مهمترين خواسته انسان(زلال بصیرت)
مهمترين خواسته براي انساني كه قرار است از خدا چيزي بخواهد، اين است كه آتش جهنم خاموش شده و از اين آتش نجات بيابد. تا وقتي انسان ميسوزد، نوبت آن نيست كه آب و غذا بخورد و با حورالعين همنشيني داشته باشد. نخست بايد آتش خاموش بشود و از آتش نجات پيدا بكند. در بسياري از روايات وارد شده كه گفتهاند اگر دعاي مستجابي داشته باشيم، بايد چه دعايي بكنيم؟ گفتند نجات از آتش. در فرازي از مناجات شعبانيه عليبنابيطالب(ع) ميفرمايند: خدايا من حاجتي از تو ميخواهم كه اگر آن را به من ندهي، هر آنچه غير آن بدهي، سودي ندارد:«وَ هي فَكاكُ رَقَبَتي مِنَ النّار»؛ اگر انسان در باغ بهشت در حال سوختن در آتش باشد، چه فايدهاي دارد؟
رهايي انسان از آتش جهنم در ادبيات ديني جايگاه مهمي دارد، بر همين اساس در بيشتر دعاها اين مطلب تكرار شده است: «أَعْتِقْ رَقَبَتي مِن النّار»؛ «أَنْ تُعْتِقَ رَقَبَتي مِن النّار»؛ ؛ «أَنْ تَفُكَّ رَقَبَتي مِن النّار؛ فَكاكُ رَقَبَتي مِن النّار»؛ گردن مرا از آتش آزاد كن! اعتقاد بر اين است كه وقتي انسان گناه ميكند آتش بر او مسلط ميشود. اين بلايي است كه خود انسان بر جان ميخرد.
درباره «فكاك رقبه» يا «عتق رقبه» در دعاها و مناجاتها تأكيد شده است. بايد توجه داشته باشيم كه آنچه در دعا مطرح ميكنيم آیا واقعا از خدا ميخواهيم و معرفت و شرايط روحي اهل مناجات را داريم يا اينكه تنها به قرائت آن اكتفا كردهايم؟ اگر كسي همچون بزرگان دين و اوليا دعا و مناجات داشته باشد، بايد به او تبريك گفت. در غير اين صورت همچون مؤذن شهر حِمص كه ميگفت: به قول مسلمين «اشهد ان لا اله الا اللّه» ما نيز براي دعا خواندن، ميگوئيم خدايا بندگان برگزيده تو چنين دعا كردهاند. وقتي دعاي كميل ميخوانيم ميگوييم خدايا علي(ع) اينگونه ميگفت. آيا ما نيز ميتوانيم بگوئيم:«فَهَبْني صَبَرْتُ عَلی عَذابِكَ فَكَيْفِ أَصْبِرُ عَلی فِراقِكَ؟»؛ ما آيا فراق خدا را ميدانيم چيست؟ ميدانيم چقدر سخت است؟ در درون خود بايد بگوئيم كه خدايا علي اينگونه فرموده است. عقل ما به آن نميرسد!
علاوه بر آن بايد در دعا همت عالي نيز داشت. يكي از سخنرانان در پايان سخنان خود دعا ميكرد: خدايا از خلقت حضرت آدم تا پايان جهان هرچه به بندگان خوب خود دادي به ما نيز عنايت فرما. اين نشانه همت بلند و معرفت به رحمت واسعه الهي است. با اجابت اين دعا از خدا چيزي كم نخواهد شد. اگر خدا همه آنچه به همه بندگان خوب خود، در طول تاريخ داده است، به يك نفر بدهد، از خزانه الهي كم نميشود.
دعا، جاي استدلال نيست
كلام و سخن انواعي دارد. مقتضاي هر مقام يك نوع تكلم و سخن گفتن است. در مقام بحث و استدلال و اثبات حجت بايد روش كلام، عقلي و فلسفي باشد. در قرآن نيز در محل بحث عقلي، خداوند اقامه برهان ميكند. اينكه عالم خدايي دارد و همه چيز در اختيار اوست و هيچ كسي از خودش چيزي ندارد. اينها نيازمند براهين و استدلال است. در كتابهاي فلسفه و كلام نيز اين گونه استدلالها براي براهين نقل شده است. يك نوع ديگر كلام، كلام جدلي است؛ يعني سخنگو در مقام اثبات برهاني نيست. بلكه ميخواهد فرد را در بحث مغلوب كند. ميگويد تو بايد براساس مباني خودت اين را بپذيري. قرآن از اين نوع سخن گفتن نيز دارد. اين نيز يك نوع سخن گفتن است.
در قرآن درباره اعرابي كه از داشتن دختر شرم داشتند میفرماید:«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ كَظِيمٌ * يَتَواري مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ»(1)؛ وقتي به كسي خبر ميدادند كه خانم تو دختري زائيده، چهره او سياه ميشد و از مردم فرار ميكرد و از خجالت به ميان مردم نميآمد. خدا به چنين مردمي ميگويد شما كه دختر را اينگونه ميدانيد پس چرا براي خدا دختر قائل هستيد؟! آنها ميگفتند ملائكه دختران خدا هستند:«أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِينَ(2)، أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی»(3)؛ خدا ميگويد: شما پسر داشته باشيد و من دختر داشته باشم:«تِلْكَ إِذا قِسْمَةٌ ضِيزی»(4)؛ عجب تقسيم ناعادلانهاي است! اين يعني محكوم كردن طرف براساس منطق خود او. اين استدلال و برهان نيست. اين يك سبك سخن گفتن خاص در مقام احتجاج است كه به آن «مجادله» ميگويند. براي آنكه به كسي بفهمانند كه اشتباه ميكرده، با او به شيوه «جدل» سخن ميگويند تا بفهمد مبناي عقيده او غلط است.
به رحم آوردن خدا در دعا
انواع ديگري از سخن گفتن نيز وجود دارد. يكي از سخن گفتنها سخن در مقام مناجات است، که گاهي در مقام «استرحام» است ؛ يعني انسان براي آنكه از رحمت خدا بيشتر بهرهمند بشود، با خدا به گونهاي سخن بگويد كه خدا را بر سر لطف بياورد و رحمت خدا فوران كند. اين گونه تعبيرات در دعاها، نظير دعاي كميل آمده است: «من كه در مقابل يك بلاي ساده دنيا تحمل ندارم و درد اندكي را نميتوانم تحمل كنم؛ آن وقت چگونه آتشي را كه خشم تو آن را افروخته، ميتوانم تحمل كنم؟»اين سخن براي «استرحام» است. اگر اين بحث استدلالي بود، خدا جواب ميدهد كه اي انسان! تو زماني كه گناه ميكردي، ميخواستي به فكر عذاب باشي. ما چند بار به تو گفتيم كه گناه نتيجهاي جز آتش ندارد! اين سخن استدلالي است. اما در مقام مناجات اينگونه بحث كردن، مناسب نيست. در دعا بايد به گونهاي سخن گفت كه خدا بر سر رحم بيايد، به حسب تصورات ما. خدا نيز دوست دارد كه بنده اين گونه با حالت تضرع و خشوع صحبت كند. چرا كه همه دعا و عبادات براي اين است تا بنده، بندگي و بيچارگي خود را درك كند. اين است كه انسان را بالا ميبرد.
ناز كردن و تهديد، در دعا
در مقام مناجات گاهي لحن سخن، لحن «ناز»است.در دعای کمیل میفرماید:خدايا اگر مرا به جهنم بيفكني به اهل جهنم ميگويم كه من خدا را دوست داشتم و او دوست خود را در جهنم افكند. گويا در اين فراز خدا را تهديد ميكند. در اينجا دعا كننده، انتظار دارد كه خدا بگويد: هرگز اين كار را نكن. اگر اين كار را انجام ندهي تو را به جهنم نميبرم! هر كدام از اين انواع سخنها مقام مناسب خود را دارد. نبايد گفت كه دعاها برهاني نيست و مغالطه است. نوع كلام در دعا، كلام ديگري است.
حكمت خدا بر اين است تا كساني مريض و كساني فقير و كساني گرفتار باشند. اين جهان، عالم امتحان است. با اين حال در دعا ميگوييم:«الّلهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقير؛ الّلهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جائِع، الّلهُمَّ أشْفِ كُلَّ مَريض»؛ وقتي از خدا ميخواهيم كه مشكل همه بيماران و فقيران را حل کند براي آن است كه ميخواهيم بگوئيم احساس من اين است كه خير همه را ميخواهم. من نسبت به هيچكس نظر بد ندارم. خدايا به من عاطفهاي دادي كه خير همه انسانها را بخواهم. همه اينها مشروط به مصلحت توست. ولي آنچه به من، به عنوان بندهاي كه عاطفه انساني و خدا دوست را به او دادي مربوط است، آن است كه براي همه خير بخواهيم.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دامت برکاته)
در دفتر مقام معظم رهبرى ؛ قم ؛ 3/7/87
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نحل / 58-59. 2. صافات / 153.
3. نجم / 21. 4. نجم / 22.
زلال بصیرت در دهه فاطمیه اول(9-19 اسفند) روزهای فرد منتشر میشود.