بازخوانی بخشهایی از مناظره شهید مظلوم آیتالله بهشتی با دانشجویان مخالف انقلاب (بخش دوم)
اشاره:
برچسب «افراطی» و «انحصارطلبی» از روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی از سوی کسانی که با اصول و مبانی انقلاب مخالف بودند به بهترین و صدیقترین یاران امام نثار میشد! روندی که تا همین امروز هم ادامه دارد. هنوز هم علی رغم همه شعارهای فریبنده و دروغین مدعیان، صدای نقد و هشدار دلسوزان با عنوان افراطیگری پاسخ داده میشود؛ حتی صدای نقد نمایندگان مجلس! در مقابل از همان روزها، یاران امام با سعهصدر و با طمأنینه در محافل مختلف به ویژه محافل دانشگاهی حاضر میشدند و به دور از هیاهو و جنجال سعی در روشنگری و بازسازی ذهنهای سالمی که با القاء افکار مسموم دچار مشکل شده بودند داشتند. از بهترین نمونههای تاریخی مناظره سالم و ارزشمند، مناظره شهید مظلوم آیتالله بهشتی در سال 58 در دانشگاه صنعتی شریف است. همان دانشگاهی که چند هفته قبل مدیر مسئول روزنامه کیهان هم در آن به سخنرانی و روشنگری پرداخته بود. مقایسه رفتار چند هفته قبل عدهای در آن مراسم که در تمام مدت سخنرانی با هیاهو و جنجال سعی داشتند مانع سخنرانی شوند با رفتار دانشجویانی که به رغم حرفهای تند و ناصواب، به گفتوگو روی آورده بودند، از یک سو نشان از آن دارد که مخالفان راه نورانی انقلاب تا چه حد تنزل کرده و از آداب اولیه گفتوگو دور شدهاند و از دیگر سو حاکی از استمرار خط اصیل و ارزشمند انقلاب دربین یاران امام و رهبری است. به منظور آشنایی جامعه دانشگاهی با روش گفتوگوی منطقی و به تعبیر قرآن «جدال احسن» متن مناظره شهید مظلوم بهشتی با دانشجویان دانشگاه شریف که امروز بخش دوم آن تقدیم میگردد.
دانشجو: به نام خدا و به نام ابوذر سمبل مبارزه علیه اشرافیت. نه اشرافیت پوست کنده و مستقیم بلکه اشرافیتی تحت لوای اسلام. البته در مورد جریانی که اخیرا به نام مباحثه و یا مناظره به وجود آمده، [باید بگویم که] در حالیکه یک سال از انقلاب میگذرد و نیروهایی خوب یا بد در رژیم گذشته زحمتی کشیدهاند و شکنجه دیدهاند در رژیم جمهوری اسلامی هم – چنانچه در جریان مسائل بودید – در این یک سال زیر فشارهایی که دست کمی از فشارهای آریامهری نداشت، بودند. خوب بود که این مناظره از ابتدای انقلاب شروع میشد. اگر مسائلی مطرح بود به صورت صحبت حل میشد. نه اکنون که تعدادی از دانشجویان یا کارگران یا افرادی از مردم همین مملکت تحت عناوین پوچ شهید شدند و در هر حال این مناظره را شاید برای فراموش کردن آن فشارها و یا برای سرپوش گذاشتن آن فشارها ترتیب داده باشید. در هر حال ما هیچ گاه این صحبت را قبول نداریم. ولی به هر حال چون جمعیتی هست و ممکن است که از طریق صحبت برخی از مسائل پوشیده این مملکت آشکار بشود، استقبال کردیم. از آنجایی که آقای بهشتی اعلام آمادگی کردند که صحبتی بشود و ذکر کردند که مطلبی در میان نبوده، پیشنهاد ما این است که در مورد این لفظی که زیاد در مطبوعات یا رادیو تلویزیون [صحبت میشود یعنی] مسئله «انحصار طلبی»، چنانچه میل داشته باشند نقطه نظراتشان را بگویند و به صورت رو در رو و در زمان مساوی جوابی را از ما بگیرند. فعلا … !
آیتالله بهشتی: در این یک سال گذشته، شرایط برای برگزاری این گونه بحثها و گفت وگوها فراهم بوده مثل همین حالا. چیزی که در این یک سال مثل حالا فراهم نبود این بود که عدهای از ما بتوانیم شرکت کنیم و الا از اول پیروزی تا حالا تشکیل اینگونه اجتماعات و اینکه افرادی بیایند و نظرگاههایشان را بگویند محذوری نداشته. این هم که ما کمتر توفیق پیدا میکردیم که شرکت کنیم، که اتفاقا مربوط میشود به موضوعی که برادرمان تحت عنوان انحصارطلبی مطرح کردند، ناشی از سنگینی وظایفی بود که بر عهدهمان بود و با اینکه آرزو میکردیم حالا که دارد آخرین مرحله به وجود آمدن نهادهای نظام جمهوری اسلام از نظر شکلی به مرحله انجام نزدیک میشود، ما را فارغ بگذارند برای حضور بیشتر در اینگونه برنامهها. متاسفانه آن طور که خواستهایم فارغ گذاشته نشدهایم و باز مسئولیتی را خواستهاند و قبول کردهایم. منتها حدود مسئولیتها شکل یافته و منسجمتر است و این امید هست که بتوانیم مقداری از وقت و نیرویمان را در این مجرا سرمایه گذاری کنیم.
انقلاب جامعه ما که ریشههایش خیلی عمیق است، در سال ۵۷ توانست شکل عمومیتر و همگانیتر به خودش بگیرد و قیام عام و توده مردم بشود.
در این قیام و به پا خاستن عمومی و همگانی، مسئله مهم مسئله رهبری بود. رهبری همانطور که همه میدانیم به صورتی که دست کسی نبود و آهنگ طبیعی جامعه بود منتهی شد به امام. اینکه امام در جای یک رهبر مورد قبول اکثریت قاطع این ملت قرار گرفتند، یک واقعیت عینی اجتماعی است که فکر میکنم همه آن را میشناسیم.
در همان مواقعی که این قیام و به پا خاستن شتاب میگرفت و به مرحلهای رسیده بود که یا پیروز میشد و یا با یک سرکوب بسیار شدید سرکوب میشد، این رهبر درصدد برآمد که برای مدیریت و اداره این قیام کسانی را انتخاب و تعیین کند و از آنها مسئولیت بخواهد. و طبیعی است که ایشان در درجه اول در انجام این مهم و در تامین این نیاز سراغ کسانی میرفتند که از آنها شناخت بیشتر و کامل تری داشتند و میتوانستند به آنها اعتماد کنند که در همان مسیر و در همان خط و با همان معیارها کار بکنند. ایشان با افراد و اشخاص مختلفی که آشنایی داشتند، همان وقتی که پاریس بودند، ملاقات داشتند و در هر یک از آن ملاقاتها از آنها میخواستند، که هم خودشان و هم افراد دیگر را معرفی کنند که تا چه حد آماده قبول مسئولیت هستند. و پس از آنکه از افراد مختلف اطلاعات جدیدی را کسب کردند، به اضافه شناخت و اطلاعات قبلی که خودشان داشتند به دنبال این جمع بندی از آنجا به تهران اطلاع دادند. که اول بار یک گروه پنج نفری از شاگردان قبلیشان شکل دادند. که خیلی وقت بود آنها را میشناختند. از روحانیون که کم و بیش در مبارزه هم بودند ولی به هر حال ایشان با خط تفکر اسلامی و اجتماعیشان آشنایی داشتند و با [توجه به] حضور کم و بیششان در مبارزات و با [لحاظ کردن] سوابقی که از بعضی از اینها از سال ۴۲ از نظر حضور در خطوط این مقطع مبارزه داشتند و [در نظر گرفتن] مسئولیتهایی که آن موقع به برخی از اینها واگذار کرده بودند، ۵ نفر را انتخاب کردند که اینها نقطه شروع ترکیب گروههای مسئولیت پذیر در ادامه کار باشند. و از همین جا بود که بارهای مسئولیت بر دوش این چند نفر افتاد؛ به انتخاب امام و به دلیل سابقه آشنایی و شناخت ایشان و به دلیل اعتماد ایشان. و بعد اینها بودند که افراد و گروههایی را به امام معرفی میکردند و امام بر حسب مطالعات و تحقیقاتی که از راههای دیگر هم داشتند بقیه را با رای نهاییشان تکمیل میکردند. البته منظورم از گروهها گروههای سیاسی بزرگ نیست. بلکه گروههای دو سه نفری معرفی میکردند. و این تکمیل ادامه یافت تا هسته ده یازده نفری اول به وجود آمد و بعد دولت و شورای انقلاب. و تا حدود بیست سی نفری که مسئولیتهای بیشتری بر دوششان افتاد. این مسئله که این گروه پنج نفری و یا آن گروه بیست سی نفری مسئولیتها را عهده دار شدند، و این صرفا به اعتبار این بود که امام انتخاب میکردند و امام هم نه به عنوان کسی که میخواهد عقیده خودش را تحمیل کند، بلکه به عنوان کسی که ملت و امت حق انتخاب و اختیار و رهبری را از آن او شناخته بود، و او هم طبعا میتوانست در حدودی که اطمینان و اعتماد و شناخت دارد، مسئول انتخاب کند و مسئولیت بدهد. مسئولیتها به این شکل بر عهده این افراد آمد و این در بیرون فورا تفسیر شد به انحصار طلبی.
واقعیت برای شماها از زبان ماها و از زبان امام میتواند روشن بشود. میبینید که مسئله از جانب ما و دوستانمان طلب هم نبوده چه برسد به انحصارطلبی. فقط یک راه داشت و آن اینکه به امام بگوییم چون ممکن است متهم بشویم به قدرت دوستی و مقام پرستی و انحصارطلبی معذور دارید ما را، مسئولین دیگری را پیدا کنید. فقط این راه وجود داشت و البته در آن موقع هم فورا گفته میشد که بله، اینها حاضر نیستند مسئولیتها را به عهده بگیرند یا اینکه تواناییاش را ندارند. واقعیت این است. بد نیست آخرین جریانی که به نشان دادن این مطلب کمک میکند برایتان نقل کنم. آخرین جریان مربوط به دوره اخیر است. حدود یکشنبه ۱۸ روز قبل، ما پنج نفر – همان طور که باز هم من در مجامع عرض کرده ام، مرحوم استاد مطهری بودند، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای دکتر باهنر، آقای موسوی اردبیلی و بنده – دعوت شدیم و رفتیم به آنجا. ایشان فرمودند بسته به قانون اساسی من باید مسئولینی را معین کنم و از شما میخواهم که نظر مشورتی تان را در این باره بدهید. اعضای شورای نگهبان، دو نفر عضو مشاور در شورای عالی دفاع، رئیس ستاد، رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور و اضافه کردند که از نظر فرماندهی کل قوا چون من نمیتوانم الان حضور داشته باشم، به نظرم رسیده است که یک شورای سه نفری تا پنج نفری پیشنهاد کنید تا این سمت را به آنها واگذار کنیم. در مورد شورای عالی دفاع، به مناسبت سابقه کاری این دو برادر گفتند که در این مورد آقای هاشمی و آقای خامنهای عضو باشند و بعد خودتان اگر افراد مناسب دیگری را میشناسید یک نفر تا سه نفر پیشنهاد کنید تا اقدام بشود. در مورد قوه قضائیه فرمودند که من از تو میخواهم که با این آقای موسوی مسئولیت این کار را قبول کنید. پاسخی که بنده راجع به قوه قضائیه دادم این بود که گفتم از ۷-۸ ماه قبل به دلیل احساس ضرورت ساخت فکری و اجتماعی و تشکیلاتی جامعه بر اساس خط اسلام و بر اساس آن بینشی که ما داریم، فکر میکردم که چه بهتر از این به بعد همه نیرو و امکان من در این میدان باشد. بدون اینکه سمتی را عهده دار باشم. اجازه بدهید که بدون سمت خدمت کنیم به انقلاب و به جامعه. ایشان فرمودند: نه. در این مورد بپذیر این مسئولیت را. اگر قرار است من اطمینان خاطر پیدا کنم، بپذیر این مسئولیت را. به ایشان عرض کردم که اگر این واجب عینی نباشد و بتوانیم دیگری را معرفی کنیم که جنابعالی به ایشان اطمینان پیدا کنید، بین هر دو جمع کردهایم. ایشان فرمودند: نه، واجب عینی است. بنده هم قبول کردم. از آنجا آمدیم بیرون. گفتیم باز در موارد دیگر شور میکنیم و شور نهایی را خدمتتان میگوییم. آمدیم بیرون و مشورت کردیم. درباره فرماندهی کل قوا، همین جمع ما مشورت کردیم به این نتیجه رسیدیم در شرایط کنونی جامعه مصلحت انقلاب و جامعه انقلابی ما در این است که جانشین و نماینده فرمانده کل قوا برادرمان آقای بنی صدر – رئیس جمهور – باشد. این پیشنهاد را خدمت ایشان اطلاع دادیم و مورد قبول هم قرار گرفت.
شما از این برخوردی که در همین مقطع زمانی روی داده آیا استنباط میکنید که این گروه انحصارطلب است؟ و مقام طلب است و سمت طلب است؟ یا اینکه چه در مقطع قبلی و چه در این مقطع سعی کرده است تا آنجا که میشود، دیگران مسئولیتها را به عهده بگیرند و واقعا خواست اصلی ما در تمام این مدت این بوده است که در مسیر انقلاب مثل قدیم خدمتگزار باشیم. بنابراین انحصارطلبی از نظر ما در شکل اینکه افراد و اشخاص و قشر و گروهی بخواهد قدرت را به خود انحصار دهد و سمتها و منصبها را به خود انحصار دهد، مردود بوده و هست و خواهد بود. ولی به این عنوان که گروهی، افرادی در راه پیشرفت جامعه در خطی که برای انقلاب و پیشرفت میشناسند، همواره کوشا باشند و اگر مسئولیتی بر عهده آنها گذاشته شد شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکنند از این نظر یک صفت مثبت و یک وظیفه شناسی و وظیفه گزاری است. این توضیحی است که فعلا در این زمینه میتوانم عرض بکنم و بعد منتظر بیان برادران خواهیم بود که ببینیم آنها در این زمینه چه دارند.
دانشجو: وقتی که ما محور انحصارطلبی را مطرح کردیم، سؤالی که برای هر کسی به وجود میآید این است که چرا آقای بهشتی مسئله انحصارطلبی را به خودشان گرفتند؟ بحث ما بر سر این بود که اگر انحصارطلبی بوده، باید ریشه یابی بشود و [در مورد] آن نقاطی که انحصارطلبی شروع میشود، بحث بشود. ولی نمیدانیم چطور ایشان به خودشان گرفتند و تاریخچهای از انحصارطلبیها را که – از دورهای بیش از اندازه به انحصار خودشان گرفتند- [توضیح دادند.] قرار بود ما ۱۰ دقیقه صحبت کنیم ایشان ۲۳ دقیقه صحبت کردند.
در صحبتهای آقای بهشتی ذکر شد که مشغلههای فراوانی که از ابتدای انقلاب تا حالا داشتهاند مانع این میشد که [اینجا بیایند و باعث شد] که بیرون، جو حزباللهی و چماق داری زودتر شکل بگیرد. در هر صورت آن چیزی که ایشان مانع میدیدند مشغله فراوانشان بود. البته ما منکر این نمیشویم که کار داشتند و کارنامه یکسال ایشان را همه ما در جریانش هستیم. آن چیزی را که ابتدا در صحبتهای ایشان یا در صحبتهای امام دیده میشد که فرضا زیر بار غرب، زیر بار اسارت غرب نمیخواهیم برویم و امام هم بارها تاکید میکردند که در این مقطع دشمن کی هست، شما از موضع قدرت و داخل شورای انقلاب، آیا در جریان تجدید قراردادهای اسارت بار آمریکایی و امپریالیستی نبودید؟ کارهایی که بود اینها بود: قراردادهایی که در زمان شاه ما ازش بد میگفتیم و تقبیح میکردیم. آیا اطلاع دارید در زمانی که شما در شورای انقلاب بودید و رئیس شورای انقلاب بودید این قراردادها تجدید شد؟ آیا در جریان بودید که چه بر سر جوانان این مملکت میآید؟ آنهایی که مخالف این هستند که این اختلاف طبقاتی شدید در جامعه ما باشد؟
این راهپیمایی اخیر پنج شنبه و جمعه برای شکرگزاری امام را هم دیدیم که در چند محل تشکیل نشد و آن مقداری هم که تشکیل شد ۱5۰-۱0۰ نفر [حضور داشتند.] در هر حال این مناظره از موضع ضعف دارد برگزار میشود. مطرح شد که برای حل مسئله و راه گشایی [مناظره کنیم]. از نظر ما برای دو تا مبارزی که در میدان هستند، مباحثه یا مناظره برای راهگشایی بله [جا دارد.] ولی شما که عملکرد یکساله خودتان نشان داد که مرتب نیروهایی را که در ابتدا صادقانه پشت سر شما قرار گرفته بودند [ریزش کرده اند] و حالا راهپیمایی روز جمعه نشان داد که در چه وضعیتی هستید! شمایی که بارها سایر نیروهای سیاسی در جامعه ما تقاضای دادخواهی از شما کردند. فریاد یاللمسلمین زدند که چرا طرفداران ما را سر میبرند؟ چرا طرفداران ما را با چماق میزنند؟ بنابراین ما با شما نشستهایم که چه راهی را بگشاییم؟ در هر حال مسالهای که هست این است که هیچ گاه امام اینها را تایید نخواهد کرد. و ما ابا داریم که این مسائل را به امام ببندیم و واقعا چهره امام را پاکتر از این نامردمیهایی که در جریان این یکسال به وجود آمد، میدانیم. تصور نکنید اگر هر خلافی را که کردید ببندید به امام، شما پاک میشوید … نه! بلکه محبوبیت و سازش ناپذیری امام را در جامعه به تهدید میاندازید. شما که میدیدید به طور روز افزون نیروها از دور شما پراکنده میشوند. شما به عنوان یک فرد مسئول موظف بودید که امام را مطلق نکنید. شمایی که از پایگاهی در جامعه برخوردار نیستید و مرتب دم از اکثریت میزنید، -آن از راهپیمایی شما که گوشه و کنار برگزار میشود و دم از ۱۰۰ هزار و ۲۰۰ هزار میزنند- شما به عنوان یک فرد مسئول اگر قادر نبودید که مشکلات اجتماعی ما را برطرف کنید، چرا کنار نرفتید؟ البته این وضعیت بعد از انقلاب است. قبل از انقلاب هم که ابهام سراسر وجود افرادی را که بعد از انقلاب به برخی از ساخت و پاختهای خودشان با جنایتکارها و ژنرالهای آمریکایی ذکر کردند. وقتی که ابهام وجود آنها را گرفته بود، آنهایی که مرتب دم از پیروز شدن مردم میزدند ولی در عمل نتوانستند [نشان بدهند] ضمن اینکه میگفتند حق پیروز است، مردم پیروزند، این را با خون خود و فدا کردن خودشان نشان میدادند. پای صحبت با (؟) نمینشستند. آن چیزی که الان مطرح است شما به یکسری از ملاقاتهای خودتان در گذشته اشاره کردید. اگر به خاطر حقیقت دارید صحبت میکنید آیا هنوز هم آن ملاقاتها را مجاز میدانید؟ آیا آن کارها با اجازه شما بود؟ آیا مسائلی که در رابطه با بختیار و یک جریان انحرافی و جاسوسی که در انقلاب به وجود آمده بود، شما که از آنها اطلاع داشتید، آنها را به امام میگفتید؟ مسالهای که برای ما مطرح است این هست که قانون اساسی که مبنای ضابطه رفتاری در جامعه ماست، در برخی از قسمتهایش ابهام دارد، شما میآیید مثلا طرح دو مرحلهای را در آنجا میگنجانید و به نام اینکه امام قانون اساسی را تایید کرده، باز میبندید به امام. در حالی که این مسئله در قانون اساسی به هیچ وجه مطرح نشده. در هر حال سوالهایی که مورد نظر ما هست این است که الان که میدانید پایگاهها و مناصبی را غصب کردید که بیشتر از کمیتهای طرفدار شما هست. اکنون فکر میکنید که مردم شما را تایید خواهند کرد؟ شما تصور نکنید هرکس که در جناح مخالف نیست، حتما با شماست. جناح متلاشی شده – به قول من- ضد مجاهد، همه اش دنبال شما نیست، درست است که عدهای در جناح مخالف و مذهبی شما نیستند، ولی هیچ موقع تصور نکنید که حتما دنبال شما هستند. آن جناح سایر متلاشی شدهترین و پراکنده ترین نیروهاست. با توجه به این مسئله است که میگوییم انحصارطلبی. شمایی در جامعه پایگاه مردمی ندارید، لطف بفرمایید که این مسئله را جواب بدهید.