kayhan.ir

کد خبر: ۳۶۴۳۷
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۴
نگاهی به سی و سومین جشنواره تئاتر فجر

مرثیه‌ای برای تئاتر مرده

علیرضا آل یمین

جشنواره سی و سوم تئاتر فجر هم تمام شد. با همه هیاهوها و حاشیه‌هایی که شده است جزء لاینفکی از تئاتر. تئاتری که خانواده کوچکی دارد و مثل یک دهکده‌ای در هنر، همه از بازیگر و کارگردان و طراح صحنه و کارمندان مربوطه و تماشاچی، همدیگر را می‌شناسند و از زیر و بم هم خبر دارند. شاید به خاطر همین آشنایی‌ها باشد که حاشیه، گریبان تئاتر را رها نمی‌کند. از معرفی نشدن چند ماهه‌ متولی تئاتر در دولت جدید تا استعفای رئیس مرکز هنرهای نمایشی و تغییر در مدیریت جشنواره و اعتراض‌ها به پوستر طراحی شده جشنواره و هزار ریز و درشت دیگر از این دست. خانواده کوچک تئاتر درگیر حاشیه‌های خودساخته‌ای است که بسیار نازل‌تر از توقع فرهیختگی ست که از اهالی این هنر می‌رود.
"حال تئاتر بد است" این جمله را همین دو – سه سال پیش خیلی از اعضاء خانواده تئاتر پشت هر تریبونی در اختیارشان قرار می‌گرفت با حالتی زار و بیمار به زبان می‌آوردند. در اردی بهشت تئاترِ یکی از همین سال‌ها، یکی از هنرمندان ریش سفید تئاتر، پشت تریبون رفت و گفت: حال تئاتر بد است. بعد از این جمله، جماعت حاضر کف زدند و سوت و هورا کشیدند که "حال تئاتر بد است".
هنر، حیاتش را از ملکوت می‌گیرد و نفس در جان ناسوتیان می‌دمد. هنرمند واسطه زیبای میان آسمان و زمین است. اما کدام هنر و کدام هنرمند؟! هنر و هنرمند ما که هیچ، حتی جشنواره رسمی فجر انقلاب اسلامی هم درگیر انشای قدیمی "هنر برای مردم" یا "هنر برای هنر" است. این رویکرد مبتذل در سطح کلان، نتیجه‌اش می‌شود هنر برای هیچ! نتیجه اش می‌شود بسیاری از نمایش‌ها که روی صحنه می‌بینیم و تهش چیزی جز حرف‌های گنده گنده ناشی از خود متفکر پنداری مزمن هنرمند با چاشنی شوخی‌های جنسی سخیف و گاهی نمک پرانی‌های بی‌خاصیت اعتقادی و سیاسی نیست.
شب‌های جشنواره را کو به کو و سالن به سالن برای دیدن یک کار خوب چرخیدم و چیزی جز سرگیجه عایدم نشد. به جان عزیزتان اینکه می‌گویم "کار خوب" منظور اصلا کاری در حد و اندازه هنر متعالی و وارسته و متعهد و انسانی نیست. نه. منظورم از کار خوب، همین کار خوب به معنای یک اثر نمایشی با ساختاری منسجم و هماهنگ از نمایشنامه و کارگردانی و بازیگری و ... همین ظواهری که حتی با متر و محک‌های آکادمیک هم قابل سنجش است.
در جشنواره سی و سوم دو نوع اجرا وجود داشت. آن دسته از نمایش‌هایی که در قالب متداول و علمی شده‌ کلاسیک یا مدرن قرار می‌گیرند و آن گروه از نمایش‌هایی که تلاش کرده بودند در متن و اجرا فضای جدیدی را تجربه کنند. دسته اول که در همان اصول  قواعد رایج درام دچار ضعف‌های چشمگیری هستند. بخش تجربی هم یا چنان تجربه‌های کودکانه و ناشیانه‌ای از آب درآمده که به طنزآلودگی می‌زند یا آیینه دق شده است و ابوالهول تفکر متکبر و خودبین کارگردان و نویسنده اش را نمایان می‌کند. دردآور اینکه تمام این‌ها جز به در بردن تماشاچی از دیوار چهارم نتیجه دیگری ندارد. تماشاچی یعنی مردمی که قرار بود هنر برای او باشد و حالا نیست. گفته‌اند سلمانی‌ها وقتی بیکار می‌شود سر یکدیدگر را می‌تراشند و حالا این شده است مثَلِ تئاتر و تماشاچی امروز ما.
در این نوشتار بنا نیست از نمایش یا هنرمندی نامی برده شود. قطعا معدود نمایش‌های بی‌ادعا و بی‌تکلفی  هم در جشنواره بود که روزنه امیدی به روی تماشاچی می‌گشود. اما آنچه اینجا به آن اشاره شده فضای حاکم به جشنواره است. فضایی که بخشی از آن ناشی از رخوت و بی‌حوصلگی هنرمندان و بخشی مربوط به ناهماهنگی‌های مدیران تئاتری ست. و این هر دو باعث رنجیدگی خاطر و گریز تماشاچی می‌شود. آنچه طی 10 روز شاهد آن بودیم نه به تئاتر ربطی داشت نه به فجر. علی الظاهر جشنی بود برای دورهمی‌ها و خوش‌وبش ‌ها و بگو بخند‌های اهالی تئاتر.
آن روزهای بد حالی تئاتر گذشت. حالا کسی پشت هیچ تریبونی بد حالی تئاتر را فریاد نمی‌زند. کسی به روی خودش نمی‌آورد که تئاتر رنجور شده است و نای نفس کشیدن هم ندارد. اما کافی ست نگاهی به چند نمایش اجرا شده در جشنواره تئاتر فجر بیاندازی تا نبض نمایش دستت بیاید.