همراه با مولی (ع) در شام غریبان مظلومانه حضرت زهرا(س)
اسفندیار مبتکر سرابی
باید کتاب زرین زهرا (س) را که هر لحظهاش قرین حماسه حقطلبانه بوده، پیش روی نسلهای حال و آینده باز کرد، تا هم از این شجره طیبه توشه انسان زیستن را برگیرند و هم ابو هریرههای دروغین نتوانند تاریخ زندگی مظلومانهاش را تحریف کنند. هر چند نوشتن از زندگی این اسوه حسنه فوقالعاده دشوار است و نه هیچ قلمی قدرت تصویر آن همه رنج و مشقتی که بر او رفته است را دارد و نه صفحه کاغذ تحمل بارش سرشک مداوم قلم در سوگ فاطمه را. ولی محب او بودن علی رغم عجز و درماندگی در مقابل عظمت زهرا، اجازه نمیدهد حتی در سالگرد شهادت مظلومانهاش هر کس به اقتضای استعدادش آنهایی که دستی برای نوشتن و ذوقی برای سرودن و زبانی برای ستودن دارند، دست روی دست بگذارند، لذا به بهانه سالگرد شهادت مظلومانه این اولین مدافع اسلام امامت، مروری گذرا بر آخرین صفحه صحیفه مظلومیتش را تقدیم میکنم به آنهایی که قرنهاست از در خانه زهرا به هیچ خانهای روی بر نگردانیدهاند و همچنان سر بر دیوار خانه گلین او نهاده در مظلومیتش به درد مینالند و به زندگی سراپا عزتش میبالند.
هفتاد و پنج روز و به تعبیری نود و پنج روز از فراق پدرش میگذرد، زهرا احساس کرد که در گذرگاه عمر به سرمنزل نهایی رسیده است، فرستاد «ام رافع» آمد، از او خواست در شستشو کمکش کند، سپس جامههای نوی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده، سیاه پوشیده بود را به تن کرده از عزای پدر بیرون آمد، چون میداند خورشید عمرش امروز غروب خواهد کرد و به دیدار پدر خواهد شتافت. بعد از شستشو، بی رمق در بستر خوابیده حالش نگرانکننده است، علی (ع) جز برای کارهای ضروری از کنار بستر فاطمه جدا نمیشود.
فاطمه گاهی از شدت مرض بیهوش میشود و گاهی چشمایش را باز میکند. مولا (ع) نگاهش را به صورت سیلی خورده همسر مظلومهاش دوخته در چشمانداز رنجهای آیندهاش دنیایی سراپا تنهایی را میبیند و اشکهایش آرام آرام برگونهاش سرازیر است.
زهرا چشمان نگرانش را با حسرت بر چهره مظلوم و غمگین علی (ع) که میداند بعد از اوتمام چاهها از شنیدن آوای مظلومیتش عاجز خواهند شد دوخته است و به فکر این فداکارترین مجاهد اسلام است که بعد از فاطمه سخت تنها خواهد ماند.
وصیت فاطمه (س)
زهرا (س) برای اینکه آخرین تیر ترکش عمرش را نیز برای دفاع از حق رها کند، با لبهایی که هر وقت باز میشد با غنچههای کلامش مفتاح دردهای بسته همسر مظلومش بود اشاره کرد: علی جان وصیتی دارم. با شنیدن این کلمه آسمان بر سر مولا آوار شد و با قلبی غمناک فرمود: زهرا جان بگو، که مطمئن باش به وصیت تو عمل خواهم کرد!
علی جان فرزندانم یتیم میشوند با آنان مدارا کن، برای دلجویی آنان یک شب نزد آنها و یک شب نزد همسرت باش.
یا علی «غسلنی فی اللیل و کفنی فی اللیل و دفنی فی اللیل و لا تعلن احدا»
علی جان مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن و به خاک بسپار، دلم میخواهد قبرم گمنام باشد و کسی آن را نشناسد.
بعد از اینکه وصیتش تمام شد، برای آخرین بار با هزاران حسرت کودکانش را یکایک بوسیده وداع کرد، اینک لحظه با علی (ع) است که باید در این دنیا بماند، بدون زهرایی که معراجهای بزرگ و پروازهای ماورایی را گام به گام و بال در بال هم پیمودهاند، زهرا (س) برای اینکه سخن تسلیبخش خدا به کمکش بیاید تا در این دردناکترین لحظه راحت بتواند علی را برای همیشه وداع کند، از قرآن ناطق خواست تا برایش قرآن بخواند:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
کودکان یتیم زهرا همان گوهرهایی که در صدف پر مهرش پرورش یافته بودند و بعدها زیباترین ارزشهای انسانی را در تاریخ به نمایش گذاشتند خود را روی جنازه مادر انداخته ناله میکردند، حسن (ع) میگفت: «یا اماه کلمینی قبل ان تفارق روحی بدنی»: مادر عزیزم با من سخن بگوی قبل از آنکه روح از بدنم مفارقت کند.
حسین (ع) پاهای مادر مظلومهاش را میبوسید و میگفت:
« یا اماه انا ابنک الحسین کلمینی قبل ان ینصدع قلبی فاموت»
مادر عزیزم، من حسین تو هستم با من حرف بزن قبل از آنکه قلب من در فراق تو از کار بایستد. زینب میگفت: مادر رفتی ولی ما را به دست غم سپردی.
* * *
فرصتطلبان انتظار بیرون آمدن جنازه بودند که ابوذر یار باوفای رسول خدا که در وفاداریاش به خاندان پیامبر پایدار مانده از خانه بیرون آمد و خطاب به مردم گفت: دفن زهرا به تاخیر افتاد. که با شنیدن خبر، امت بیوفای پیامبر، علی را با غمهایش تنها گذاشتند و به دنبال راحتی و رفاه خود حرکت کردند و از دور خانه محقر فاطمه که از تمام تاریخ بزرگتر است پراکنده شدند.
در صحن حیاط در کنار بستر یگانه دختر پیامبر غوغایی برپاست، علی (ع) مظهر عدالت مظلوم، زانوی غم در بغل گرفته، سر در گریبان غمهای خویش فرو برده، آهسته آهسته اشک میریزد.
کودکان مادر از دست داده، خود را روی جسد زهرا انداخته با دردناکترین حالت او را صدا میزنند.
«ام ایمن» و «اسماء بنت عمیس» با چشمانی اشکآلود وسایل غسل دختر پیامبر را آماده میسازند، چند نفر از اصحاب با وفای پیامبر، همانهایی که در لحظه هولناک و دشوار تاریخ، علی (ع) را انتخاب کردند و آن هم در زمانی که هر لبی که به نام او باز میشد میدوختند و خونی را که با مهر او گرم میشد میریختند، حتی اگر یگانه دختر پیامبر باشد، در گوشه حیاط، کوهی از اندوه را در جان عزادارشان حس کرده بر رنجهای گذشته فاطمه و آینده علی اشک میریزند، فضای لاجوردی با ستارگانش که میلیاردها حوادث را دیده و خم به ابرو نیاورده بودند، با حالت رقتباری نظارهگر اشکهای گرم علی هستند در فراق زهرا.
شب پاس به پاس میخزد و اصحاب پیمانشکن پیامبر فارغ از عظمت درد علی در خوابند و شاهدخت اسلام را علی(ع) غسل میدهد، بر جسم زهرا آب و بر جگر خود آتش میریزد و با چشمانش بر جای زخمهای او گلاب میپاشد.
علی قامتی را غسل میدهد که درجای جایش نیلوفران کبودی به نماز ایستادهاند که زهرا تا زنده بود از علی پنهان داشته است و همه آن آثار مظلومیت در بدن زهرا پاداشی بود که مردم قدرشناس آن زمان به تنها بازمانده پیشوای اسلام هدیه کردهاند. بدن زخمدار زهرا را غسل داده از باقیمانده حنوط رسول خدا حنوط کرده کفن پوشاند. وقتی خواست بند کفن را ببندد، دید کودکان زهرا چنان با حسرت آخرین نگاهها را به چهره زهرا دوختهاند که نزدیک است روح از بدنشان خارج شود، با بیانی که اندوه عالم را با خود داشت صدا زد:
حسنجان، حسینجان، زینبم، کلثومم، «هلمو اتزود و امن امکم» ... بیائید از دیدار مادرتان توشه برگیرید که وقت فراق است.
یتیمان زهرا صورت به صورت مادر گذاشتند، گریه میکردند و میبوئیدند و برای روزگار بیمادری توشه برمیگرفتند که علی(ع) میفرماید:
«انی اشهدالله انها قد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتهما الی صدرها ملیا»
من خدا را گواه میگیرم که فاطمه(س) ناله جانکاه کشید و دستهای خود را دراز کرد و فرزندانش را مدتی به سینهاش چسبانید. آنگاه شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد:
«یا اباالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکه السماء» ای علی حسن و حسین را از سینه مادرشان بلند کن که سوگند به خدا حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت.
بدن مطهر زهرا (س)، کسی که نسل پاک پیامبر تنها از او در جهان باقی مانده، در بستر تابوت شهادت با تمام مظلومیت آرمیده، روی دوش چند نفر از اصحاب با وفای پیامبر که از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکنند به طرف قبر نامعلومش برده میشود.
جنازه زهرا از جلو هر در و دیواری که میگذشت سلامهای آخرین وداع به گوشش میخورد. برخلاف قسمتی از خاک مدینه که با سرور و شادمانی انتظار قدم در گرانبهایی را میکشد که در دریای نبوت و در صدف عصمت پرورده شده است.
نجوای جانسوز علی (ع) با فاطمه (س)
علی(ع) بدن تازیانه خورده و مجروح تنها یاورش را تا دروازه بهشت بدرقه نموده و کنار قبر زهرا نشسته با دل پرسوز و گدازش اینگونه با پیامبر خدا سخن میگوید: «درود بر تو ای رسول خدا، از من و از دخترت که در جوارت فرود آمد و زود به تو پیوست، یا رسولالله! شکیبائیم از دوری برگزیدهات کم شد و تاب و توانم از دست برفت، این مصیبت آنچنان برایم سنگین است که از این پس دیگر هرگز اندوهم را پایانی نبوده و شبهایم همواره به بیداری خواهد گذشت. یا رسولالله اینک دخت دلبندت را به تو باز میسپارم، این امانت را بازگیر که دری نخواهد گذشت که دخت والاتبارت از امتت به تو خواهد گفت.»
مدینه در دل شب فرو رفته است و مسلمانان بی درد همه خفتهاند و سکوت مرموز شب همچنان گوش به گفتگوی علی (ع) دارد که خطاب به فاطمه (س) میفرماید:
«نفسی علی زفراتها محبوسهًْ
یالیتها خرجت معالزفرات
لاخیر بعدک فیالحیاهًْ و انما
ابکی مخافهًْ ان تطول حیاتی
«جان من در پشت نفسهایم محبوس میباشد و ای کاش این جان دردمند همراه با نفسهایم از سینه بیرون میرفت، پس از تو زندگی را خیری نیست و من گریهام از این است که بیم دارم عمرم بعد از تو طولانی گردد.
زهرا جان، درست است که از کنار من و از چشم من دور شدهای اما هرگز از دل من بیرون نخواهی شد.
رفتن تو از کنار علی، رفتن از دیده است نه از دل. علی(ع) برای عمل به وصیت زهرا هم که شده مجبور است برای تسلی کودکان یتیم فاطمه جوانمرگ شده از کنار مزار به خانه غمکده خویش بازگردد.
خطاب به زهرا دردمندانه میگوید:
زهرا جان من از کنار مزار تو اگر میروم نه بدین علت است که از جوار تو سیر شده باشم، اگر هم در کنار مزارت مسکن گزینم نه بدان نظر است که شکیبایی را از دست دادهام و به وعدهای که خدا به شکیبایان در برابر مصیبت داده است بیاعتنا باشم. بر تو و پدر بزرگوارت درود باد.
علی که جان کندن برایش از دل کندن از قبر فاطمه آسانتر است اولین بار بدون بدرقه فاطمه از کنار او جدا شده رو بسوی خانهای دارد که اولین بار است زهرا به استقبالش نخواهد آمد. علی(ع) با قلبی داغدار به خانه بدون فاطمه که ماتمکدهای بیش نیست باز میگردد. همان خانهای که هر موقع با کوهی از غم و اندوه به آنجا بازمیگشت غمهایش در مقابل گرمی آفتاب محبتهای زهرا آب میشد.
خانه، سراپا خاطرات حق طلبی و درد و رنج زهرا است و دهشتناک، آه و ناله هر شب فاطمه مظلوم که بهترین لالایی اطمینان وجود مادر برای کودکانش بود امشب به گوش نمیرسد. علی یتیمان خسته و عزادار زهرا(س) را که از بس روی جنازه مادر بال و پر زده ناله سر داده بودند خواباند. مولا که سخت تنها مانده است هم در شهر و هم در خانه بیپیغمبر(ص) و زهرا، دوباره از سر درد برگشته روی قبر فاطمه با دریایی از غم نشسته است، شب خاموش و غمگین گوش به زمزمههای دردآلود علی(ع) دارد.
رگبار سرشک از چشمان حق بینش بر خاک نهال تازه غرس کردهاش که میبارد و میگوید فاطمه جان بر مرگ جانگذاز تو نمیگریم، گریه من از بیم آن است که مبادا پس از تو زندگی طولانی گردد.
زهرا راحت شد، آنچه معلوم است رنج علی است امشب بر گور فاطمه و درد محبانش در طول تاریخ که رگبار سرشکی به پهنای گونه تاریخ گریستهاند ولی هنوز نمیدانند، بدن یگانه دختر پیامبرشان را کدام قسمت از خاک یثرب در بر گرفته است تا در سوگ او بر پای کدام نهال سرشک غم ببارند.