kayhan.ir

کد خبر: ۳۳۰۰۵
تاریخ انتشار : ۰۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۸
سنجش ایدئولوژی‌های مدرن- 25

مارکسیسم چگونه اعتبار خود را از دست داد (پاورقی)


شهریار زرشناس

«ماركسيسم» را مي‌توان كامل‌ترين صورت ظهور «سوسياليسم راديكال مدرن» دانست. در واقع سير انديشه‌هاي سوسياليستي راديكال كه در عالم غرب مدرن پديدار گرديده بود و در آراء سوسياليست‌هايي چون فرانسوا بابوف، اتين كابه، اگوست بلانكي، الكساندر هرتزن و عده‌اي ديگر... بسط و تطور پيدا كرده بود در ايدئولوژي سكولار- اومانيستي ماركسيسم، در هيأت يك ايدئولوژي سوسياليستي راديكال مدرن ظاهر گرديد.
ماركسيسم در نيمه دوم قرن نوزدهم و بيش از هشت دهة قرن بيستم به عنوان اصلي‌ترين آلترناتيو در مقابل «ليبراليسم كلاسيك» و «سوسيال دموكراسي» (دو صورت ايدئولوژيك مدافع- رژيم سرمايه‌داري) مطرح بود. پس از ظهور انقلاب اسلامي و آرمان‌گرايي انقلابي شيعي- اسلامي در ايران به عنوان آلترناتيوي در برابر تاريخ غرب و به تبع آن عالم غرب مدرن است كه ماركسيسم اين موقعيت خود را از دست مي‌دهد. در نيمة قرن بيستم و دهه‌هاي پس از آن صور مختلف انديشه‌هاي نئوماركسيستي به موازات جريان ايدئولوژيك ماركسيسم كلاسيك ظهور مي‌كنند. پس از فروپاشي سوسياليسم بوروكراتيك مدل شوروي نيز صور مختلف ايدئولوژي‌هاي نئوماركسيستي در محافل فرهنگي و دانشگاهي و نشريات و قلمروهاي نظري و عملي به فعاليت خود ادامه داده‌اند.
در عالم غرب مدرن و در چارچوب تفكر اومانيستي و در ميان ايدئولوژي‌هاي سكولار- اومانيستي مدرن، ماركسيسم اصلي‌ترين ايدئولوژي رقيب و مخالف منظومه ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دموكراتيك مي‌باشد. افق ايدئولوژي ماركسيسم (كه مي‌توان آن را ماركسيسم كلاسيك نيز ناميد) و همة ملحقات و ضمائم نئوماركسيستي آن، نوعاً و ذاتاً اومانيستي و مدرنيستي است. «ماركسيسم» يك ايدئولوژي مدرن است و به عالم مدرن تعلق دارد و قصد عبور از مدرنيته و عالم مدرن را ندارد. ماركسيسم به  لحاظ مبادي و غايات، همان‌قدر اومانيستي و مدرنيستي است، كه ليبراليسم و كلاسيك و ايدئولوژي‌هاي سوسيال دموكراسي و نئوليبراليسم،‌ اومانيستي مدرنيستي‌اند. ستيز و مخالفت ماركسيسم كلاسيك و همة صور ايدئولوژي‌هاي نئوماركسيستي با حوزة ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دموكراتيك، تماماً درعين تعهد و وفاداري به كليت عالم غرب مدرن و اومانيسم صورت مي‌گيرد. اين يك واقعيت است كه «ماركسيسم كلاسيك» (يعني آن صورت آغازين ايدئولوژيكي كه توسط كارل ماركس‌ و فردريش انگلس و در آثاري چون مباني نقد اقتصاد سياسي، سرمايه، مانيفست، آنتي دورينگ، لودويگ فوئرباخ و پايان فلسفه كلاسيك آلماني» و نظاير اين‌‌ها ارائه گرديد و تدريجاً به نام ماركسيسم و در هيأت يك ايدئولوژي ظهور كرد) و نيز برخي صور اصلي ضمائم و ملحقات ايدئولوژيكي ماركسيستي (نظير استالينيسم، تروتسكيسم، لنينيسم...) و نئوماركسيستي دنبالة آن، با رژيم‌هاي سرمايه‌داري و حوزة ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دموكراتيك مخالف بوده‌اند و با آن مبارزه كرده‌اند. امّا اين نيز يك واقعيت است كه «ماركسيسم كلاسيك» و ديگر ضمائم ايدئولوژيك و گونه‌هاي ايدئولوژيك نئوماركسيستي در مبارزه‌شان با ليبراليسم و سرمايه‌داري، هيچ مخالفتي با مدرنيته و مدرنيسم نداشته و ندارند. غايت‌طلب و خواست ماركسيسم كلاسيك و همة گونه‌هاي منظومة ايدئولوژي‌هاي سوسياليستي راديكال اين است كه «صورتِ سوسياليستي مدرنيته» را جايگزين صورت ليبرال- سرمايه‌دارانة آن نمايند.
«ماركسيسم كلاسيك» و ضمائم مختلف تكميلي (نظير لنينيسم، تروتسكيسم و...) و نئوماركسيستي آن همگي نوعاً به مفروضات بنيادين جهان‌بيني به اصطلاح روشنگري (مؤلفه‌هايي چون سوژه‌انگاري نفساني، انديشه ترقي، سكولاريسم اومانيستي، ساينتيسم، تفسير اومانيستي از انسان و...) معتقد و متعهد و پايبندند. اين‌گونه‌هاي ايدئولوژيك ماركسيستي، نوعاً در ذيل دموكراسي اومانيستي مدرن تحقق يافته‌اند و صور مختلف دموكراسي اومانيستي مدرن مي‌باشند. در منظومه ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دمكراتيك و در ذيل دموكراسي اومانيستي،‌ مصداق «دموس» را در هيأت «سوژة فردي صاحب سرمايه» (سرمايه‌دار مدرن) تعريف مي‌نمايند، اما در ماركسيسم كلاسيك و منشعبات تكميلي و نئوماركسيستي، مصداق «دموس» را در هيأت «سوژة جمعي‌أي به نام پرولتاريا (طبقه كارگر مدرن) تعريف مي‌كنند. مبارزة ماركسيسم با ليبراليسم و رژيم سرمايه‌داري و خانوادة ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دموكراتيك، به منظور جايگزين كردن صورت سوسياليستي مدرنيته به جاي صورت سرمايه‌دارانة آن است. ماركسيسم نوعاً و ذاتاً ماهيتي مدرنيستي دارد و به مدرنيته متعهد و وفادار است و در بسياري موارد در جهت بسط و قوام مدرنيته گام برداشته است.
كارل ماركس:‌ سوسياليست يهودي آلماني
كارل ماركس، نويسنده و ايدئولوگ يهودي آلماني‌اي‌ است كه ايدئولوژي ماركسيسم برپاية آثار و آراء او تأسيس شده است؛ هرچند كه شايد خود او هيچ‌گاه از تعبير ماركسيسم استفاده نكرده باشد وظاهراً نكرده است و حتي گويا در يك مورد از كساني كه تحت عنوان ماركسيسم سخن مي‌گفتند، تبرّي جُسته است. امّا با نوشتن آثار متعدد و عنوان كردن برخي مفاهيم و مباحث و مقولات و نيز مشاركت در امر مبارزة سياسي و سازماندهي تشكّل‌هاي كارگري، عملاً به تأسيس يك ايدئولوژي راديكال سوسياليستي پرداخت كه بعد‌ها به «ماركسيسم» معروف شد. در واقع بخش عمدة محتواي ماركسيسم به عنوان يك ايدئولوژي (به استثناي نام آن) در حد فاصل سال‌هاي 1843 تا 1883 ميلادي توسط خود ماركس، و بخش تكميلي آن نيز توسط دوست نزديك وهم‌فكر و به عبارتي دستيار فكري ماركس، يعني فردريش انگلس تدوين و تبيين و تنظيم گرديده است. ماركسيسم، خصوصيات اصلي يك ايدئولوژي را دارد و اين كه در زمان زندگي ماركس، مخالفان او بعضاً به طعنه از اين تعبير استفاده مي‌كردند و يا خود ماركس، اين اصطلاح را به كار نبرده است، اين حقيقت را كه ماركسيسم يك ايدئولوژي سكولار- اومانيستي راديكال سوسياليستي است، نفي نمي‌كند.
دربارة رواج اصطلاح ماركسيسم بايد گفت:
«اصطلاح ماركسيسم در زمان حيات ماركس بعضاً توسط مخالفين او در مشاجرات ايدئولوژيك با ماركس به كار گرفته مي‌شده است. به عنوان مثال طرفداران «ميخاييل باكونين» (آنارشيست روسي) در نزاع‌هاي ايدئولوژيك‌شان با هواداران ماركس در جلسات انترناسيونال اول، آنها را به طعنه «ماركسيست» مي‌ناميدند. در سال‌هاي دهة 1880 (پس از مرگ ماركس)‌نشرية ارگان «حزب سوسيال دموكرات آلمان» به سردبيري «ميخاييل كائوتسكي» (كه در آن زمان از پيروان آراء ماركس بود) اصطلاح ماركسيسم را به صورتي جانبدارانه ( و نه طعنه‌آميز) به كاربُِرد و پس از آن تا حدودي استفاده از اين اصطلاح رايج گرديد و گويا پس از مرگ ماركس و در سال‌هاي نيمه اول دهة 1890 فردريش انگلس نيز نسبت به رواج اصطلاح ماركسيسم روي خوش نشان داده و آن را تأييد كرده است. رواج گستردة اصطلاح ماركسيسم به سال‌هاي پاياني دهة 1920 و به ويژه سال‌هاي دهة 1930 و پس از آن برمي‌گردد كه حزب كمونيست شوروي در زمان استالين و جانشينان او به طور مستمر از اين تعبير استفاده كردند و اصطلاح ماركسيسم به يك واژة سياسي و ايدئولوژيك مشخص و معروف بدل گرديد.
كارل ماركس در 5 ماه مه 1818 در شهر ترير به دنيا آمده است. پدر ماركس «هيرشل» (هاينريش) نام داشت. پدر و مادر كارل ماركس و همة اعضاي خانواده‌اش يهودي بودند:
اجداد كارل ماركس به مدت چندين نسل از خاخام‌هاي بسيار مورد احترام در جامعة يهوديان ترير بودند.
هاينريش پدر كارل ماركس به تحصيل در رشتة حقوق پرداخت و به همراه خانواده‌اش به ظاهر «پروتستان» شد.‌هاينريش ماركس در باطن شخصي كاملاً آته‌ئيست بود و به آراء فيلسوفان دوران به اصطلاح روشنگري تعلق فكري داشت. اما مادر ماركس، يك زن يهودي متعصّب بود. كارل به لحاظ فكري به پدرش علاقه و نزديكي بيشتري داشت. ترير، شهري كه ماركس در آن به دنيا آمد و پرورش يافت در مقايسه با ديگر شهرهاي آلمان آن زمان خصايص بورژوايي و مدرنيستي بيشتري داشت.
كودكي و جواني ماركس در سرزمين راين كه از لحاظ اقتصادي و سياسي توسعه‌يافته‌ترين بخش آلمان بود گذشت. انقلاب فرانسه بر راين بيش از هر ناحيه ديگر آلمان تأثير گذاشته بود... مطابق تصميم كنگره وين در 1815 قسمت عمده راين به پروس تعلق گرفت و ايالت راين را تشكيل داد. ايالت راين از ايالات ديگر و حتي از نواحي صنعتي پروس جلوتر بود. ترير كه در ساحل رودخانة موزل- يكي از رودهاي فرعي راين- واقع شده يكي از قديمي‌ترين شهرهاي آلمان است. در زمان تولد ماركس ترير شهري آرام با جمعيتي كمتر از 15000 نفر بود. در آن‌جا هم تفاوت اجتماعي شديدي ميان فقراي شهري،‌ كه در بدبختي مي‌زيستند و اقليت مرفه شهري وجود داشت. نظريه‌هاي سوسياليستي هم در ترير منعكس مي‌شدند و لودويگ گال كه يكي از اولين سوسياليست‌هاي تخيلي آلمان بود نوشته‌هاي خود را در دهة 1820 و 1830 در آن‌جا منتشر مي‌ساخت....‌هاينريش ماركس اعتقادات ليبراليستي داشت و با آن كه به يك خانوادة خاخام تعلق داشت معتقدات و سنن مذهبي را قبول نداشت. مادر ماركس، «هنريته پرس بورگ» اهل هلند بود. وي نُه فرزند داشت و خانه‌داري مي‌كرد. كارل سه برادر و پنج خواهر داشت. برادران ماركس در جواني مردند و تنها سه خواهر برايش باقي ماند كه بزرگ‌ترين آنها سوفيا و دو خواهر جوان‌تر اميلي و لوييس بودند.
كارل ماركس در سال 1830 به مدرسة متوسطه رفت. يكي از معلّماني كه در مدرسه  بر افكار ماركس تأثير زيادي گذاشت، شخصي به نام «يوهان ويتنباخ» بود. وتيبناخ، تحت تأثير مشهورات جهان‌بيني به اصطلاح روشنگري قرارداشت. او از مبلّغان تئوري موسوم به «انديشه ترقي» بود و تمايلات پررنگ ليبراليستي داشت. ظاهراً ويتنباخ در مقام معلّم در ترويج مشهورات مدرنيستي و مدعاي اومانيستي اصل ترقي، در ذهن ماركس نقش بسياري داشته است. يكي ديگر از معلماني كه در ذهن ماركس تأثير زيادي داشته اشت، شخصي به نام «يوهان اشتاينينگر» است كه معلم رياضيات و فيزيك بوده است. اشتاينينگر در القاء باورهاي ماترياليستي در ذهن ماركس تأثير زيادي داشته است. در اكتبر 1835 كارل ماركس براي تحصيل در رشتة حقوق در دانشگان بُن ثبت‌نام كرد:
پس از گذراندن تقريباً پنج سال نامتشخّص در دبيرستان ترير،‌ ماركس در سال 1835 در سن هفده سالگي روانة دانشگاه بُن شد. در اين دانشگاه در دانشكدة حقوق ثبت‌نام كرد و نسبت به رمانتيسم مسلّط در بُن بسيار تأثيرپذيري از خود نشان داد و وقت زيادي را به ميخوارگي، نبرد تن به تن و غزلسرايي براي تقديم به «جِني فن وستفالن» كه همان سال با وي نامزد شده بود گذراند. جِني دختر بارون‌فن وستفالن، عضو شوراي شهر ترير بود كه ماركس را پيش از عزيمت به بُن به ادبيات رومانتيك و سياست‌هاي سن سيمون علاقه‌مند ساخته بود. پدر ماركس اين‌طور دستگيرش شد كه پسر ارشدش در شهر بُن انتظارات دور دراز اورا برآورده نخواهد كرد و در سال 1836 به دانشگاه بزرگ‌تر و به مراتب جدي‌تر برلين فرستاد. چهار سال بعدي را ماركس در اينجا ماند. اشعار بي‌شماري سرود، مجموعه طبقه‌بندي مفاهيم حقوقي را در سيصد صفحه نگاشت، رماني خنده‌دار و نمايشنامه‌اي تأثرانگيز و سيستم اساسي تازه‌اي براي مابعدالطبيعه نوشت. ...از قانون به فلسفه مي‌پرداخت و بالاخره رمانتيسم را به نفع اعتقادات هگلي كه در ان زمان بر برلين سيطره داشت، كنارگذاشت.
ماركس در دانشگاه برلين با جمعي از شاگردان هگل كه «هگلي‌هاي جوان» ناميده مي‌شدند آشنا شد و به ارتباط و همراهي با «برونوبائر» (يكي از چهره‌هاي اصلي فكري هگلي‌هاي جوان) پرداخت. برونوبائر و ديگر هگلي‌هاي جوان درصدد بودند تا با تكيه بر وجوهي از ديالكتيك هگل، تفسيري راديكال و انقلابي از فلسفه هگل ارائه دهند. ماركس، مدتي تحت تأثير تفسير هگلي‌هاي جوان از فلسفه هگل قرارداشت، اما در سال 1844 با نگارش كتاب خانواده مقدس به تصفيه حساب فكري با برونوبائر و ديگر هگلي‌هاي جوان پرداخت. در بررسي چگونگي تكوين جهان‌بيني ماركس (كه در سال 1848 در هيأت ماركسيسم و به عنوان يك ايدئولوژي ظاهر گرديد)، مي‌توان از سيري چند مرحله‌اي نام برد:
1 ـ پرورش در فضاي عقل‌انگاري مدرنيستي كور به اصطلاح روشنگري در خانه و مدرسه
2 ـ آشنايي با «رمانتيسم» و تأثيرپذيري از آن تحت تأثير آموزه‌هاي بارون فن‌وستفالن (پدرزن آينده‌اش) و فضاي دانشگاه بُن
3 ـ آشنايي با هگل و تأثيرپذيري از «هگلي‌هاي جوان» در دانشگاه برلين و پذيرش «منطق ديالكتيكي هگلي» به عنوان مبنايي براي تفسير همة امور
4 ـ آشنايي با آراء لودويگ فوئرباخ و نقد وجه ايده‌آليستي فلسفه هگل ملهم از «ماترياليسم فوئرباخي»
5 ـ آشنايي با انديشه‌هاي سوسياليستي فرانسوي و اقتصاد سياسي انگليس و سير به سوي ارائه تفسيري مادّي از تاريخ (حدفاصل سال‌هاي 1843 تا 1846) سيري كه در آثاري چون: دستنوشته‌هاي فلسفي- اقتصادي، خانواده مقدس و ايدئولوژي آلماني ظاهر گرديده است.
رسالة دكتراي ماركس در خصوص بررسي مقايسه‌اي فلسفة اپيكور و دموكريت بود كه در سال 1841 ميلادي ارائه شد. «هگلي‌هاي جوان» اصولاً به فيلسوفان پس از ارسطو علاقة زيادي داشتند. ماركس، علاقة ويژه‌أي به اپيكور داشت و گوئي بازتاب بسياري از وجوه ضدديني افكارش را در فلسفة اپيكور پيدا مي‌كرد. ماركس در رسالة دكترايش، وظيفه و نقش فلسفه را با «پرومته» مقايسه مي‌كند و ضمن اين كه الحاد را كيش خود مي‌خواند، وظيفه فلسفه را طغيان عليه آسمان و «خدايان زميني و آسماني» مي‌داند.
دانشگاه برلين حاضر نشد به دكتر ماركس شغلي براي تدريس واگذار نمايد، از اين‌رو ماركس در سال 1842 به كار روزنامه‌نگاري مشغول شد. در ابتدا ماركس به نگارش مقالاتي در روزنامة راينشه زايتونگ پرداخت و مدت زماني پس از آن، سردبير آن روزنامه شد. اما روية راديكال ضدحكومتي‌اي كه درپيش گرفت موجب شد كه روزنامه در سال 1843 توقيف گردد. در همين سال، ماركس با «جِني فُن وستفالن» (دختري كه ماركس از كودكي به او علاقه‌مند بود) ازدواج كرد. ماركس، تابستان آن سال را در منزل مادر همسرش در «كروزناخ» گذراند و به مطالعه درخصوص انقلاب فرانسه و مباحث اقتصادي پرداخت. مسيري كه مطالعات و آثار نگارشي ماركس از اين زمان طي مي‌كند در حدود يك دهة بعد به تولد «ماركسيسم» به مثابه يك ايدئولوژي مي‌انجامد.
دوستي با انگلس و آثار اولية ماركس
ماركس كه مي‌ديد در پروس امكاني براي فعاليت ندارد، همراه جِني در اكتبر 1843 ميلادي به پاريس رفت و در «كارتيه لاتن» سكني گزيد. در اين دوران دو مقالة بلند نوشت: «مسئله يهود» و «مقدمه‌اي بر نقد فلسفه حق هگل».
ماركس در «مسئله يهود»‌ ضمن نقد راديكالي كه در خصوص يهوديت انجام مي‌دهد و سرمايه‌داري مدرن را به معناي «يهودي كردن جهان» مي‌نامد و يهوديان را به سبب پول‌پرستي و طمع‌ورزي‌شان مورد نقد قرار مي‌دهد؛ به «برونوبائر» نيز مي‌تازد. ماركس در مقالة مسئله يهود، وجه ليبرال- اتميستي «اعلاميه حقوق بشر» را از منظر انديشة سوسياليستي مورد انتقاد قرار مي‌دهد. ماركس در اين مقاله به باطن خودخواهانه و سودمحورانة «جامعة مدني ليبرالي» اشاره مي‌كند و اين خودخواهي فردانگارانه را مانع اصلي در ايجاد وحدت ميان انسان‌‌ها مي‌داند. منظر نقد ماركس بر فردانگاري خودخواهانة ليبرالي حاكم بر اعلاميه حقوق بشر و نظام‌هاي حقوقي- سياسي مبتني بر آن، انديشه‌هاي سوسياليستي اومانيستي راديكال است.
ماركس در مقالة «مقدمه‌اي بر نقد فلسفه حق هگل» براي اولين بار از «رسالت تاريخي پرولتاريا» نام مي‌برد و مفهوم مورد نظرش از «پرولتاريا» را ارائه مي‌دهد. البته آنچه كه ماركس تحت عنوان پرولتاريا مي‌نامد، برگرفته از واقعيت طبقه كارگر صنعتي نيست، بلكه مفهومي انتزاعي است كه ريشه در تلقي خاص ماركس از فلسفه هگل و منطق ديالكتيك دارد كه ان‌شاءا... دربارة آن سخن خواهيم گفت. وجه ضدديني و آته‌ئيستي آراء ماركس در اين مقالة او نيز كاملاً ظاهر گرديده است.
در پايان اوت سال 1844 فردريش انگلس كه از انگلستان حركت كرده بود و قصد داشت به آلمان برود، در پاريس با ماركس ديدار كرد و اين ديدار، سرآغاز يك رابطة صميمانه تا پايان عمر ماركس بود. فردريش انگلس در مقام يك دوست و همكار و هم‌فكر در تكوين ايدئولوژي «ماركسيسم كلاسيك» نقش مهمي بازي كرد. اگرچه در تدوين ايدئولوژي ماركسيسم، نقش اصلي را كارل ماركس برعهده داشت، اما به هيچ‌روي نمي‌توان تأثيرات انگلس در آشناكردن ماركس با زندگي عيني طبقه كارگر صنعتي و نيز تبيين و بسط وجوه فلسفي ماركسيسم و نيز تشريح و تكميل و انتشار آراء و آثار ماركس را پس از مرگ او  ناديده گرفت. انگلس به ويژه در انجام كمك مالي به ماركس و تأمين بخشي از نيازهاي مالي او نيز نقش مهمي ايفا كرده است.