kayhan.ir

کد خبر: ۳۹۴۸۷
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۸

آزادی یا اسارت عقل عملی (خوان حکمت)

مشرکان از موسی(ع) پرسیدند: ربّ شما كيست؟ فرمود: ربّ ما گذشته از اينكه اَعطَي كُلِّ شِيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي(1)، كسي است كه اين سفره كيهاني را پهن كرد،‌ بعد مهمان را دعوت كرد. يعني آسمان با همه موجوداتش، زمين با همه موجوداتش؛ اين سفره، اين مائده، اين مأدبه الهي را در نظام تكوين گستراند، بعد انسان را آفريد. اينچنين نيست كه انسان را قبلاً خلق كرده باشد تا او در زحمت باشد، يا انسان را همزمان با آسمان و زمين خلق كرده باشد كه بخشي از عمرش را معطّل باشد! بلكه همه سفره‌ها را آماده كرد، سپس فرمود: فَاَخرَجْنَا بِهِ اَزواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّي. كُلُوا وَ ارْعَوا اَنعامَكُم(2). اين سَخَّرَ لَكُم(3) هم همين است. مسخِّر خداست، كسي تسخیر‌کننده آسمان و زمين نيست؛ ولي خداي سبحان آسمان و زمين را براي انسان تسخير كرده، فرمود: ما همه را براي شما مسخَّر كرديم.
«مسخِّر» خداي سبحان است، كسي قدرت ندارد اين كُرات با عظمت را تسخير كند. اين انسان نمي‌تواند پشه و مگس را تسخير كند! در بخش پاياني سوره مباركه حج مي‌فرمايد: گوش بدهيد، من مي‌خواهم يك حرف تازه بزنم و آن اين است كه شما در برابر مگس عاجزيد. كه خدا مثلي زد كه: اگر مگس بخواهد يك كسي را به ستوه بياورد، اين انسان نمي‌تواند از پس مگس بر بيايد: وَ اِنْ يَسلُبُهُمُ الذُّبابُ شِيئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنْه ضَعُفَ الطالِبُ وَ المَطلُوب (4). هم شما ضعيفيد، هم مگس؛ در برابر يك پشه و يك مگس نمي‌توانيد مقاومت كنيد، آنوقت چه رسد به اينكه كره مريخ را تسخير كنید!!‌ مسخِّر يعني فاعل، ذات أقدس إله است: سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي الأرض. اما او به شما، يعني به بشر قدرت داد كه از همه موجودات زميني و آسماني بهره بگيرد.
گناه عمدي، اثر اسارت عقل عملي
ممكن است كسي قُلْ لِلْمُؤمِنين يَغُضُّوا مِنْ اَبصارِهِم(5) را تدريس بكند، تفسير بكند، تأليف بكند، كتاب بنويسد، شاگرد بپروراند؛ امّا وقتي نامحرم را ديد، نگاه بكند. چرا؟ براي اينكه او در جهاد دروني بين نفس و عقل كه درگيري بود، يك طنابي از شهوت فراهم كرد؛ پاي اين عقل را محكم بست. عقلي كه بايد تصميم بگيرد، يعني عقل عملي؛ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمنْ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الجِنان (6). همان عقلی كه كار مي‌كند، ايمان مي‌آورد، بهشت را كسب مي‌كند؛ اين شخص، دست و بال او را بست. با چه بست؟ با قدرت شهوت و غضب.
در جهاد اُوسط، یعنی جهاد نفس طبق بيان نوراني حضرت امير (ع): كَمْ مِنْ عَقلٍ اَسيرٍ تَحتَ هَويً اَمير(7). اين درگيري و مبارزه و مناظره و گفتگو و گفتمان به جائي رسید كه اين شهوت و غضب يك طناب قوي پيدا كردند، دست و بال اين عقل بيچاره را بستند؛ اين شد اسير. فرمود: كَمْ مِنْ عَقلٍ اَسيرٍ تَحتَ هَويً اَمير. حالا اين عقل شده اسير؛ اين هم آمده قُلْ لِلْمُؤمِنين را تفسير كرده، بيرون هم كه رفته، بايد نگاه نكند؛ كي بايد نگاه نكند؟ ايني كه چشمش را بستيد، دستش را بستيد، دهانش را بستيد (یعنی عقل)؛ اين كه نمي‌تواند حرف بزند! آني كه دهانش را باز گذاشتي، چشمش را باز گذاشتي شهوت است او نگاه مي‌كند!
كار را عقل عملي مي‌كند كه مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمنْ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الجِنان. درس و بحث، مال عقل نظري است، نيمي از قضيه است! جزم مال حوزه و دانشگاه است، مال عقل نظري است، مال آنجائي است كه محور انديشه است. با جزم كسي بهشت نمي‌رود! با عزم بهشت مي‌رود. اين كه لقمان به پسرش گفت: اِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزمِ الاُمُور(8)، همين است. اين عقل عملي در جريان جهاد اكبر وقتي شكست خورد، دست و بالش بسته است. لذا ممكن است كسي عالماً عامداً دروغ بگويد، براي اينكه آني كه بايد تصميم بگيرد كار خوب انجام بدهد، او بسته است. آن كه ميداندار است، شهوت و غضب است؛ پس كار را عقل عملي مي‌كند، درك را عقل نظري مي‌كند.
آثار آزادي يا اسارت عقل عملي
اگر عقل عملي دست و بالش باز باشد، هيچ قوّه‌اي را تعطيل نمي‌كند، همه را تعديل مي‌كند. به شهوت هم مي‌رسد، به غضب هم مي‌رسد، به حس هم مي‌رسد، به خيال و وَهم هم مي‌رسد، به عقل هم مي‌رسد. چون او عادل است، سهم همه را مي‌دهد؛ هيچ طغياني هم نمي‌كند. ولي در جهاد اصغر يا جهاد اُوسط يا جهاد اكبر در درون اگر بين شهوت و غضب از يك سو و عقل عملي از سوي ديگر درگيري شد و اينها فاتح و پيروز شدند؛ اين عقل را به بند مي‌كشند. اين بيچاره زنده به‌گور است. اين كه در سوره مباركه  شمس فرمود: قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها (9)، همين است. اينها مي‌آيند اين عقل را زنده به‌گور مي‌كنند، يعني همين عقلي را كه بايد باعث نجات ما بشود؛ اين را در بين اغراض و غرائز دفن مي‌كنند، يك مقدار خاك اغراض، يك مقدار خاشاك غرائز رويش مي‌ريزند؛ روي اين زنده به‌گور رفته، مي‌نشينند، عياشي مي‌كنند. اين عقل عملي، اين فطرت بيچاره آن داخل غصّه مي‌خورد!
امكان رؤيت حقيقت گناه در دنيا
يك وقتي من بعد از نماز صبح در كنار حرم مطهر پيغمبر (ص) نشسته بودم، ديدم يك فرد ميانسالي بين 30 و 40 ساله از پشت رسيد و نشست و گفت:‌ حاج آقا! اينكه مي‌گويند لُو تَعلَمُونَ عِلمَ اليَقينِ. لِتَرَوُنَّ الجَحيم(10)، اين یعنی چه؟ ما هم نمي‌دانستيم منظورش چيست، يك توضيحي درباره اين آيه داديم. گفت: من مشابه اين را در كسبم ديدم. گفتم: چطور؟ گفت: من آبميوه فروشم و رسمم اين است كه جلوي اين مغازه‌ها اوّل صبح چند قالب يخ مي‌آورند تا اينها با اين يخ آن آبميوه را عرضه كنند. من يك روزي كه از منزلم بعد از نماز صبح حركت كردم، آمدم در مغازه را باز كنم؛ ديدم چند تا قالب يخ اينجاست، امّا همه اينها مشتعلند و از اين يخ‌ها شعله مي‌جوشد. آب نمي‌شود، ولي شعله هست. يك قدري جلوتر رفتم ديدم شعله است و آب هم نمي‌شود! فهميدم كه يك مالي، مال حرامي است. اسم شهري را برد كه آن شهر بزرگان زيادي هم داشته و دارد. گفت: رفتم خدمت یکی از علماء و بزرگانمان، گفتم: اين راز چيست؟
گفت: اين همان آتشي است كه شما داريد مي‌خوريد! براي اينكه شما يك ليوان آبميوه مي‌دهيد، مثلاً آب موز يا آب پرتقال، مي‌گوئيد مثلاً 400 تومان، 500 تومان، كمتر و بيشتر. براي اينكه اين خنك بشود وطرف بتواند بخورد، مقداری يخ در آن می‌ریزید، اين يخي كه شما در ظرف ريختيد، هرگز به اندازه آب میوه نيست؛ شما همين را به جاي آب پرتقال داريد مي‌فروشيد! گفت بله، ما همين كار را مي‌كنيم. گفت:اين همان آتش است!!
گفت: از آن به بعد ديگر توبه كرديم. يك ليوان بزرگتر تهيه كرديم، يك ليوان معمولي كه داشتيم. وقتي آبميوه را در آن ليوان معمولي پر كرديم، يك قالب يخ را هم مي‌گذاريم در اين ليوان بزرگ؛ اين آبميوه‌اي كه به اين مردم فروختيم با اين قيمت در آن ليوان بزرگ مي‌ريزيم كه هم خنك باشد، هم ما يخ را به جاي آبميوه نفروشيم!!
كَلاّ لُو تَعلَمُونَ عِلمَ اليَقينِ. لتَرَوُنَّ الجَحيم. يعني الآن اينجا نشسته‌ايد، جهنّم را مي‌بينيد؛ نه بعد از مرگ! بعد از مرگ همه مي‌بينند، مي‌گويند: رَبَّنَا اَبصَرنَا (11)، كافر هم مي‌بيند. امّا آن كسي که اينجا نشسته؛ خود هنردان ديدن آتش عيان. هنر در اين است كه آدم وقتی در این دنیا است جهنّم را ببيند. بقيّه گپ است، نِي گپ دلِّ عَلي النّار الدُّخان (12)! مي‌فرمايند: آنی كه در حوزه و دانشگاه است، گپ است. مي‌گويند: خدائي هست، عدل هست، قيامتي هست، سئوال و جوابي هست، تَطاير كُتبي هست، بهشت و جهنّمي هم هست. اينها برهان است، علم حصولي است؛ وقتي علم حصولي به حضور نرسد، مي‌شود «گپ».
بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دام عزه) در جلسه درس تفسير سوره طه در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم  ـ  18/ 12/ 1388
(1) طه/ 50          (2) طه/ 53 و 54       (3) ر.ك: لقمان/ 21
(4) حج/ 73         (5) نور/ 30          (6) الكافي/ 1/ 11 ـ  كِتابُ العَقلِ وَ الجَهل
(7) نهج‌البلاغه/ حكمت 211       (8) شوري/ 43          (9) شمس/ 10
(10) تكاثر/ 5 و 6           (11) ر.ك: سجده/ 12   
(12) مثنوي معنوي/ دفتر ششم/ ص 998/بيت 2505
خوان حکمت در دهه فاطمیه اول (9-19 اسفند) روزهای زوج منتشر می‌شود.