یادی از مدافع حرم شهید «اميررضا عليزاده»
آرمان خواهی و غیرت دینی
1)دنياي امروز دچار وانمودگي(simulation) شده است. سرمايهداري متاخر جهاني و نظام سلطه به کمک ماهوارهها و انواع رسانهها، تصويرها و ارزشهاي خود را ميسازند و آن را به خورد اذهان جهاني ميدهند. گويي همه ابزارهاي سلطه جهاني به رهبري شيطان بزرگ، بسيج شدهاند که دنيا را همانطور نشان دهند و تفسير کنند که ميخواهند و به نفع آنهاست. بدين ترتيب زندگي جهاني مد نظر غرب از نو ساخته ميشود و به صورتي نرم به مردم دنيا تحميل ميشود. ديني بدلي و خودساخته به نام «اسلام» ابداع ميکنند. آن را تفسير به راي ميکنند و جلوههاي مسلماني ضد بشري را به کمک فيلم و خبر و تصوير به خورد جهان ميدهند و در مرحله بعد به مبارزه با اين تصوير کج و معوج برميخيزند تا مسلمانان را نابود و کشورهاي اسلامي را استثمار کنند. تخم گروههاي تروريستي طالبان، النصره، داعش و ... را ميپاشند و پرورش ميدهند و به اسم اسلام انواع جنايتهاي ضدبشري مرتکب ميشوند. حاصل اين همه خدعه و مکر شيطاني اينکه اسلام را خطرناک و تهديدي جدي براي امنيت جهاني، توسعه، غيرمعقول، ضد آزادي و ضد زن معرفي ميکنند. اکنون که ايدئولوژی توجيهکننده فراهم شده است، به ديگر کشورها حمله ميکنند و آن را مشروع و حق و براي نجات مردم آن کشورها قلمداد مينمايند. عجبا که به نام نجات کشورها از استبداد و اقتدارگرايي چه جنايتها که نميکنند. شگفتا که هاليوود و تکنيکهاي سينمايي را در تصوير کردن سر بريدنها و آتش زدنها، تمام قد به خدمت ميگيرند تا «موازنه وحشت»ي ايجاد کنند و هر مقاومت احتمالي را در نطفه خفه کنند.
2)در اين دنياي وانموده، اذهان پاک بسياري آلوده و متوهم و منحرف ميشود. برخي فريب دموکراسيخواهي غرب را ميخورند و برخي جنايتهاي بازتاب يافته را جزء ذات اسلام ميپندارند و به دشمني با اسلام برميخيزند. مسلمانان در اين ميان برخي غربزده اين رفتارها را توجيه ميکنند. برخي هم با پيگيري هر روزه اخبار ماهوارهها کمکم تحت تاثير اين وانمودگي قرار ميگيرند تا جايي که مثلاً ظلم بشار اسد را بسيار بزرگتر و نتايج ادامه حکومتش را بسيار وخيمتر از حمله غرب به سوريه و نابودي شهرهايش ميپندارند. حمله غرب را منادي آزادي و توسعه و هر چه غرب برايشان وانمود کرده تصور ميکنند. در اين جهان وانموده تنها کساني ميتوانند به درستي در برابر اين سيل بنيان برکن بمباران رسانهاي و اعوجاج در انعکاس تصاوير مقاومت کنند و به مقابله برخيزند که چند ويژگي داشته باشند: اول اسلام ناب و اصيل امام را بشناسند و اهل ولا باشند. دوم اينکه در اين مکتب تربيت شده باشند. سوم اينکه غيرت ديني داشته باشند. چهارم اينکه به شهادت باورعميق يافته باشند و از حضور در عرصه مبارزه و قتال نهراسند.
3)اميررضا عليزاده را از سال 1384 که با هم همکلاسي رشته علوم سياسي شديم شناختم. سپاهي بود و متولد 1355 از دیار رودسر. پرورش يافته در خانوادهاي روحاني و انقلابي. پدرش مسئول دفتر امام جمعه فقيد رودسر و ابوالشهدا مرحوم حاج آقا جنيدي بود. روحيه عميق مذهبي و باورهاي انقلابياش باعث ميشد نسبت به محيط دانشگاه نقدهاي جدي و فراواني داشته باشد. دانشجويان آن دوران سه دسته بودند. برخي کارمند و در پي مدرکي و اضافه حقوقي که سريع ميآمدند و ميرفتند و کاري به محيط دانشگاه نداشتند، برخی دختران و پسران بيهدف که آينده بلند و جديت و پشتکار، کمتر نشاني در حرکات و سکنات آنها داشت. نه آرمان بلندي داشتند و نه هدف جدي و بزرگي. دسته سوم موسایاني بودند افتاده در نيل حوادث و تلاطمات زمانه که دنبال ساحل امن و علم و نجات بودند. فقط کافي بود استاداني دردمند و ديندار و متعهد باشند تا اينان از آب روزمرگی گرفته شوند و شکوفا شوند. امير رضا اما هيچکدام از اينها نبود. خود راه را يافته بود و پيشتر در خانواده به درستي تربيت شده بود. شاغل در سپاه بود اما محدود به آن نبود. دغدغه دانشگاه و محيط پيرامون ذهنش را رها نميکرد. مردي با بينش مذهبي و پويش حزباللهي، دغدغهمند و اهل درد، اهل مطالبه و فرياد، اهل فداکاري و هزينه کردن در راه آرمان.
4)اوضاع حجاب دانشجويان خوب نبود. به ياد دارم يکبار يکي ازاستادان سر کلاس، دفاع کاربردي و جالبي از حجاب کرده بود و حاصل اينکه از فردايش دوازده نفر از دانشجويان با «چادر» به دانشگاه آمدند و اين تا پايان مستدام ماند. امير رضا با پرايد مشکياش به دانشگاه آمد و خيلي خوشحال بود. هميشه حرص ميخورد و معتقد بود چرا دانشجوي جوان بايد با حجاب نامناسبي سر کلاس بيايد و بيشتر در معرض فريب و سوء استفاده قرار گيرد. چرا نهادهاي متولي دانشگاه کاري نميکنند. دردمندانه ميگفت اي خدا! چطور به اينها ثابت کنيم حجاب مصونيت است؟ ميگفت من حاضرم هر کاري از دستم برميآيد جهت آموزش معارف ناب اسلامي به اين دانشجويان انجام دهم. آن روز بهخاطر چادري شدن بچهها مبلغي پول به من داد که آن را به استاد فلاني جهت ترويج معارف ديني و انقلابي بدهم، خرج کند. زمان به زودي سپري شد و با فارغالتحصيلي از هم جدا شديم. سالها گذشت و البته هر از گاهي تلفني از هم خبر ميگرفتيم. دريافتم براي دفاع از حرم حضرت زينب سلامالله عليها قرار است به سوريه برود. التماس دعايي گفتم و خداحافظي کرديم. به يک باره در ارديبهشت ماه 1392 خبر دادند که امير هم رفت. دچار شوک شدم و همه خاطرات دوران دانشجويي زنده شد. امير رضا همه آن چهار ويژگي را دارا بود که توانست از جان گذشتگي کند و به سوريه برود. سر کلاسهاي دانشگاه خط قرمزش اسلام بود و اصول نظام. نقد بر عملکردها را ميشنيد و اگر منطقي بود، ميپذيرفت اما تعرض به اصول را هرگز. ياد شبهاي کلاس قرآن دانشجويي افتادم و اينکه هر هفته براي ما يک صفحه از کتاب «جهاد اکبر» حضرت امام(ره) را ميخواند و به زبان امام ما را نصيحت ميکرد. ياد گذشتهايش افتادم. ياد غيرت ديني اش نسبت به همکلاسيها افتادم.
امير غيرت ديني روشني داشت. ياد هزينه کردن هايش براي حرکتهاي ديني افتادم. ديدم بيجهت نيست که دغدغهمند حجاب ديروز دانشجويان، شهيد مدافع حرم امروز است. اين شهادت اتفاقي نيست. اين شهادت رزق امير رضا بود که سالها برايش فداکاري کرده بود. روحش شاد!
رحمت سعیدی
2)در اين دنياي وانموده، اذهان پاک بسياري آلوده و متوهم و منحرف ميشود. برخي فريب دموکراسيخواهي غرب را ميخورند و برخي جنايتهاي بازتاب يافته را جزء ذات اسلام ميپندارند و به دشمني با اسلام برميخيزند. مسلمانان در اين ميان برخي غربزده اين رفتارها را توجيه ميکنند. برخي هم با پيگيري هر روزه اخبار ماهوارهها کمکم تحت تاثير اين وانمودگي قرار ميگيرند تا جايي که مثلاً ظلم بشار اسد را بسيار بزرگتر و نتايج ادامه حکومتش را بسيار وخيمتر از حمله غرب به سوريه و نابودي شهرهايش ميپندارند. حمله غرب را منادي آزادي و توسعه و هر چه غرب برايشان وانمود کرده تصور ميکنند. در اين جهان وانموده تنها کساني ميتوانند به درستي در برابر اين سيل بنيان برکن بمباران رسانهاي و اعوجاج در انعکاس تصاوير مقاومت کنند و به مقابله برخيزند که چند ويژگي داشته باشند: اول اسلام ناب و اصيل امام را بشناسند و اهل ولا باشند. دوم اينکه در اين مکتب تربيت شده باشند. سوم اينکه غيرت ديني داشته باشند. چهارم اينکه به شهادت باورعميق يافته باشند و از حضور در عرصه مبارزه و قتال نهراسند.
3)اميررضا عليزاده را از سال 1384 که با هم همکلاسي رشته علوم سياسي شديم شناختم. سپاهي بود و متولد 1355 از دیار رودسر. پرورش يافته در خانوادهاي روحاني و انقلابي. پدرش مسئول دفتر امام جمعه فقيد رودسر و ابوالشهدا مرحوم حاج آقا جنيدي بود. روحيه عميق مذهبي و باورهاي انقلابياش باعث ميشد نسبت به محيط دانشگاه نقدهاي جدي و فراواني داشته باشد. دانشجويان آن دوران سه دسته بودند. برخي کارمند و در پي مدرکي و اضافه حقوقي که سريع ميآمدند و ميرفتند و کاري به محيط دانشگاه نداشتند، برخی دختران و پسران بيهدف که آينده بلند و جديت و پشتکار، کمتر نشاني در حرکات و سکنات آنها داشت. نه آرمان بلندي داشتند و نه هدف جدي و بزرگي. دسته سوم موسایاني بودند افتاده در نيل حوادث و تلاطمات زمانه که دنبال ساحل امن و علم و نجات بودند. فقط کافي بود استاداني دردمند و ديندار و متعهد باشند تا اينان از آب روزمرگی گرفته شوند و شکوفا شوند. امير رضا اما هيچکدام از اينها نبود. خود راه را يافته بود و پيشتر در خانواده به درستي تربيت شده بود. شاغل در سپاه بود اما محدود به آن نبود. دغدغه دانشگاه و محيط پيرامون ذهنش را رها نميکرد. مردي با بينش مذهبي و پويش حزباللهي، دغدغهمند و اهل درد، اهل مطالبه و فرياد، اهل فداکاري و هزينه کردن در راه آرمان.
4)اوضاع حجاب دانشجويان خوب نبود. به ياد دارم يکبار يکي ازاستادان سر کلاس، دفاع کاربردي و جالبي از حجاب کرده بود و حاصل اينکه از فردايش دوازده نفر از دانشجويان با «چادر» به دانشگاه آمدند و اين تا پايان مستدام ماند. امير رضا با پرايد مشکياش به دانشگاه آمد و خيلي خوشحال بود. هميشه حرص ميخورد و معتقد بود چرا دانشجوي جوان بايد با حجاب نامناسبي سر کلاس بيايد و بيشتر در معرض فريب و سوء استفاده قرار گيرد. چرا نهادهاي متولي دانشگاه کاري نميکنند. دردمندانه ميگفت اي خدا! چطور به اينها ثابت کنيم حجاب مصونيت است؟ ميگفت من حاضرم هر کاري از دستم برميآيد جهت آموزش معارف ناب اسلامي به اين دانشجويان انجام دهم. آن روز بهخاطر چادري شدن بچهها مبلغي پول به من داد که آن را به استاد فلاني جهت ترويج معارف ديني و انقلابي بدهم، خرج کند. زمان به زودي سپري شد و با فارغالتحصيلي از هم جدا شديم. سالها گذشت و البته هر از گاهي تلفني از هم خبر ميگرفتيم. دريافتم براي دفاع از حرم حضرت زينب سلامالله عليها قرار است به سوريه برود. التماس دعايي گفتم و خداحافظي کرديم. به يک باره در ارديبهشت ماه 1392 خبر دادند که امير هم رفت. دچار شوک شدم و همه خاطرات دوران دانشجويي زنده شد. امير رضا همه آن چهار ويژگي را دارا بود که توانست از جان گذشتگي کند و به سوريه برود. سر کلاسهاي دانشگاه خط قرمزش اسلام بود و اصول نظام. نقد بر عملکردها را ميشنيد و اگر منطقي بود، ميپذيرفت اما تعرض به اصول را هرگز. ياد شبهاي کلاس قرآن دانشجويي افتادم و اينکه هر هفته براي ما يک صفحه از کتاب «جهاد اکبر» حضرت امام(ره) را ميخواند و به زبان امام ما را نصيحت ميکرد. ياد گذشتهايش افتادم. ياد غيرت ديني اش نسبت به همکلاسيها افتادم.
امير غيرت ديني روشني داشت. ياد هزينه کردن هايش براي حرکتهاي ديني افتادم. ديدم بيجهت نيست که دغدغهمند حجاب ديروز دانشجويان، شهيد مدافع حرم امروز است. اين شهادت اتفاقي نيست. اين شهادت رزق امير رضا بود که سالها برايش فداکاري کرده بود. روحش شاد!
رحمت سعیدی