جامعه؛ نیازمند «عدالت» نه تعادل(خوان حکمت)
گذشته از اينكه خداوند فرمود: قَدْ جِئناكَ بِآيَهٍ مِنْ رَبِّك، كه آن جريان عصا و يَد بيضاء موسی(ع) است، صدر و ساقه عالم،معجزه است؛ منتها ما چون در معجزات غرقيم، براي ما عادي است. اگر همه عصاها اژدها میشد، ديگر جريان عصاي موسي معجزه نبود. اگر همه يَدها بيضاء بود، ديگر جريان يَد بيضاء معجزه نبود! الآن همه اين مردهها زنده ميشوند. فرمود: اِذَا رَاَيتُمُ الرَّبيعْ فَاذْكُرُوا النُّشُور(1)؛ در بهار دو تا كار میشود. يكي اينكه خوابيدهها را خدا بيدار میكند، دیگر اينكه مردهها را زنده میكند. اين درختها كه نمردند؛ اگر مرده بودند كه خشك میشدند، بايد اينها را قطع میكردند و درخت ديگر میكاشتند، اينها خوابند؛ اين خوابيدهها را بيدار میكند. وقتي بيدار كرد، باران به اينها میدهد، كشاورزان را براي رشد اينها میفرستد، اينها شروع ميكنند به تغذيه. تغذيه میكنند يعني چه؟ يعني اين خاكي كه در كنار آنهاست، اين را جذب میكنند، همين خاك را ميكنند خوشه و شاخه؛ اين خاك مرده را زنده ميكنند. اينطور نيست كه در بهار مردهها زنده نشوند!
اينكه در روايت دارد: وقتي بهار شد، به فكر قيامت باشيد؛ تنها براي اين نيست كه خوابيده را بيدار ميكند! اين درختها خوابند، اينها را بيدار ميكند. يك عدّه اي از موجودات بيدارند، مثل چمن و سرو و اينها ولي فعاليتي ندارند؛ زمستان هم سبزند. بهار كه شد، فعاليت اينها شروع میشود؛ آنها كه بيدارند مثل مركبات، فعاليت اينها شروع ميشود. آنها كه خوابند، بيدار ميشوند. آنها كه مردهاند، زنده ميشوند؛ هر 3 كار را در بهار ميكنند. اين خاك را، اين كود را، اين آب را؛ اينها كه مردهاند، به صورت خوشه و شاخه در ميآورد.
آسيبهاي خلط ميان « عدل» و ( تعادل )
اينكه فرمود: لِاُولُي النُّهي(صاحبان خرد(2)، براي اينكه آنچه كه در مصر و امثال مصر ميگذشت؛ اينها حامي عدل نبودند، حامي تعادل بودند،كه از بدترين كارها همين خلط بين عدل و تعادل است. «عدل» معنايش اين است كه هر چيزي را جاي خودش بگذاريم. اين را سازمان ملل قبول دارد، جوامع بشري قبول دارند كه بر مبناي عدل بايد حقوق بشر تنظيم بشود. امّا اينها از بين راه شروع به حرف زدن میكنند، لذا به نتيجه نميرسند.
«عدل» يعني وَضعُ كُلِّ شِيءٍ بِمُوضِعِه، اين مبناي حقوق بشر است؛ دموكراسي، عدل، امنيت، وفا و غیره. امّا كُلُّ شِيء جايش كجاست؟ مرد جايش كجاست، زن جايش كجاست، دولت جايش كجاست، ملّت جايش كجاست، عالم جايش كجاست، غير عالم جايش كجاست؛ اين را كي بايد تهيه كند؟ غير از خدائي كه خالق اينهاست؟! خدائي كه خالق اشياء است، وضع اينها را بايد مشخص كند. لذا اين حقوق بشر، مبناي علمي ندارد! چون مواد حقوقي را از مباني میگيرند، مباني را از منابع میگيرند؛ اينها منبع ندارند! منبع اينها يا سنّت است يا فرهنگ است يا عادات و آداب و رسوم است يا رسوبات جاهلي.
اگر شما براي 7 ميليارد بشر ميخواهيد حقوق مشترك ثابت بكنيد، بايد منبع مشترك داشته باشيد. منبع مشترك،حرف انسان آفرين و جهان آفرين است، حرف فطرت است، آن را كه كنار گذاشتيد! لذا اينها حرف عدل میزنند، فكر تعادل در سر دارند! از بدترين رذيلتها تعادل است و از بهترين فضيلتها عدل است.«عدل» يعني هر چيزي را در جاي خود قرار دادن. جاي اشياء كجاست، آنكه خدا آفريد.
تبيين ديدگاه «تعادل» در نظام سرمايهداري
(تعادل) همين جريان سرمايهداري غرب است به نام عرضه و تقاضا. اين عرضه و تقاضا كه شما ميبينيد در بازيها اينطور است، در فيلمها اينطور است، در سينماها اينطور است، در كالاها اينطور است، در تبليغات اينطور است.چون مردم اين را ميخواهند، ما هم بايد تأمين بكنيم. تعادل بين تقاضا و عرضه، آيا اين است؟ يا آنچه را كه مردم مورد نيازشان است و حق است، به آنها بدهيم! اينها بِالصّراحه ميگويند: ما عدل مدار نيستيم، ما اعتدال محوريم؛ ما برابر تقاضا و عرضه كار ميكنيم. اگرامروز بازار ورزش و فوتبال گرم است، ما آن را تبليغ ميكنيم!! امروز اين خريدار دارد؛ اين ميشود تعادل، اين ميشود تقاضا و عرضه. چون اينچنين است، با يك سلسله تبليغات كاذب تقاضا ايجاد ميكنند، با يك سلسله كالا به اين تقاضاي كاذب ايجاد شده پاسخ میدهند؛ اينها كار فرعون است:فَاستَخَفَّ قُومَهُ فَاَطاعُوهُ (3).
لزوم اداره جامعه به وسيله « عدالت »
غرض آن است كه جامعه را نبايد با تعادل، با عرضه و تقاضا اداره كرد. نوشتهها هم همين طور است. مردم حالا اين را میپسندند، در سخنرانيها مثلاً ما بگوئيم اين را میپسندند، در مكتوبات بگوئيم اين را میپسندند، در عكسها بگوئيم اين را میپسندند؛ اين روش، روش تعادل است؛ نه (عدل)! وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) كه ظهور كرد، مردم را با عدل و عقل اداره میكند! مردم عاقل را اداره كردن سخت نيست. اگر اين 7 ميليارد عاقل باشند، اداره كردن اينها خيلي آسان است. با كشتن مردم اصلاح نميشوند!! اگر ضرورتي اقتضا بكند، وجود مبارك حضرت دست به شمشير میبرند.
فقدان منبع؛ مهمترين اشكال قوانين بين المللي
بنابراين مشكل جدي حقوق بشر اين است كه منبع استنباط ندارد.می گوید ما روي مبناي آزادي، مبناي دموكراسي، مبناي حرّيت، مبناي وفاي به عهد، مبناي زندگي مسالمت آميز، مبناي عدل داريم قانون تنظيم میكنيم؛ همه اينها حق است. امّا همه اينها را بايد از منابع گرفت! الآن اين رسالههاي عمليّه ما 3 مقطع دارد، قوانين حقوقي هم همين طور است. اين رساله عمليّه كه چند صد مسئله است، اينها مواد فقهي است. فقهاي ما اين مواد فقهي را از مباني میگيرند؛ اين مباني را از كجا میگيرند؟ از كتاب و سنّت و عقل.
حقوق بشر مواد حقوقي دارد، مباني حقوقي دارد، ولي منابع ندارد! از كدام منبع بگيرند؟ همين جريان تبعيض وقتي كه بگوئيد زن وظيفهاش آن است، خدا زن را آنجور آفريد، مرد را اينجور آفريد؛ میگويند چه فرقي میكند؟! اين منبع ندارد؛ وقتي منبع نداشت، همان جريان كنوانسيون نفي تبعيض و امثال ذلك در میآيد! بنابراين هر حقوقي يك منبع میخواهد، هر جامعهاي عدل میخواهد نه عرضه و تقاضا! اگر تقاضا مطرح است، برابر فطرت مطرح است؛ هر چه كه مورد نياز فطري بشر باشد، آن را بايد تأمين كرد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام عزه) در جلسه درس تفسير سوره طه در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم ـ 16/ 12/ 1388
ـــــــــــــــــــــــــ
(1) التفسير الكبير/ 17/ 194 ـ با اندكي تفاوت
(2و3) طه/ 54
خوان حکمت در دهه فاطمیه اول(9-19 اسفند) روزهای زوج منتشر میشود.