روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
ردپای 60 سال خیانت و جنایت
کمک اطلاعاتی سیا به صدام در جنگ تحمیلی(پاورقی)
برخلاف ادعای مقامات آمريكايي، ساقط كردن هواپيماي مسافربري جمهوري اسلامي و كشتار سرنشينان غيرنظامي آن، يك حادثه اشتباهي نبوده است. آمريكاييها در اين جنايت مرتكب هيچ اشتباهي نشدند. حادثه كاملاً عمدي و متناسب با نقشههاي آنان بوده است.۱
Research@kayhan.ir
مسیر هوایی بندرعباس ـ دوبی در حدود 30 دقیقه زمان میبرد. این مسیر به سه قسمت تقریباً مساوی برای اوج گیری، پرواز خطی و نزول ارتفاع، تقسیم میشود. با توجه به این که هواپیما در دقایق اولیه پرواز مورد اصابت قرار گرفته بود، در حالت اوجگیری به سر میبرد. این هواپیما در دالان هوایی «آمبر 59» که در حقیقت کوتاه ترین مسیر میان بندرعباس ـ دوبی است، پرواز میکرد. مسیر انتخاب شده در یک هفته قبل از حادثه، حدود 180 پرواز به خود دیده بود. از اینرو میتوان دالان هوایی آمبر 59 را مسیری پرتراکم و آزموده شده تلقی کرد.۲
يكي ديگر از محققين غربي، در مقاله «تحليل حقوقي از عملكرد آمريكا در آخرين سال جنگ تحميلي» با اشاره به اينكه برخلاف ادعاي مقامات آمريكايي، ناو آمريكايي حملهكننده در آبهاي ايران بوده نه در آبهاي بينالمللي، مينويسد:
«ناو آمريكايي وينسنس هنگامي كه هواپيماي مسافربر ايراني را در سوم ژولاي 1988 سرنگون ساخت، در داخل آبهاي سرزميني ايران بوده و در همان روز در آبهاي ايران رفت و آمد ميكرده است. »۳
«ديويد كارلسون» فرمانده ناوشكن آمريكايي «سايدز»، كه در زمان حمله ناو وينسنس به هواپيماي ايرباس در صحنه حضور داشته، در شماره سپتامبر 1989 مجله «مؤسسه بررسي مسايل نيروي دريايي آمريكا» گفت:
« هواپيماي ايراني بدون هيچ دليل قابل قبولي سرنگون شد... وي گفت زماني كه تصميم به شليك به سمت ايرباس گرفته شد هواپيما در حال صعود بود نه در حال فرود... ناو «وينسنس» هرگز مورد تهاجم اين هواپيما قرار نگرفت.» ۴
كاملاً مشخص است كه حمله ناو آمريكايي به هواپيماي مسافربري ايران و قتلعام 290 مسافر آن، از روي عمد و با طرح و نقشه قبلي انجام پذيرفته است، چرا كه ارتكاب جنايتي از اين نوع، در تاريخ آمريكا و بهويژه در ارتباط با ملت مظلوم ايران بيسابقه و يا كمسابقه نبوده است كه بتوان آن را استثنايي در كنار يك قانون و يا بروز اشتباه در يك روال منطقي و يا معمولي تلقي كرد، بلكه قاعده اصلي و روال طبيعي در رفتار سياسي جنایتکارانه دولت آمريكا، در قبال انقلاب اسلامي بوده است.۵
اين هشداري بود كه كاخ سفيد ميخواست از طريق آن اعلام كند كه چنانچه ايران به آتش بس تحميلي تن ندهد و دست از حملات خود عليه رژيم صدام برندارد، آمريكا از هيچگونه جنايتي فروگذار نخواهد كرد.
راهاندازی شبکه های جاسوسی:
دولت آمريكا در طي دوران رياست جمهوري ريگان، تلاش بسياري به خرج داد تا به طرق گوناگون بتواند از درون نظام اسلامي ايران اطلاعات جمعآوری کرده و در اختیار رژیم بعثی عراق قرار دهد تا توسط حکومت صدام مورد استفاده قرار گیرد. يكي از ابزارهاي مهمي كه آمريكا براي رسيدن به این هدف خود به كار ميگرفت، راهاندازی شبکههای جاسوسي بود. طراحي و اداره فعاليتهاي جاسوسي نيز عمدتاً توسط سازمان «سيا» انجام ميگرفت. اين فعاليتهاي جاسوسي به شيوههاي گوناگون صورت ميپذيرفت، بدينترتيب كه يا بعضي از مأمورين «سيا» با مدارك جعلي وارد ايران ميشدند و به كار جمعآوري اطلاعات و فعاليتهاي تخريبي ميپرداختند ـ مانند جانپاتيس ـ يا اينكه از انواع گروهكهاي فراري و ضدانقلاب در خارج از كشور براي جمعآوري اطلاعات محرمانه و سازماندهي آنان در جهت ضربه زدن به منافع جمهوري اسلامي ايران بهرهبرداري ميكردند (مانند گروهك منافقين و گروهكهاي سلطنتطلب)، و يا اينكه عدهاي از افراد سادهلوح در داخل كشور را فريب داده و از آنان براي جمعآوري اطلاعات و اخبار، بهخصوص در زمان جنگ، استفاده ميكردند.
اواخر سال 1367، شبكهاي از جاسوسان مزدور «سيا» در ايران كشف شد كه عمدتاً از طريق پيامهاي رمز راديويي و نامرئينويسي و ملاقات حضوري در كشور ثالث، با افسران اطلاعاتي «سيا» در ارتباط بودند.
حجتالاسلام ريشهري وزير وقت اطلاعات در يك مصاحبه مطبوعاتي در تاريخ ششم اردیبهشت 1368، اعلام داشت:
«وزارت اطلاعات موفق شده است تعداد قابل توجهي از عناصر اطلاعاتي، عملياتي ولجستيكي «سيا» را در ارگانهاي نظامي و غيرنظامي دستگير كند... آمريكا با جلب و جذب اين افراد و آموزش عمليات جاسوسي به آنها ، عملاً بيانيه الجزاير را نقض كرده است و بايد در دادگاه لاهه به علت دخالت در امور داخلي ايران پاسخگو باشد.»۶