نگاهی به زندگی دستفروشی و هزار و یک خم ساماندهی (بخش نخست)
شغلی کاذب با چالش های واقعی (گزارش روز)
گالیا توانگر
- خانم!میشه بیایی اینجا بشینی؟!
سرم را از روی صفحه گوشی تلفن همراهم بلند کرده و با تعجب به زن نگاه می کنم. چهرهای شکسته تر از سنش دارد و غمی در عمق نگاهش پنهان شده است.زیر صندلی مترو پلاستیک بزرگ مشکی اش را مخفی کرده و نگاه مضطربش رَد مامور مترو را پی گرفته است. دو تا از گل سرهای کاموایی از دهنه پلاستیک مشکی بیرون زده اند و معلوم است که گل سرهای بافتنی کار خودش را برای فروش به مترو آورده تا نان آور خانواده اش باشد.دلم می سوزد اما از طرفی قانون،قانون است و هر نوع دستفروشی در معابر و مکان های عمومی ممنوع.
می نشینم روی همان صندلی ای که زن به آن اشاره کرده و پاهایم را جلو پلاستیک پنهان شده زیر صندلی،سد نگاه مامور مترو می کنم.دلم می سوزد. می دانم از نظر قانون خطا کارم اما واقعا در برابر زندگی دستفروشی آدم دودل می ماند که چه کند؟آنسوتر در راهرو مترو یک ردیف جایگاه فروش خالی همین جور بلاتکلیف و بدون غرفه دار رها شده اند. آیا نمی شود با تمهیداتی در گوشه و کنار شهر و ازجمله مترو فعالیت این قشر را نظم و نظامی بخشید؟
چرا تقویت بازارهای محلی،روزانه و مهمتر از همه جمعه بازارها را در محل های خاص هیچکس جدی نمی گیرد و قدم های محکمی در این راستا برنمی دارد؟چه بخواهیم و چه نخواهیم دستفروشی در طول تاریخ یکی از شغل های کاذب همراه بشر بوده که اگر بتوانیم در روزها و مکان های خاص سر و سامانش دهیم و به تولیدات دستی و خانگی پیوندش بزنیم برای خیلی ها ایجاد شغل می کند.
آمار نشان می دهد که اغلب دستفروشان در کلانشهر تهران یا زنان سرپرست خانوارند و یا کارگران فصلی که در ماه های بیکاری خود به دستفروشی رو می آورند.
البته بگذریم که شماری نیز متکدیان انسجام یافته در دل باندها هستند که دستفروشی را به عنوان پوشش خلاف های بزرگ خود قرار داده اند.با همه این اوصاف نمی توان منکر شد که شماری نیز افراد معمولی جامعه اند که شغلی نیافته و یا توان پرداخت اجاره بهای مغازه را نداشته و به ناچار برای ارائه تولیدات و هنر دست خود به دستفروشی رو آورده اند.دامنه این تولیدات از فروش ترشیجات و شور گرفته تا دستبندهای تزیینی که خودشان بافت می زنند،شامل می شود.
گروه اخیر بهویژه آنکه صاحب هنری هستند و دارند برای ارائه کاردست و تولیداتشان تلاش میکنند، حقیقتا شایسته حمایت های ویژه اند. چه بسا با حمایت های هر چند کوچک و ارائه تسهیلات مختصری به این قشر،در آینده نزدیک شاهد تولد کارآفرینانی از دل آنها باشیم.
از کارگری ساختمان
تا قلاب بافی کفش نوزاد
سمت میدان امام خمینی مشرف به خیابان فردوسی بساط کوچکش را پهن کرده است.کفش های کوچک نوزاد که با قلاب بافته شده اند،کنار هم در چند ردیف خوش نشسته اند.رنگ های رنگین کمانی زیبایی دارند و چشم هر رهگذری را خیره می سازند.مرد میانسال بافنده،چهره اش را پشت ماسکی پنهان کرده و در سرمای صبحگاه زمستانی به خاطر گرم نگه داشتن کانون خانواده اش می بافد.
به بهانه خرید یک جفت صورتی خوشرنگ کنارش می نشینم و از دردهای روزگار می گوییم. یک فلاسک چای کنار بساطش گذاشته و قندان زیبایی با نقش مرغکی بی قرارتنها یار روزهای دستفروشی اش هستند.او هم روزی برای خودش برو بیایی داشته و شوق پر زدن و به اوج رسیدن در دلش بوده است.اما با شکست های اقتصادی و از دست دادن اندک سرمایهاش مدتی در کار ساختمان مشغول بوده و سپس با مبتلا شدن به دیسک کمر، با اتکا به تنها هنری که از مادر به ارث برده به دستفروشی و فروش بافته هایش روی آورده است.
ملا حسینی دستفروش برایمان می گوید:«یک پسر و یک دختر دارم که هردو مدرسه ای هستند. یکسالی می شود که سر ساختمان نمی روم.وضعیت جسمانی ام اجازه نمی دهد. برای اینکه بچه هایم ناراحت نشوند به آنها چیزی نگفته ام. این طرف وآنطرف شهر بساط پهن می کنم. هر چند وقت یکبار جابه جا می شوم تا هم شهرداری گیر ندهد و هم آشنایی مرا نبیند.سر ساختمان بودم ،توی خیابانها چرخ نمی زدم،عزت و احترامم پیش آشنایان بیشتر بود. اما چاره چیه؟!»
به او می گویم:«سر ساختمان می رفتی،بیمه نبودی؟»
-نه بابا ،کارگر روزمزد بودم.
-بچه کجایی؟
-روستاهای اطراف همدان.
-الان درآمدت آنقدری می شود که چرخ خانه بچرخد؟
-ها،شکر. هم چیزهای لوکس ریخته ام توی بساطم وهم این اواخر به فکرم رسید کارهای بافتنی خودم را برای فروش بگذارم.از بچگی توی روستا کنار دست مادرم می نشستم،یاد گرفتم.
-روزی چقدر عایدی ات است؟
-روزی سی تومن.گاهی هم که هوا باد و بارانی می شود، هیچ دشتی ندارم. به زور ده تومن عایدیام می شود.
تحویل غرفه ارزان قیمت
به هنرمندان خانه دار
البته همه دست فروش ها هم در آمدشان بخور و نمیر نیست. خیلی هایشان لااقل اندازه یک کارمند درآمد ماهیانه دارند.(میانگین یک میلیون تومان).در مترو خط 4 کلاهدوز دوست چند سال پیش خود را می بینم. ساره لیسانسه ادبیات بود و خیلی زود بعداز فارغ التحصیلی خبر ازدواجش را شنیدم. دیگر از آن موقع هیچ خبری از او نداشتم.تا چشمم به او می افتد،ردیف کلیپس سرهایی که به بند کشیده و پیش روی مسافران می گیرد،نظرم را جلب می کند. نگاهم را می دزدم تا آشنایی ندهم و او هم خجالت زده نشود.ایستگاه بعدی سریع خودم را از قطار به دامن ایستگاه می اندازم.اما ساره که مرا به خوبی به یاد آورده ردم را می گیرد و شانه به شانه من روی پله برقی سلام می دهد.در حین احوال پرسی متوجه میشوم که مادر شده ویک پسر هم دارد.مدتی است که با شوهرش در مترو کار می کنند تا پولی جمع کرده و بتوانند در گلشهر کرج مغازه ای دست و پا کنند.خیلی خسته به نظر می رسد. چشمانش سرخ سرخ شده و صدایش گرفته است.دلم برایش می سوزد اما خودش می گوید:«اگه یکی و دوسالی خوب کار کنیم، می توانیم مغازه را بگیریم.»
بنا به گفته خودش درآمدش در ماه جاری که به ایام خرید های نوروزی نزدیک می شویم، آنقدر خوب بوده که بتواند به قولش عمل کند و برای سامان(پسرش) ماشین بزرگ باطری دار بخرد.
به او می گویم:«چرا از طرف شهرداری غرفه نمی گیری؟»
مستاصل جواب می دهد:«آخه اینجوری لازم نیست چیزی بپردازیم و چون در بیشتر خط ها چرخشی کار می کنیم، می توانیم مشتریان بیشتری جذب کنیم.بستگی به قدرت بیان هم دارد. این که با بیان خوب و تبلیغات بتوانی مشتری را پاگیر کنی،تا آنجا که با گرفتن شماره همراهت به مشتری دائمی تو تبدیل شود و با خودش چند مشتری دیگر هم پای کار بیاورد.»
موقع رفتن آرام زیر گوشم می گوید:«تو رو خدا،به دوستان مشترکمان یک وقت چیزی نگی ها.»
بعد هم در ادامه توضیح می دهد که او از سر نیاز به این کار رو آورده در حالیکه در همین خط دخترانی شیک پوش فروشندگی می کنند که برای خرج لباس و یا عمل بینی و هدف های اینچنینی به صورت تفننی دست فروشی را انتخاب کرده اند.
توضیحات ساره را که می شنوم در این فکر فرو می روم که کاش مسئولان امر برای کمک به زنان سرپرست خانوار و یا کمک خانوار-که از روی نیاز به این کار روی آورده اند- تمهیدات ویژه ای می اندیشیدند و حتی با آموزش یک هنر- هر چند ساده- به ایشان برایشان امکان فعالیت در "روز بازارها” با زمان و مکان مشخص را فراهم می آورد.به راستی چرا باید غرفه های مترو تماما در دست عرضه کنندگان محصولات وارداتی چین و ترک باشد؟چرا این غرفهها را به صورت ارزان در اختیار هنرمندان خانه دار قرار نمی دهند؟برای مثال می توان در قبال ارائه این قبیل تسهیلات به این قشر انتظار داشت که خود به کارآفرینانی تبدیل شوند که درآینده جوانان دیگری را زیر پر و بال بگیرند.
طرح ساماندهي دستفروشان مترو در مرحله تدوين دستورالعمل و ضوابط
نادرشکری مدیر کل لوایح و قوانین شهرداری تهران می گوید:«برخورد با دستفروشان مترو نیازمند وضع قانون است چرا که تنها قانون سد معبر در شهرداری تهران داریم و این قانون برای دستفروشان که سیار هستند قابلیت اعمال ندارد.»
وی با اشاره به اینکه نبود قانون جامع، دست شهرداری تهران را در مقابله با دستفروشی بسته است، تصریح می کند:«می طلبد در این باره قانونی وضع شود. لذا در تلاشیم خلأهای قانونی موجود در حوزه حمل و نقل و ترافیک را بررسی و با تدوین لایحه پیشنهادی به شورای اسلامی شهر ارائه کنیم. دراین رابطه نیازمند اخذ قانون بالادستی هستیم که در این خصوص اکنون طرح در حال تدوین است و پس از آن در قالب لایحه به شورای اسلامی شهر تهران ارائه خواهد شد.»
اما نباید فراموش کرد که قانون باید حامی اقشار مختلف جامعه و خانواده هایشان باشد.نباید تنها با حذف صورت مساله از زیربار رفع چالش هایی که دستفروشی نمای تیره بیرونی شان است،شانه خالی کرد.باید به فکر آن دسته از افراد نیازمند شغل نیز بود که تنها با هدف کسب روزی حلال و نه از راه خلاف تن به دستفروشی داده اند.
سيد جعفر تشکري هاشمي معاون شهردار تهران در اين باره مي گويد:«بايد به موضوع دستفروشي در مترو به عنوان يک پديده اجتماعي که طيفي از مسايل اجتماعي را در برمي گيرد نگاه شود. اينکه صرفا حذف دستفروشان را ببينيم و پيامدهاي اجتماعي ديگر آن را ناديده بگيريم تنها پاک کردن صورت مساله است.»
وي با تاکيد بر اينکه دستفروشي در مترو پديدهاي اجتماعي است که امرار معاش شهروندان زيادي با آن گره خورده است،ادامه می دهد:«رابطه عرضه و تقاضا و شدت نياز مسافران به خريد از دستفروشان از يک سو ، بيکاري و امرار معاش دستفروشان از سوي ديگر و اعمال قوانين بالادستي، بر پيچيدگي مقابله با پديده دستفروشي بر مترو افزوده است.»
معاون شهردار تهران با اشاره به اينکه قوانين و مقررات وضع شده پاسخگوي برخورد با پديده دستفروشي در مترو نيست، تصريح می کند:«اکنون براي سد معبر قوانيني در شهرداري تهران وجود دارد،اما براي دستفروشاني که متحرک اقدام به فروش اجناس مي کنند،قوانيني وجود ندارد و در عين حال قانون سد معبر نيز در اين رابطه کارايي ندارد.»
به گفته تشکري هاشمي شهرداري و شرکت بهرهبرداري ضابط قضايي برخورد با پديده دستفروشي نيستند. ضمن اينکه برخورد سلبي با فروشندگان مترو و دلسوزي و ترحم مسافران مهمترين عامل ناموفق بودن ساماندهي آنان است.
معاون حمل ونقل و ترافيک شهرداري تهران با تاکيد بر اينکه شهرداري تهران و معاونت حمل ونقل و ترافيک بنا دارد دستفروشي در مترو را به خدمات مورد نياز مسافران به صورت قانونمند و با رعايت حقوق شهروندي ارايه کند، مي گويد:«در اغلب کشورهاي دنيا تجربه واگذاري غرفه در سالن بليت وجود دارد و در برخي کشورها «روز بازار»یعنی بازارهایی که به نام هر روز هفته دایر میشوند مثل شنبه بازار ،یکشنبه بازار و . . .در ايستگاههاي مترو برپا ميشود.با همکاري شرکت بهرهبرداري مترو تصميم گرفتيم با شناسايي و سازماندهي دستفروشان با رعايت مسائل بهداشتي و نيازسنجي تقاضاي مسافران فضايي از ايستگاهها را به بازار اختصاص دهيم .طرح ساماندهي دستفروشان مترو اکنون در مرحله تدوين دستورالعمل و ضوابط است که تا پايان سال تدوين و پس از آن به مرحله اجرا در خواهد آمد.»
دستفروشان نظم حرکت قطارها را
برهم می زنند
اما زنان دستفروش در مترو با انگیزه های متفاوتی دستفروشی می کنند و از دل طبقات اجتماعی مختلفی برخاسته اند.بلند گوی مترو تذکر میدهد: «خانم ها،آقایان! به منظور حفظ آرامش خودتان ،از خرید از دستفروشان جدا خودداری نمایید.»
شاهد از غیب که نه، بلکه از واگن خانم ها میرسد، دونات و لواشک، آخرین مدل بامتل، لوازم آرایشی، جوراب رنگ پا و... جنس های جدیدی است که دستفروش ها برای مسافران به ارمغان آورده اند. هیاهوی صدایشان آن قدر زیاد است که صدای همدیگر را نمی شنویم.
روزبهانی یکی از ماموران مترو که ابتدا تمایلی به معرفی خود ندارد و ما تنها از اتیکت نامش بر روی لبه جیب پیراهنش او را می شناسیم،برایمان میگوید:«دستفروش ها آنقدردر مترو زیادند و ما ایرانیها هم که خیلی اهل ترحم هستیم. نتیجه میشود همین تعداد زیاد دستفروش ها که می بینید. ولی ما که می بینیم و می دانیم اینها شبکه ای هستند. مالیات نمی دهند، عوارض شهرداری نمی دهند، یک بلیت می خرند تا شب هم در مترو می چرخند. خب تا اینجا به شغل ما ربطی ندارد. ولی واقعا باعث تاخیر قطار می شوند. همان که گفتم، مسافری برای خرید از دستفروشی یا پس گرفتن بقیه پولش پایش را گذاشته جلوی در و دقیقه ای باعث تاخیر شده، بعد می گویند وا! مگر چی کار کردیم؟همش یک دقیقه هم نشد!»
- خانم!میشه بیایی اینجا بشینی؟!
سرم را از روی صفحه گوشی تلفن همراهم بلند کرده و با تعجب به زن نگاه می کنم. چهرهای شکسته تر از سنش دارد و غمی در عمق نگاهش پنهان شده است.زیر صندلی مترو پلاستیک بزرگ مشکی اش را مخفی کرده و نگاه مضطربش رَد مامور مترو را پی گرفته است. دو تا از گل سرهای کاموایی از دهنه پلاستیک مشکی بیرون زده اند و معلوم است که گل سرهای بافتنی کار خودش را برای فروش به مترو آورده تا نان آور خانواده اش باشد.دلم می سوزد اما از طرفی قانون،قانون است و هر نوع دستفروشی در معابر و مکان های عمومی ممنوع.
می نشینم روی همان صندلی ای که زن به آن اشاره کرده و پاهایم را جلو پلاستیک پنهان شده زیر صندلی،سد نگاه مامور مترو می کنم.دلم می سوزد. می دانم از نظر قانون خطا کارم اما واقعا در برابر زندگی دستفروشی آدم دودل می ماند که چه کند؟آنسوتر در راهرو مترو یک ردیف جایگاه فروش خالی همین جور بلاتکلیف و بدون غرفه دار رها شده اند. آیا نمی شود با تمهیداتی در گوشه و کنار شهر و ازجمله مترو فعالیت این قشر را نظم و نظامی بخشید؟
چرا تقویت بازارهای محلی،روزانه و مهمتر از همه جمعه بازارها را در محل های خاص هیچکس جدی نمی گیرد و قدم های محکمی در این راستا برنمی دارد؟چه بخواهیم و چه نخواهیم دستفروشی در طول تاریخ یکی از شغل های کاذب همراه بشر بوده که اگر بتوانیم در روزها و مکان های خاص سر و سامانش دهیم و به تولیدات دستی و خانگی پیوندش بزنیم برای خیلی ها ایجاد شغل می کند.
آمار نشان می دهد که اغلب دستفروشان در کلانشهر تهران یا زنان سرپرست خانوارند و یا کارگران فصلی که در ماه های بیکاری خود به دستفروشی رو می آورند.
البته بگذریم که شماری نیز متکدیان انسجام یافته در دل باندها هستند که دستفروشی را به عنوان پوشش خلاف های بزرگ خود قرار داده اند.با همه این اوصاف نمی توان منکر شد که شماری نیز افراد معمولی جامعه اند که شغلی نیافته و یا توان پرداخت اجاره بهای مغازه را نداشته و به ناچار برای ارائه تولیدات و هنر دست خود به دستفروشی رو آورده اند.دامنه این تولیدات از فروش ترشیجات و شور گرفته تا دستبندهای تزیینی که خودشان بافت می زنند،شامل می شود.
گروه اخیر بهویژه آنکه صاحب هنری هستند و دارند برای ارائه کاردست و تولیداتشان تلاش میکنند، حقیقتا شایسته حمایت های ویژه اند. چه بسا با حمایت های هر چند کوچک و ارائه تسهیلات مختصری به این قشر،در آینده نزدیک شاهد تولد کارآفرینانی از دل آنها باشیم.
از کارگری ساختمان
تا قلاب بافی کفش نوزاد
سمت میدان امام خمینی مشرف به خیابان فردوسی بساط کوچکش را پهن کرده است.کفش های کوچک نوزاد که با قلاب بافته شده اند،کنار هم در چند ردیف خوش نشسته اند.رنگ های رنگین کمانی زیبایی دارند و چشم هر رهگذری را خیره می سازند.مرد میانسال بافنده،چهره اش را پشت ماسکی پنهان کرده و در سرمای صبحگاه زمستانی به خاطر گرم نگه داشتن کانون خانواده اش می بافد.
به بهانه خرید یک جفت صورتی خوشرنگ کنارش می نشینم و از دردهای روزگار می گوییم. یک فلاسک چای کنار بساطش گذاشته و قندان زیبایی با نقش مرغکی بی قرارتنها یار روزهای دستفروشی اش هستند.او هم روزی برای خودش برو بیایی داشته و شوق پر زدن و به اوج رسیدن در دلش بوده است.اما با شکست های اقتصادی و از دست دادن اندک سرمایهاش مدتی در کار ساختمان مشغول بوده و سپس با مبتلا شدن به دیسک کمر، با اتکا به تنها هنری که از مادر به ارث برده به دستفروشی و فروش بافته هایش روی آورده است.
ملا حسینی دستفروش برایمان می گوید:«یک پسر و یک دختر دارم که هردو مدرسه ای هستند. یکسالی می شود که سر ساختمان نمی روم.وضعیت جسمانی ام اجازه نمی دهد. برای اینکه بچه هایم ناراحت نشوند به آنها چیزی نگفته ام. این طرف وآنطرف شهر بساط پهن می کنم. هر چند وقت یکبار جابه جا می شوم تا هم شهرداری گیر ندهد و هم آشنایی مرا نبیند.سر ساختمان بودم ،توی خیابانها چرخ نمی زدم،عزت و احترامم پیش آشنایان بیشتر بود. اما چاره چیه؟!»
به او می گویم:«سر ساختمان می رفتی،بیمه نبودی؟»
-نه بابا ،کارگر روزمزد بودم.
-بچه کجایی؟
-روستاهای اطراف همدان.
-الان درآمدت آنقدری می شود که چرخ خانه بچرخد؟
-ها،شکر. هم چیزهای لوکس ریخته ام توی بساطم وهم این اواخر به فکرم رسید کارهای بافتنی خودم را برای فروش بگذارم.از بچگی توی روستا کنار دست مادرم می نشستم،یاد گرفتم.
-روزی چقدر عایدی ات است؟
-روزی سی تومن.گاهی هم که هوا باد و بارانی می شود، هیچ دشتی ندارم. به زور ده تومن عایدیام می شود.
تحویل غرفه ارزان قیمت
به هنرمندان خانه دار
البته همه دست فروش ها هم در آمدشان بخور و نمیر نیست. خیلی هایشان لااقل اندازه یک کارمند درآمد ماهیانه دارند.(میانگین یک میلیون تومان).در مترو خط 4 کلاهدوز دوست چند سال پیش خود را می بینم. ساره لیسانسه ادبیات بود و خیلی زود بعداز فارغ التحصیلی خبر ازدواجش را شنیدم. دیگر از آن موقع هیچ خبری از او نداشتم.تا چشمم به او می افتد،ردیف کلیپس سرهایی که به بند کشیده و پیش روی مسافران می گیرد،نظرم را جلب می کند. نگاهم را می دزدم تا آشنایی ندهم و او هم خجالت زده نشود.ایستگاه بعدی سریع خودم را از قطار به دامن ایستگاه می اندازم.اما ساره که مرا به خوبی به یاد آورده ردم را می گیرد و شانه به شانه من روی پله برقی سلام می دهد.در حین احوال پرسی متوجه میشوم که مادر شده ویک پسر هم دارد.مدتی است که با شوهرش در مترو کار می کنند تا پولی جمع کرده و بتوانند در گلشهر کرج مغازه ای دست و پا کنند.خیلی خسته به نظر می رسد. چشمانش سرخ سرخ شده و صدایش گرفته است.دلم برایش می سوزد اما خودش می گوید:«اگه یکی و دوسالی خوب کار کنیم، می توانیم مغازه را بگیریم.»
بنا به گفته خودش درآمدش در ماه جاری که به ایام خرید های نوروزی نزدیک می شویم، آنقدر خوب بوده که بتواند به قولش عمل کند و برای سامان(پسرش) ماشین بزرگ باطری دار بخرد.
به او می گویم:«چرا از طرف شهرداری غرفه نمی گیری؟»
مستاصل جواب می دهد:«آخه اینجوری لازم نیست چیزی بپردازیم و چون در بیشتر خط ها چرخشی کار می کنیم، می توانیم مشتریان بیشتری جذب کنیم.بستگی به قدرت بیان هم دارد. این که با بیان خوب و تبلیغات بتوانی مشتری را پاگیر کنی،تا آنجا که با گرفتن شماره همراهت به مشتری دائمی تو تبدیل شود و با خودش چند مشتری دیگر هم پای کار بیاورد.»
موقع رفتن آرام زیر گوشم می گوید:«تو رو خدا،به دوستان مشترکمان یک وقت چیزی نگی ها.»
بعد هم در ادامه توضیح می دهد که او از سر نیاز به این کار رو آورده در حالیکه در همین خط دخترانی شیک پوش فروشندگی می کنند که برای خرج لباس و یا عمل بینی و هدف های اینچنینی به صورت تفننی دست فروشی را انتخاب کرده اند.
توضیحات ساره را که می شنوم در این فکر فرو می روم که کاش مسئولان امر برای کمک به زنان سرپرست خانوار و یا کمک خانوار-که از روی نیاز به این کار روی آورده اند- تمهیدات ویژه ای می اندیشیدند و حتی با آموزش یک هنر- هر چند ساده- به ایشان برایشان امکان فعالیت در "روز بازارها” با زمان و مکان مشخص را فراهم می آورد.به راستی چرا باید غرفه های مترو تماما در دست عرضه کنندگان محصولات وارداتی چین و ترک باشد؟چرا این غرفهها را به صورت ارزان در اختیار هنرمندان خانه دار قرار نمی دهند؟برای مثال می توان در قبال ارائه این قبیل تسهیلات به این قشر انتظار داشت که خود به کارآفرینانی تبدیل شوند که درآینده جوانان دیگری را زیر پر و بال بگیرند.
طرح ساماندهي دستفروشان مترو در مرحله تدوين دستورالعمل و ضوابط
نادرشکری مدیر کل لوایح و قوانین شهرداری تهران می گوید:«برخورد با دستفروشان مترو نیازمند وضع قانون است چرا که تنها قانون سد معبر در شهرداری تهران داریم و این قانون برای دستفروشان که سیار هستند قابلیت اعمال ندارد.»
وی با اشاره به اینکه نبود قانون جامع، دست شهرداری تهران را در مقابله با دستفروشی بسته است، تصریح می کند:«می طلبد در این باره قانونی وضع شود. لذا در تلاشیم خلأهای قانونی موجود در حوزه حمل و نقل و ترافیک را بررسی و با تدوین لایحه پیشنهادی به شورای اسلامی شهر ارائه کنیم. دراین رابطه نیازمند اخذ قانون بالادستی هستیم که در این خصوص اکنون طرح در حال تدوین است و پس از آن در قالب لایحه به شورای اسلامی شهر تهران ارائه خواهد شد.»
اما نباید فراموش کرد که قانون باید حامی اقشار مختلف جامعه و خانواده هایشان باشد.نباید تنها با حذف صورت مساله از زیربار رفع چالش هایی که دستفروشی نمای تیره بیرونی شان است،شانه خالی کرد.باید به فکر آن دسته از افراد نیازمند شغل نیز بود که تنها با هدف کسب روزی حلال و نه از راه خلاف تن به دستفروشی داده اند.
سيد جعفر تشکري هاشمي معاون شهردار تهران در اين باره مي گويد:«بايد به موضوع دستفروشي در مترو به عنوان يک پديده اجتماعي که طيفي از مسايل اجتماعي را در برمي گيرد نگاه شود. اينکه صرفا حذف دستفروشان را ببينيم و پيامدهاي اجتماعي ديگر آن را ناديده بگيريم تنها پاک کردن صورت مساله است.»
وي با تاکيد بر اينکه دستفروشي در مترو پديدهاي اجتماعي است که امرار معاش شهروندان زيادي با آن گره خورده است،ادامه می دهد:«رابطه عرضه و تقاضا و شدت نياز مسافران به خريد از دستفروشان از يک سو ، بيکاري و امرار معاش دستفروشان از سوي ديگر و اعمال قوانين بالادستي، بر پيچيدگي مقابله با پديده دستفروشي بر مترو افزوده است.»
معاون شهردار تهران با اشاره به اينکه قوانين و مقررات وضع شده پاسخگوي برخورد با پديده دستفروشي در مترو نيست، تصريح می کند:«اکنون براي سد معبر قوانيني در شهرداري تهران وجود دارد،اما براي دستفروشاني که متحرک اقدام به فروش اجناس مي کنند،قوانيني وجود ندارد و در عين حال قانون سد معبر نيز در اين رابطه کارايي ندارد.»
به گفته تشکري هاشمي شهرداري و شرکت بهرهبرداري ضابط قضايي برخورد با پديده دستفروشي نيستند. ضمن اينکه برخورد سلبي با فروشندگان مترو و دلسوزي و ترحم مسافران مهمترين عامل ناموفق بودن ساماندهي آنان است.
معاون حمل ونقل و ترافيک شهرداري تهران با تاکيد بر اينکه شهرداري تهران و معاونت حمل ونقل و ترافيک بنا دارد دستفروشي در مترو را به خدمات مورد نياز مسافران به صورت قانونمند و با رعايت حقوق شهروندي ارايه کند، مي گويد:«در اغلب کشورهاي دنيا تجربه واگذاري غرفه در سالن بليت وجود دارد و در برخي کشورها «روز بازار»یعنی بازارهایی که به نام هر روز هفته دایر میشوند مثل شنبه بازار ،یکشنبه بازار و . . .در ايستگاههاي مترو برپا ميشود.با همکاري شرکت بهرهبرداري مترو تصميم گرفتيم با شناسايي و سازماندهي دستفروشان با رعايت مسائل بهداشتي و نيازسنجي تقاضاي مسافران فضايي از ايستگاهها را به بازار اختصاص دهيم .طرح ساماندهي دستفروشان مترو اکنون در مرحله تدوين دستورالعمل و ضوابط است که تا پايان سال تدوين و پس از آن به مرحله اجرا در خواهد آمد.»
دستفروشان نظم حرکت قطارها را
برهم می زنند
اما زنان دستفروش در مترو با انگیزه های متفاوتی دستفروشی می کنند و از دل طبقات اجتماعی مختلفی برخاسته اند.بلند گوی مترو تذکر میدهد: «خانم ها،آقایان! به منظور حفظ آرامش خودتان ،از خرید از دستفروشان جدا خودداری نمایید.»
شاهد از غیب که نه، بلکه از واگن خانم ها میرسد، دونات و لواشک، آخرین مدل بامتل، لوازم آرایشی، جوراب رنگ پا و... جنس های جدیدی است که دستفروش ها برای مسافران به ارمغان آورده اند. هیاهوی صدایشان آن قدر زیاد است که صدای همدیگر را نمی شنویم.
روزبهانی یکی از ماموران مترو که ابتدا تمایلی به معرفی خود ندارد و ما تنها از اتیکت نامش بر روی لبه جیب پیراهنش او را می شناسیم،برایمان میگوید:«دستفروش ها آنقدردر مترو زیادند و ما ایرانیها هم که خیلی اهل ترحم هستیم. نتیجه میشود همین تعداد زیاد دستفروش ها که می بینید. ولی ما که می بینیم و می دانیم اینها شبکه ای هستند. مالیات نمی دهند، عوارض شهرداری نمی دهند، یک بلیت می خرند تا شب هم در مترو می چرخند. خب تا اینجا به شغل ما ربطی ندارد. ولی واقعا باعث تاخیر قطار می شوند. همان که گفتم، مسافری برای خرید از دستفروشی یا پس گرفتن بقیه پولش پایش را گذاشته جلوی در و دقیقه ای باعث تاخیر شده، بعد می گویند وا! مگر چی کار کردیم؟همش یک دقیقه هم نشد!»