ردپای 60 سال خیانت و جنایت (پاورقی) - روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
صدور دستورکشتار مردم توسط شاه وعلم
تالیف: کامران غضنفری
خبر دستگيري امام به سرعت در سراسر ايران انتشار يافت ... مردم قم قبل از ديگر شهرها پيش از طلوع آفتاب 15 خرداد به حال اجتماع در آمدند و منزل امام خميني را در برگرفتند و به اتفاق فرزند امام بهسوي صحن حضرت معصومه حرکت کردند. ورود زنان به صف تظاهرکنندگان از جان گذشته، مردان را تکان داد. مردم همچون خرمن باروتي که منفجر شود، از صحن مطّهر بيرون ريختند و به تظاهرات خياباني پرداختند ... اما هنوز فاصله زيادي از صحن نگرفته بودند که با يورش مأمورين شاه روبرو گشتند و رگبار مسلسل بر آنها باريدن گرفت.. مأموران بيرحمانه آنان را از چهار طرف به رگبار مسلسل بستند و همانند برگهاي درخت بر زمين ريختند ... سرانجام مقاومت مردم قم و حومه آن که از ساعت هفت صبح پانزدهم خرداد آغاز گرديده بود، با بر جا گذاشتن صدها کشته و مجروح، در حدود ساعت پنج بعد از ظهر آن روز خونين در هم شکسته شد و شهر قم بهصورت ماتمکدهاي که با يورش دشمن بيگانه ويران شده باشد، درآمد. (56)
خبر دستگيري امام خميني، با تلفن به اطلاع مقامات برجسته روحاني، ملي و سياسي پايتخت رسيد. ساعتي بعد اين خبر در سراسر تهران مانند بمب صدا کرد. مردم مسلمان با شنيدن اين خبر از خانهها بيرون ريختند، مغازهها تعطيل شد و دانشجويان نيز کلاسها را ترک گفته، در محوطه دانشگاه به تظاهرات پرداختند. دانشجويان سپس از دانشگاه خارج شده و دامنه تظاهرات را به خيابانها کشاندند ... سيل جمعيت از بازار، ميدان، دانشگاه و .... بهسوي کاخ مرمر سرازير شد .. (57) سيل خروشان جمعيت تا نزديکيهاي کاخ مرمر به پيش رفت و اينجا بود که ناگهان رگبار گلوله به طرف تظاهرکنندگان باريدن گرفت و تانکها و توپها از کشتهها پشته ساختند ... ميدان ارک، ميدان توپخانه و خيابانهايي که به کاخ مرمر منتهي ميشد بهصورت کشتارگاه مخوفي درآمد و از اجساد کشتگان و مجروحين انباشته گرديد. (58)
خبرنگار يونايتدپرس که خود شخصاً ناظر تظاهرات مردم بوده است، از تظاهرات در خيابانهاي اطراف بازار و مورد هدف قرار گرفتن جمعي از آنها با خونسردي تمام توسط سربازان، بهوسيله تانکهاي سنگين و مسلسلهاي ساخت آمريکا، گزارش ميدهد. (59)
رژيم شاه که از جنبش مردم وحشتزده شده بود، حکومت نظامي اعلام کرد و فرماندار نظامي تهران (نصيري) طي اطلاعيهاي هرگونه رفت و آمد را در پايتخت و حومه از ساعت هشت بعدازظهر به بعد ممنوع اعلام نمود. (60)
آيتالله خلخالي نيز در کتاب خود مينويسد: فرماندار نظامي تهران، به مأمورين تحت امر خود گفته بود که به امر شاه، تيرهايي که به مردم ميزنيد، از سينه به بالا بزنيد. بگذاريد بميرند زيرا اگر معلول شوند، خود معلولان سند زندهاي عليه رژيم خواهند شد. (61)
سر پل باقرآباد ورامین نيز بسياري از دهقانان به پا خاسته مورد تهاجم مأمورين قرار گرفتند. اين دهقانان که از ورامين بهسوي تهران به راه افتاده بودند و حاضر به بازگشتن نبودند، بهطور جمعي مورد کشتار قرار گرفتند ...
هم زمان با تهران و قم، در شهرهاي ديگر کشور نيز مردم به پا خاستند. شيراز از جمله شهرهاي پر تحرک در قيام 15 خرداد بود ... يرواند آبراهاميان در کتاب "ايران بين دو انقلاب" در اين مورد مينويسد: خيزشهاي خرداد 42، سه روز تمام طول کشيد. صدها و شايد هزاران کشته به جا گذاشت و نه تنها تهران و قم، بلکه اصفهان، شيراز، مشهد و تبريز را هم لرزاند ... روزنامه واشنگتن پست مورخ 15 نوامبر 1978 در اين باره نوشت که فقط در تهران بيش از هزار نفر کشتهشدند. (62)
تعداد کشتهشدگان 15 خرداد هرگز مشخص نشد و ارقام مختلفي از جانب خبرگزاريها از 4 هزار تا 15 هزار نفر اعلام شد. (63)
ارتشبد فردوست در مورد تظاهرات 15 خرداد ميگويد:
"صبح روز 15 خرداد 42، طبق معمول رأس ساعت 30/7 صبح به اداره مرکزي ساواک رسيدم. مديرکل سوم (سرتيپ مصطفي امجدي) در اتاق انتظار دفتر من بود. بلافاصله گفت: "در سطح تهران تظاهرات عظيمي است و مردم در دستجات کوچک و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال شهر حرکت ميکنند.
حيرتزده شدم و تعداد تظاهرکنندگان را پرسيدم. گفت که حداقل در هفت دسته اصلي هستند که هر دسته بين پنج الي هفت هزار نفر تخمين زده ميشود و بهعلاوه دستجات کوچک حدود 500 نفري در سطح وسيع در گوشه و کنار شهر پراکندهاند. پرسيدم: مگر به پاکروان (رئيس ساواک) گزارش ندادهايد؟ پاسخ داد که چرا و او با محمدرضا تلفني صحبت کرده و وي دستور داده که اويسي مسئوليت قلع و قمع جمعيت را به عهده بگيرد و مستقيماً با وي تماس داشته باشد. در آن زمان، اويسي سرلشکر و فرمانده لشگر يک گارد بود".(64)
شاه در اوايل سال 42، با صراحت تمام از خونريزي سخن گفت. وي در 26 ارديبهشت، در سخنراني باشگاه لاينز (باشگاه فراماسونرهاي آمريکايي) با وقاحت تمام اعلام کرد: انقلاب بزرگ ما که شايد در تاريخ بيسابقه باشد، بدون خونريزي و بدون هيچگونه مقاومتي پيش رفته است، ولي اگر هم متأسفانه لازم شود که انقلاب بزرگ ما با خون يک عده بيگناه يعني مأمورين دولت و خون يک عده افراد بدبخت و گمراه آغشته گردد، اين کاري است که چارهاي نيست و خواهد شد.(65)
سخنان تهديدآميز شاه نشان ميدهد که سرکوب قيام 15 خرداد 1342، نه تنها يک اقدام تصادفي يا انفعالي رژيم نبود، بلکه اقدامي بود که رژيم شاه خود را از قبل براي آن آماده کرده بود تا در وقت ضرورت، دست به کشتار مردم بزند.
اسدالله علم (نخستوزير) در مصاحبه با مارگارت لاينگ، اعتراف ميکند: "هنگامي که از شاهنشاه پرسيدم آيا اجازه ميدهيد فرمان تيراندازي بدهم؟ جواب داد: بله، نه فقط اجازه ميدهم، بلکه حمايت هم ميکنم." (66)
شاه بعداً طي مصاحبهاي اعلام داشت که خود او در سال 1342 دستور تيراندازي داده است و از بابت کاري که کرده، ابداً متأسف نيست. (67)
شبکه خبري يونايتدپرس هم در گزارشي که از اوضاع پانزدهم خرداد مخابره کرد، گفت:
" امروز، شاه فرمان آتش به قصد کشت صادر کرد و هزاران سرباز بر روي تانکها و در پشت مسلسلها با مردم ميجنگيدند تا قيامي را که براي سرنگونيطرح شده است، سرکوب کنند. بعد از زد و خوردهاي اخير در شيراز، ارتش در آنجا نيز اعلام حکومت نظاميکرد. شاه فرماندهي اقدامات ضدشورش را شخصاً بر عهدهدارد." (68)
خبرگزاري يونايتدپرس در روز هفدهم خرداد نيز اعلام کرد:
" سپهبد نصيري اظهار داشت که هنوز دستور تيراندازي بهسوي مردم، از طرف شاه لغو نشده است." (69)
اسدالله علم (نخستوزير بهائی و عامل مهم انگليس و آمريکا) که در تحريک شاه و صدور فرمان کشتار مردم، نقش مهمي را بر عهده داشت، در يادداشتهاي خاطرات خود مينويسد:
" وقتي که خود من نخستوزير بودم، دستور کشتار مخالفان را در خرداد 1342 دادم." (70)
فرح پهلوي نيز در مورد نقش اسدالله علم مينويسد:
"اغتشاش سال 42، با قدرت در هم کوبيده شد و اين موفقيت، نه فقط به دليل تصميم راسخ شاهنشاه، بلکه به واسطه پايمردي و صلابت امير اسدالله علم بود. علم دستور داد تعداد زيادي از دستگيرشدگان را فوراً اعدام کنند." (71)
غلامرضا پهلوي نيز در بخشي از خاطراتش مينويسد:
"محمدرضا دستور داد (امام) خميني را بگيرند و به تهران بياورند تا محاکمه و اعدام شود. بهخصوص آقاي علم اصرار داشت محکمه نظامي تشکيل و خميني عندالورود اعدام گردد." (72)
فرح پهلوي نيز در مورد نقشه اعدام امام خميني مينويسد:
" متأسفانه، محمدرضا خواسته ملايان (عدم اعدام امام خميني) را پذيرفت و عليرغم اصرارهاي دلسوزانه اسدالله علم براي اعدام [امام] خميني، دستور داد او را به خارج از کشور تبعيد کنند(73) ... علم، آدم بسيار مقتدر و خشن و بيرحمي بود. اگر در حوادث پانزدهم خرداد ماه سال 1342 حضور نداشت، ايران در همان موقع به دست اسلام گرايان ميافتاد." (74)
منابع در دفتر روزنامه موجود است