‌ شكل‌ خواهند درخشید. چنان‌ كه‌ نیما می‌گوید: «هركس‌ به‌ اندازه‌ فكر خود كلمه‌ دارد و در پی‌ كلمه‌ می‌گردد. فكر می‌زاید. اما كلمه‌، زاییده‌ نمی‌شود، مگر با فكر.شاعرانی‌ كه‌ فكر ندارند، تلفیقات‌ تازه‌ هم‌ ندارند.»
معلم‌، از جمله‌ شاعرانی‌ است‌ كه‌ به‌ خاطر برخورداری‌ از «فكر نو»، در صحنه‌ كارگردانی‌ كلمات‌، خوش‌ درخشیده‌ است‌. نحوه‌ اجرای‌ زبانی‌ او طوری‌ است‌ كه‌ گویا به‌ كلمات‌ حیاتی‌ دوباره‌ می‌بخشد. ما، وقتی‌ مثنویهای‌ این‌ شاعر معاصر را می‌خوانیم‌، با كلمات‌ به‌ ظاهر كهنه‌ و كهنسال‌ به‌ گونه‌ای‌ ملاقات‌ می‌كنیم‌ كه‌ گویی‌ به‌ تازگی‌ متولد شده‌ و پا به‌ عرصه‌ زبان‌ گذاشته‌اند. به‌ نمونه‌های‌ زیر توجه‌ كنید:
آیش‌ سالزد از غربت‌ من‌ بایر ماند
چمن از گل، شجر از چلچله، بی‌زایر ماند10
دو دیگر: آنچه به دیروز دیو روز دمید
عروس بود پریروز و، زین عجوز رمید11
سواد محمل است، هان! زدند راه عبله را
تو بی‌شرف چه می‌كنی، حنا و عطر و طبله را! 12
اما ذكر این نكته هم در اینجا خالی از فایده نیست، كه: از استاد بزرگواری مانند «معلم»، كه به راستی معلم و پیر همه شاعران بعد از انقلاب است، انتظار می‌رفت كه همچنان در خط «اعتدال» حركت كند، و از رو آوردن به وادی پرخوف و خطر «ترانه‌گویی» و «تصنیف‌سازی»، كه امروز هر از راه رسیده‌ای مدعی آن است، پرهیز كند؛ و همچنان، «معلم» بماند. رو آوردن این رویین‌تن پارسی‌گو به عرصه «ترانه‌گویی»، درخور تأمل و شگفتی است! هرچند، ممكن است این دانشی مرد فرهیخته، برای خود، حجتی داشته باشد، كه من از آن غافلم. و به همین خاطر، بیش از این، در این باب چیزی نمی‌گویم :
من‌ این‌ حروف‌ نوشتم‌، چنان‌ كه‌ غیرندانست‌
تو هم‌ ز روی‌ كرامت‌، چنان‌ بخوان‌ كه‌ تو دانی‌
نوآوری‌ درآوردن‌ قافیه‌ و ردیف‌ (موسیقی‌ كناری‌)
منظور از موسیقی‌ كناری‌، كاربرد قافیه‌ و ردیف‌ در شعر است‌، كه‌ در ارتقای‌ غنای‌ موسیقیایی‌ یك‌ شعر و خیال‌انگیز كردن‌ كلام‌، تأثیر غیرقابل‌ انكاری‌ دارد. بر اهل‌ فن‌ پوشیده‌ نیست‌ كه‌ حسن‌ سلیقه‌ در انتخاب‌ قافیه‌ و ردیف‌، گاهی‌ می‌تواند یك‌ شعر را از فرش‌ به‌ عرش‌ بكشاند. ضمن‌ آنكه‌ نوآوری‌ در قافیه‌ و ردیف‌، در كشف‌ مضامین‌ و تعابیر نو و صید معنی‌ عمیق‌، به‌ شاعر كمك‌ فراوانی‌ می‌كند.
غزل‌ زیر، كه‌ از شاعر جوان‌ معاصر، غلامعلی‌ شكوهیان‌ است‌، نمونه‌ خوبی‌ برای‌ اثبات‌ این‌ ادعاست‌:
دلخسته‌ام‌ از این‌ اتاق‌ چند در چند
یك‌ آسمان‌ چند است‌، آقا؟ بال‌ و پر، چند؟
آقا اجازه‌! عید یعنی‌ چه‌؟ چه‌ روزی‌؟
من‌ از پدر پرسیده‌ام‌ دیروز. هر چند؛
او هم‌ نمی‌داند حساب‌ روز و شب‌ را.
می‌پرسد از من‌: «خواب‌ راحت‌ تا سحر چند؟»
تا اینكه‌ سهم‌ هر كسی‌ یك‌ لقمه‌ باشد
اكرم‌، بگو: «دست‌ پدر تقسیم‌ بر چند؟»
می‌پرسد از من‌، حاصل‌ عمر خودش‌ را
می‌گویمش: «اندوه ما را، ضرب در چند.»13
وسواس و دقت نظر در انتخاب «قافیه» و «ردیف»، به یقین بر تأثیرگذاری كلام می‌افزاید، و حلاوت و لطف سخن را بیشتر می‌كند. معلم با اشراف بر این معنا، با انتخاب ردیفهای طولانی و قافیه‌های نو، ضمن كشف مضامین جدید، بر غنای موسیقیایی شعرش می‌افزاید.
به مثالهای زیر توجه كنید:
چو كشته برق را زی‍َم، در این نفس كه می‌رود
چو قطره غرق را زی‍َم،‌در این نفس كه می‌رود.14
منم كه سال چو زد، غل‍ّه را بشورانم
چو عطسه كرد زمین، گله را بشورانم.15
دم سموم خزان، موذیانه در باغ است
به باغبان برسان، موریانه در باغ است.16
استفاده از تكنیك «تكرار»
به‌ مثالهای‌ زیر توجه‌ كنید:
چو كشته‌ برق‌ را زی‍َم‌، در این‌ نفس‌ كه‌ می‌رود
در این‌ كه‌ «تكرار»، یكی‌ از تكنیك‌ها و شگردهای‌ زبانی‌ و موسیقیایی‌ای‌ شعر نیمایی‌ است‌، جای‌ هیچ‌گونه‌ شكی‌ نیست‌. چرا كه‌ در شعر نیمایی‌ ـ بخصوص‌ شعر سپید و آزاد ـ از آنجا كه‌ وزن‌ عروضی‌ كمرنگ‌ و یا به‌ كلّی‌ حذف‌ می‌شود، شاعر، برای‌ پر كردن‌ خلأ وزنی‌، به‌ شگردهای‌ زبانی‌ دیگری‌ متوسل‌ می‌گردد؛ كه‌ «تكرار»، یكی‌ از آنهاست‌. تكرار، موسیقی‌ درونی‌ شعر را تقویت‌ می‌كند، و به‌ انسجام‌ كلام‌ می‌افزاید.
بعد از انقلاب‌، شاعران‌ جوان‌، در عین‌ ارادت‌ به‌ قالبهای‌ سنتی‌، درصدد یافتن‌ راهكاری‌ برای‌ برونرفت‌ از فضای‌ كلیشه‌ای‌ شعر سنتی‌، و پیوند این‌ قالبها با جریان‌ شعر امروز برآمدند. ظهور جریان‌ «نوكلاسیك‌»، در واقع‌ پاسخی‌ مناسب‌ به‌ این‌ ضرورت‌ تاریخی‌ بود. در این‌ شیوه‌، شاعر از تمام‌ امكانات‌ و توانمندیهای‌ موسیقیایی‌ قالبهای‌ سنتی‌ شعر پارسی‌ استفاده‌ می‌كند؛ اما در عرصه‌ خیال‌ و تصویر، زبان‌ و عناصر معنوی‌، نوآوری‌های‌ شعر بعد از نیما را، به‌ استخدام‌ خود درمی‌آورد. البته‌، در آثار شاعران‌ دهه‌های‌ چهل‌ وپنجاه‌ نیز، رگه‌هایی‌ از این‌ جریان‌ مشاهده‌ می‌شود.
محمدعلی‌ بهمنی‌، در غزلی‌ زیبا، به‌ این‌ نكته‌ اشاره‌ می‌كند و می‌گوید:
جسمم‌ غزل‌ است‌ اما، روحم‌ همه‌ نیمایی‌ست‌
در آینه تلفیق، این چهره تماشایی‌ست.17
«تكرار» در شعرهای معلم، به شیوه‌های مختلفی به كار گرفته می‌شود. این تكرار، گاهی شامل یك یا چند بیت می‌شود. مانند نمونه زیر:
این‌ فصل‌ را با من‌ بخوان‌، باقی‌ فسانه‌ست‌
این فصل را بسیار خواندم؛ عاشقانه‌ست.18
این بیت در مثنوی هجرت، عیناً در چند مورد تكرار شده است. گاهی نیز یك كلمه، به منظور تأكید، در یك مصرع تكرار می‌شود. مانند نمونه زیر:
سخت دلتنگم، دلتنگم، دلتنگ از شهر.19
بار كن تا بگریزیم، به فرسنگ از شهر
گاهی نیز این تكرار، به شیوه‌های دیگری است؛ كه به منظور پیشگیری از اطاله كلام، از آوردن نمونه، خودداری می‌كنم.علاقه‌مندان‌ برای‌ مطالعه‌ بیشتر در این‌ مورد، می‌توانند به‌ تنها مجموعه‌ شعر شاعر، كتاب‌ «رجعت‌ ستاره‌ سرخ‌»، و یا اشعاری‌ كه‌ از وی‌، در طول‌ سالهای‌ گذشته‌ تا به‌ امروز، در جنگهای‌ ادبی‌ و مطبوعات‌ چاپ‌ شده‌ است‌، مراجعه‌ كنند.
  پرشها و سكته‌های‌ وزنی‌
درستی‌ زبان‌ و صلابت‌ بیان‌ معلم‌، اقتضا می‌كند كه‌ گاهی‌ در رسم‌الخط‌ اشعار او، شاهد پرشها و سكته‌های‌ وزنی‌ باشیم‌؛ كه‌ هر چند این‌، یك‌ ویژگی‌ سبكی‌ برای‌ اوست‌، ولی‌ نام‌ امتیاز نمی‌توان‌ بر آن‌ نهاد. البته‌، از دیرباز تاكنون‌، بسیاری‌ از شاعران‌ بزرگ‌ نیز، آنجا كه‌ میان‌ دو راهی‌ وزن‌ و محتوا سرگردان‌ مانده‌اند، وزن‌ را قربانی‌ معنا كرده‌اند. كه‌ نمونه‌ بارز آن‌، مولاناست‌. اگر در اشعار مولانا، از این‌ منظر تأمل‌ كنید، خواهید دید كه‌ پرشها و سكته‌های‌ وزنی‌، در اشعار او، كم‌ نیست‌. این‌ ویژگی‌، در اشعار معلم‌ نیز دیده‌ می‌شود. البته‌، بدیهی‌ است‌ كه‌ عروضیان‌ و اهل‌ فن‌ و منتقدین‌، این‌ ویژگی‌ را ضعفی‌ برای‌ شعر معلم‌ به‌ حساب‌ آورند؛ ولی‌ كسانی‌ كه‌ بر توانمندیهای‌ او در عرصه‌ شعر واقف‌اند، مطمئناً به‌ این‌ امر، از منظری‌ دیگر نگاه‌ می‌كنند، و این‌ ویژگی‌ را، به‌ پای‌ ضعفهای‌ شعر او، نمی‌گذارند.
مواردی‌ از پرشها و سكته‌های‌ وزنی‌، در نمونه‌های‌ زیر، دیده‌ می‌شود:
شرحه‌ شرحه‌ است‌ صدا در باد، شب‌ پا رفته‌ است‌
نقل امشب نیست از برساد، شب پا رفته است.20
جگرم داغ ملامت نیست، كسبم دشنه است
باز بی‌نفت است فانوسم، اسبم تشنه است.21
 استفاده از تكنیك زبانی‌ِ «قطع جمله»
اگر بپذیریم‌ هنجارگریزی‌ آگاهانه‌، كه‌ متكی‌ بر دو اصل‌ «رسانگی‌« و «زیباشناختی‌« است‌، در تشخص‌ بخشیدن‌ به‌ زبان‌ ادبی‌ شاعر، تأثیر بسزایی‌ دارد، نحوشكنی‌ ونحوگریزی‌ آن‌ دسته‌ از شاعرانی‌ كه‌ در مسیر «نوآوری» و «نوگویی‌» تلاش‌ می‌كنند، قابل‌ توجیه‌ است‌.
به‌ عبارت‌ دیگر، اگر تصرف‌ در اصول‌ و قواعد نحوی‌ بتواند بر زیبایی‌ كلام‌ شاعر بیفزاید، و كلام‌ او را در چاه‌ و چاله‌ «پیچیدگی‌« گرفتار نسازد، دستبرد آگاهانه‌ در اصول‌ و قواعد دستوری‌، برای‌ شاعر مجاز است‌. همچنان‌ كه‌ دخل‌ و تصرف‌ در وزن‌ در محدوده‌ اختیارات‌ شاعری‌، مجاز است‌.
«قطع‌ جمله‌«، كه‌ یكی‌ از ویژگیهای‌ زبانی‌ علی‌ معلم‌ است‌، شاید از منظر متقدمین‌، نوعی‌ «نحوشكنی‌« و دهن‌ كجی‌ به‌ اصول‌ و قواعد نحوی‌ به‌ شمار آید (چنان‌ كه‌ متقدمین‌، آوردن‌ واو عطف‌ را در آغاز مصرع‌، همچنین‌، جابه‌ جایی‌ اجزای‌ جمله‌ را، هرگز مجاز نمی‌دانستند)؛ در حالی‌ كه‌ در شعر نیمایی‌، سپید و آزاد، از این‌ تكنیكها به‌ فراوانی‌ استفاده‌ می‌شود.
البته‌ باز هم‌ تأكید می‌كنم‌ كه‌ هرگونه‌ نوآوری‌، باید بر پایه‌ تجربیات‌ گذشتگان‌ و بصیرت‌ ادبی‌، و در دایره‌ اعتدال‌ صورت‌ بگیرد، تا شبكه‌ زبان‌ را دچار اختلال‌ نسازد.
در اشعار معلم‌، استفاده‌ از تكنیك‌ «قطع‌ جمله‌« بسیار دیده‌ می‌شود. در بسیاری‌ از اشعار او، جمله‌ای‌ كه‌ آغاز شده‌، به‌ ناگهان‌ قطع‌ می‌شود، و به‌ شیوه‌ای‌ دیگر ادامه‌ می‌یابد. كه‌ این‌، برای‌ خواننده‌ای‌ كه‌ در فضای‌ شعر امروز تنفس‌ می‌كند، حادثه‌ای‌ شوق‌انگیز و قابل‌ تأمل‌ است‌.
مثال‌ زیر، برای‌ تأیید این‌ نكته‌ و اشاره‌ به‌ این‌ ویژگی‌، كافی‌ است‌:
وجودی‌ و... نه‌ وجودی‌، عدم‌، دقیق‌تر است‌
عدم نه‌ای و وجودت، شكی عمیق‌تر است22
   بهره‌گیری از جملات «معترضه»
هر چند نثر جولانگاه‌ و بستر اصلی‌ كاربرد جمله‌ معترضه‌ است‌ و ما كاربرد این‌ گونه‌ جملات‌ را در نثر بسیار دیده‌ایم‌، ولی‌ بعد از نیما و آغاز جریان‌ شعر نیمایی‌، شاعران‌ نوسرا، برای‌ تصرف‌ در فُرم‌ و ساختار زبان‌، به‌ منظور تشخص‌ بخشی‌ به‌ آن‌، از این‌ تكنیك‌ زبانی‌، در شعر بسیار استفاده‌ كرده‌اند:
می‌ایستی‌
ـ بی‌ كه‌ به‌ كوه‌ تكیه‌ زنی‌ ـ
و به‌ راه‌ می‌افتی‌
ـ بی‌ كه‌ گام‌ برداری‌ ـ
درخت‌ می‌شوی‌
و پرنده‌
آغاز می‌كنی‌
آوازهای‌ بومی‌ خود را.
هادی‌ خورشاهیان‌
در نمونه‌های‌ زیر از اشعار علی‌ معلم‌ نیز، استفاده‌ مؤثر و آگاهانه‌ از این‌ تكنیك‌ زبانی‌، به‌ خوبی‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌:
ای‌ خلق‌، تار و پود شما دلق‌ ژنده‌ای‌ است‌
ـ سنجیده‌ام ـ خدای شما نیز بنده‌ای است23
تو را ز غربت دلگیر جاده‌ها خبر است
تو را ـ اگرچه سوار ـ از پیاده‌ها خبر است24
 استفاده از آرایه معنوی «تمثیل»
در تعریف‌ تمثیل‌ گفته‌اند: «تمثیل‌ آن‌ است‌ كه‌ عبارت‌ نظم‌ و نثر را به‌ جمله‌ای‌ كه‌ م‍َثَل‌ یا شبه‌ م‍َثَل‌ و متضمن‌ مطلبی‌ حكیمانه‌ است‌، بیارایند».
توانایی‌ در بهره‌گیری‌ از «تمثیل‌«، كه‌ یكی‌ از صنایع‌ معنوی‌ است‌، به‌ میزان‌ آگاهیها، اطلاعات‌ و معلومات‌ ادبی‌، علمی‌ و تاریخی‌ شاعر برمی‌گردد.
علی‌ معلم‌، از جمله‌ شاعرانی‌ است‌ كه‌ به‌ خاطر برخورداری‌ از دانش‌ و بینش‌ والای‌ ادبی‌ و آشنایی‌ با علوم‌ و معارف‌ اسلامی‌، در به‌ كارگیری‌ هنرمندانه‌ صنعت‌ «تمثیل‌«، موفق‌ عمل‌ كرده‌ است‌. او در سروده‌های‌ خویش‌، به‌ منظور جذب‌ خواننده‌ و توجه‌ دادن‌ او به‌ مطلب‌ و پروراندن‌ معنا، اشاره‌های‌ دقیق‌ و ظریفی‌ به‌ اُسطوره‌های‌ ملی‌ و مذهبی‌، آداب‌ و رسوم‌ مردم‌، آیات‌ و احادیث‌ و ضرب‌المثل‌ها دارد. توانمندی‌ او در استخدام‌ این‌ صنعت‌ آن‌ چنان‌ است‌ كه‌ خواننده‌ شعرش‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ متوجه‌ كاربرد این‌ شگرد توسط‌ شاعر نمی‌شود.
به‌ نمونه‌های‌ زیر توجه‌ كنید:
رهین‌ چاه‌ رستمم‌، زننگ‌ جاه‌ زالها
سپیده زد چه می‌كنم، در آسیاب سالها؟25
تاج و تیشه‌ست بسی بر ره، یكرویه كنم
مویه بر خسرو، تا چند ز شیرویه كنم؟26
مار ضحاك است بر راه، بگو با كاوه
كه میفكن ك‍ُله از سر، مگشا پاتاوه27
از این دلیل نمایان كه از دغا بری‌اند
یكی‌ست موسی و باقی، نهفته، سامری‌اند28
خداپرست بد آغاز و بتگری آموخت
خلیل بود، به تخلیط، آزری آموخت29
كسی به طیب روانها كسی به طیبت روح
كسی به طبع سلیمان، كسی به هیبت نوح30
سخن آخر
همچنان‌ كه‌ در آغاز این‌ گفتار اشاره‌ شد، بیان‌ تمام‌ ویژگیهای‌ زبانی‌ و سبكی‌ شاعر فرهیخته‌ و توانمند معاصر، علی‌ معلم‌، مجالی‌ فراخ‌ و همتی‌ بلند می‌خواهد. كه‌ امید است‌ در آینده‌ ـ اگر این‌ دو سرمایه‌ فراهم‌ شد و عمری‌ باقی‌ بود ـ توفیق‌ انجام‌ آن‌ را به‌ دست‌ آورم‌. این‌ مختصر، تنها در حكم‌ قطره‌ آوردن‌ از دریا بود، و ادای‌ دینی‌ به‌ ادبیات‌ انقلاب‌ اسلامی‌.
آنچه‌ كه‌ مسلم‌ است‌، اگر بخواهیم‌ سیمای‌ این‌ شاعر معاصر و دانشی‌ مرد فرهیخته‌ را در آیینه‌ ادبیات‌ امروز به‌ خوبی‌ بنمایانیم‌، باید مقاله‌ها و ویژه‌نامه‌های‌ بسیاری‌ تدارك‌ ببینیم‌، تا حق‌ مطلب‌ ـ آن‌ گونه‌ كه‌ شایسته‌ و بایسته‌ است‌ ـ ادا شود. این‌ كوچك‌ترین‌، تنها در حد بضاعت‌ خویش‌ قلم‌ زدم‌، و امید آن‌ دارم‌ كه‌ در آینده‌ نزدیك‌، تحقیق‌ و پژوهش‌ پیرامون‌ ادبیات‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و معرفی‌ چهره‌های‌ درخشان‌ آن‌، به‌ صورت‌ جدّی‌تر، توسط‌ محققین‌ و صاحبنظران‌ دنبال‌ شود.
به‌ نظر من‌، معرفی‌ ادبیات‌ امروز ایران‌، بر آنان‌ كه‌ اهلیت‌ این‌ كار را دارند، یك‌ وظیفه‌ و تكلیف‌ ملّی‌ است‌؛ و شانه‌ خالی‌ كردن‌ از زیر بار این‌ تكلیف‌، راه‌ و رسم‌ جوانمردان‌ نیست‌. اگر امروز كسانی‌ آغازگر این‌ راه‌ روشن‌ و خجسته‌اند، باید فردا نیز كسی‌ پیدا شود كه‌ این‌ امانت‌ را به‌ سر منزل‌ مقصود برساند. پس‌ باید از هم‌ اكنون‌ به‌ فردا اندیشید، و نسل‌ جوان‌ و نوجوی‌ امروز را، برای‌ به‌ دوش‌ كشیدن‌ این‌ رسالت‌ بزرگ‌ در فردای‌ تاریخ‌ ـ كه‌ به‌ زودی‌ خواهد رسید ـ آماده‌ كرد:
زین‌ گلستان‌ به‌ حیرت‌ شبنم‌ رسیده‌اید
باید دری‌ به‌ خانه‌ خورشید باز كرد
 
 پی‌نوشت‌ها در دفتر روزنامه موجود است