توشه برای آخرین سفر
مرگ از آفریدههای الهی است که مأموریت انتقال انسان از جهانی به جهانی دیگر را به عهده دارد. این انتقال برای بسیاری از مردم در چند مرحله و برای عدهای مخلصان در یک مرحله اتفاق میافتد. از آنجایی که انتقال به معنای جان گرفتن کامل و تمام است به طور طبیعی برای بیشتر مرم سختی و تلخیهایی دارد. نویسنده با مراجعه به آموزههای اسلام عوامل کاهش و آسانی سکرات مرگ را بیان کرده است.
خلیل نصرتی
مرگ، مأمور انتقال نفس آدمی
مرگ و در زبان عربی موت، از آفریدههای الهی است. خداوند میفرماید: الذی خلق الموت والحیاه؛ خدایی که مرگ و زندگی را آفرید. (ملک، آیه 2) این آفریده از سوی خداوند مأموریت دارد تا نفوس آدمی را به طور تمام و کمال بگیرد و به نشئه و جهانی دیگر منتقل کند. پیامبر(ص) میفرماید: انما تنتقلون من دار الی دار؛ جز این نیست که شما از خانهای به خانهای دیگر منتقل میشوید. (بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج 37، ص 146)
البته این انتقال برای بسیاری از مردم در چند مرحله اتفاق میافتد و تنها برای عدهای از مردم است که تنها یک بار مرگ را تجربه خواهند کرد؛ زیرا آنان خود را در همین دنیا به تمام و کمال مطلق رسانیدهاند و نیازی نیست تا عوالم دیگری را تجربه کنند و در آنجا به کمالاتی برسند. از همین رو دیگر مرگهای چندگانه را ندارند و در زمان نفخ صور اول که همه میمیرند اینان زنده خواهند بود و به جای دو مرگ و دو زندگی تنها یک مرگ را تجربه میکنند. خداوند در باره این دسته خاص از انسانها میفرماید: لا یذوقون فیها الموت الا الموته الأولی و وقاهم عذاب الجحیم؛ در آنجا جز مرگ نخستین، مرگ نخواهند چشید و خدا آنها را از عذاب دوزخ نگاه میدارد. (دخان، آیه 56)
پس آنان تنها مرگی را میچشند که سبب انتقال از دنیا به عالم قیامت خواهد بود؛ پس تجربه مرگ برزخی پس از نفخ صور اول را نخواهند داشت؛ چرا که اینان مرگ خود را کشتهاند و دیگر نیازی به انتقال از نشئه و عالمی به عالمی دیگر ندارند؛ زیرا به سبب فنا در خدا به بقای الهی بقا یافتهاند؛ خداوند درباره این افراد در آیه 87 سوره نمل میفرماید: و یوم ینفخ فیالصور ففزع من فی السماوات و من فیالأرض الا من شاءالله و کل أتوه داخرین؛ و روزی که در صور دمیده شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است به هراس افتد، مگر آن کس که خدا بخواهد و جملگی با زبونی رو به سوی او آورند.
درآیه 68 سوره زمر نیز میفرماید: و نفخ فیالصور فصعق من فیالسماوات و من فیالأرض الا من شاء الله ثم نفخ فیه أخری فاذا هم قیام ینظرون؛ و در صور دمیده میشود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است مدهوش (نه بیهوش) درمیافتد، مگر کسی که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در آن دمیده میشود و بناگاه آنان بر پای ایستاده مینگرند.
اما تودههای مردم باید دو مرگ و دو زندگی را تجربه کنند؛ چنانکه خداوند در این باره نقل میکند: قالوا ربنا أمتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل؛ میگویند: «پروردگارا، دوبار ما را به مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدی. به گناهانمان اعتراف کردیم پس آیا راه بیرون شدنی از آتش هست؟»(غافر، آیه 11)
مسئله دو مرگ و دو زندگی اینان به اینگونه است که یک بار از عالم دنیا به عالم برزخ با مرگ منتقل میشوند و سپس با مرگ دومی از برزخ به قیامت منتقل میگردند. پس آنان دو مرگ با دو زندگی پیش از این (زندگی دنیایی و زندگی برزخی) را تجربه میکنند. اما پس از آن دیگر به سبب اینکه ماموریت مرگ تمام میشود و به تعبیر روایی، مرگ ذبح میگردد، دیگر مرگی نیست تا مسئولیت انتقالی را به عهده بگیرد. از امام باقر(ع) روایت است که فرمود: فیوتی بالموت فی صورهًْ کبش املح... فیذبح؛ مرگ به صورت گوسفندی که سفیدی آن فزونتر از سیاهی است آورده و ذبح خواهد شد.(بحارالانوار، ج 8، ص 346، باب ذبح الموت؛ النهایهًْ، ابن اثیر، ج 4، ص 354)
از همین روست که خداوند درباره بهشتیها میگوید که آنان حیات و زندگی مطلق دارند و دوزخیان زندگیای دارند که نه مرگ و نه زندگی است: ثم لایموت فیها و لا یحیی؛ سپس دوزخیان در آن نمیمیرند و نه زندگی میکنند.(اعلی، آیه 13)
پس وقتی مرگ ذبح میشود و دیگر مرگی در آخرت نیست، آنجا تنها حیات باقی خواهد ماند. بر همین اساس خداوند زندگی اخروی را حیات محض دانسته و فرموده است: و ما هذه الحیاهًْ الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرهًْ لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و زندگی حقیقی همانا در سرای آخرت است، ای کاش میدانستند.(عنکبوت، آیه 64) و همچنین خداوند اهل دوزخ را در شرایطی تصویر میکند که دیگر راهی برای خروج ندارند؛ زیرا ماموری چون مرگ نیست تا انتقالی و خروجی صورت گیرد(غافر، آیه 11).
سکرات و غمرات مرگ و سختی جان کندن
یکی از اصطلاحات قرآنی سکرات مرگ است. خداوند در آیه 19 سوره ق میفرماید: و جاءت سکرهًْ الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید؛ و سکرات و مستی مرگ، حقیقت را به پیش آورد و فرا رسید. این همان است که از آن میگریختی!
سکر، به معنای مستی است. مسکر به مستکننده میگویند. از این رو خداوند نهی کرده در هنگام مستی نماز خوانده شود.(نساء، آیه 43) به حالتی که محتضر در هنگام مرگ دارد، سکرات میگویند؛ چرا که از فشاری که در هنگام مرگ به او دست میدهد چون مستان رفتار میکند.
طبرسی در ذیل آیه 19 سوره ق درباره سکرات و سختی جان کندن مینویسد: منظور از سختیهای مرگ اضطراب و گرفتاریهایی است که در آستانه جان دادن به سوی انسان هجوم میآورد و کار را به جایی میرساند که انسان در آن حال از هوش میرود و آن فشارها بر خود او چیره میگردد.(مجمعالبیان، ذیل آیه)
علامه طباطبایی مینویسد: مراد از سکره و مستی موت، حال نزع و جان کندن آدمی است که مانند مستان مشغول به خودش است، نه میفهمد چه میگوید و نه میفهمد اطرافیانش دربارهاش چه میگویند و اگر آمدن سکره موت را مقید به قید «حق» کرد، برای این است که اشاره کند به اینکه مسئله مرگ جزو قضاهای حتمی است که خدای تعالی در نظام عالم رانده و از خود مرگ غرض و منظور دارد. و مردن عبارت است از انتقال از یک خانه به خانهای که بعد از آن و دیوار به دیوار آن قرار دارد، و این مرگ و انتقال، حق است، همانطور که بعث و جنت و نار، حق است. این معنایی است که از کلمه «حق» میفهمیم ولی دیگران اقوالی دیگر دارند، که فایدهای در نقل آنها نیست... اشاره به کلمه «هذا» (در آیه 22) به آن حقایقی است که انسان در قیامت با چشم خود میبیند که تمامی اسباب از کار افتاده و همه چیز ویران گشته و به سوی خداوند واحد قهار برگشته است و همه این حقایق در دنیا هم بود. اما انسان به خاطر اعتمادی که به اسباب ظاهری داشت از این حقایق غافل شده بود (و خیال میکرد سببیت آن اسباب از خود آنها است و نمیدانست که هرچه دارند از خداست و خدا روزی سببیت را از آنها خواهد گرفت)، تا آنکه در قیامت خدای تعالی این پرده غفلت را از جلو چشم او کنار زد، آن وقت حقیقت امر برایش روشن شده فهمید و به مشاهده عیان فهمید، نه به استدلال فکری.
به همین جهت اینطور خطاب میشود: «لقد کنت فی غفله من هذا» تو در دنیا از اینهایی که فعلا مشاهده میکنی و به معاینه میبینی در غفلت بودی، هرچند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمیشد، لیکن تعلق و دلبستگیات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده و حائلی بین تو و این حقایق افکند، اینک ما آن پرده را از جلو درک و چشمت کنار زدهایم، «فبصرک» در نتیجه بصیرت و چشم دلت «الیوم» امروز که روز قیامت است «حدید» تیزبین و نافذ شده، میبینی آنچه را که در دنیا نمیدیدی. (علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیات 19 و 22 سوره ق)
مفسران تفسیر نمونه مینویسند: «سکر» (بر وزن مکر) در اصل به معنی مسدود کردن راه آب است و سکر (بر وزن فکر) به معنی محل مسدود، آمده و از آنجا که در حال مستی گویی سدی میان انسان و عقلش ایجاد میشود به آن «سکر» (بر وزن شکر) گفته شده است.
سکره مرگ، حالتی است شبیه به مستی که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوقالعادهای به انسان دست میدهد و گاه بر عقل او چیره میگردد و او را در اضطراب و ناآرامی شدیدی فرو میبرد.
چگونه چنین نباشد در حالی که مرگ یک مرحله انتقالی مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهای خود را با جهانی که سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع کند و در عالمی گام بگذارد که برای او کاملا تازه و اسرارآمیز است، بخصوص اینکه در لحظه مرگ انسان درک و دید تازهای پیدا میکند، بیثباتی این جهان را با چشم خود میبیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده میکند. اینجا است که وحشتی عظیم سر تا پای او را فرا میگیرد و حالتی شبیه مستی به او دست میدهد ولی مست نیست.
حتی انبیا و مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملی برخوردارند از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالی بینصیب نیستند، چنانکه در حالات پیامبر(ص) آمده است که در لحظات آخر عمر مبارکش دست خود را در ظرف آبی میکرد و به صورت میکشید و لا اله الاالله میگفت و میفرمود: ان للموت سکرات: مرگ سکراتی دارد. (روحالبیان، جلد 9 صفحه 118)
علی(ع) ترسیم زنده و گویایی از لحظه مرگ و سکرات آن دارد میفرماید: سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم میآورد، اعضای بدنشان سست میگردد و رنگ از صورتهایشان میپرد کمکم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائی میافکند، در حالی که او در میان خانواده خویش است، با چشمش میبیند و با گوشش میشنود و عقل و هوشش سالم است، اما نمیتواند سخن بگوید! در این میاندیشد که عمرش را در چه راه فانی کرده؟ و روزگارش را در چه راهی سپری نموده است؟!
به یاد ثروتهائی میافتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک جمعآوری نموده و تبعات و مسئولیت گردآوری آن را بر دوش میکشد، در حالی که هنگام جدائی و فراق از آنها رسیده است و به دست بازماندگان میافتد، آنها از آن متنعم میشوند و بهره میگیرند اما مسئولیت و حسابش بر او است! (نهجالبلاغه، خطبه 109)
و در جای دیگر این معلم بزرگ جهان انسانیت هشدار میدهد و میفرماید: انکم لو قد عاینتم ما قد عاین من مات منکم لجزعتم و وهلتم و سمعتم و اطعتم و لکن محجوب عنکم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب!؛ اگر آنچه را مردگان شما مشاهده کردهاند شما میدیدید وحشت میکردید، و ترسان میشدید، سخنان حق را میشنیدید و اطاعت میکردید، ولی آنها آنچه دیدهاند از شما مستور است و به زودی پردهها کنار میرود و شما هم مشاهده میکنید. (نهجالبلاغه، خطبه 20)
مرگ واقعیتی است که غالب افراد از آن میگریزند، و این گریختن یا به خاطر علائق و پیوندهای شدیدی است که با دنیا و مواهب مادی دارند و نمیتوانند از آن دل بر کنند و یا به خاطر تاریکی نامه اعمالشان!
هرچه هست از آن گریزانند، اما چه سود که این سرنوشتی است که در انتظار همگان است و شتری است که بر در خانه همهکس میخوابد و احدی را توان فرار از آن نیست، همه سرانجام در کام مرگ فرو میروند و به آنها گفته میشود این همان است که از آن فرار میکردید؟!
اصطلاح دیگر قرآنی، «غمره» است. خداوند میفرماید: و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ میبندد یا میگوید: «به من وحی شده»، در حالی که چیزی به او وحی نشده باشد، و آنکس که میگوید: «به زودی نظیر آنچه را خدا نازل کرده است نازل میکنم»؟ و کاش ستمکاران را در شداید مرگ میدیدی که فرشتگان ]به سوی آنان[ دستهایشان را گشودهاند ]و نهیب میزنند:[ «جانهایتان را بیرون دهید» امروز به ]سزای[ آنچه بناحق بر خدا دروغ میبستید و در برابر آیات او تکبر میکردید، به عذاب خوارکننده کیفر مییابید. (انعام، آیه 93)
«غمرهًْ» به مفهوم سختی و شدت است. این واژه نسبت به هر چیزی که به کار میرود، رنج و سختی آن را میرساند. برای نمونه «غمرات الموت» به مفهوم سختیهای مرگ است که انسان را به کام خود میکشد. (مجمع البیان، ذیل آیه)
البته به نظر میرسد که سکرات حالتی عمومیتر دارد و اختصاصی به مومن و کافر ندارد، اما غمرات ویژه کافران است؛ چرا که خداوند با کافران معامله دیگری دارد. در آیات قرآنی آمده است که هنگام جان گرفتن از کافران فرشتگان عذاب آنان را میزنند. (محمد، آیه 27)
از آیات و روایات به دست میآید که نفس آدمی کمکم از بدن خارج میشود این عمل از نوک انگشتان پا شروع شده و در نهایت به حلقوم میرسد. در قرآن آمده است وقتی جان به حلقوم میرسد، آخر کار ارتباط بدن و نفس خواهد بود. خداوند میفرماید: فلولا اذا بلغت الحلقوم و انتم حینئذ تنظرون و نحن أقرب الیه منکم ولکن لاتبصرون فلولا ان کنتم غیر مدینین ترجعونها ان کنتم صادقین؛ پس چرا آنگاه که جان شما به گلو میرسد و در آن هنگام خود نظارهگرید و ما به آن محتضر از شما نزدیکتریم ولی نمیبینید - اگر قیامت را باور ندارید، اگر راست میگویید، روح را چرا برنمیگردانید؟ (واقعه، آیات 83 تا 87)
عوامل سختی جان کندن
این مستی و سکراتی که موجب میشود تا مرگ سخت و شدید شود، به سبب عواملی است که از جمله آنها میتوان به موارد ذیر اشاره کرد:
1- دلبستگی به دنیا و مادیات آن: از مهمترین عواملی که موجب سکرات و سختی جان کندن میشود دلبستگی آدمی به دنیا و مادیات آن است. وقتی انسان به دنیا دلبسته شود، این محبت و عشق به دنیا و مادیات نمیگذارد تا از آن دل برکند، لذا جان کندن برای محتضر سخت و شدید میشود. گویی جانش را که به مادیات وابسته است با قیچی جدا میکنند. هر دم که تصورات از دست دادن دنیا و مادیات آن به نظر و ذهنش میآید، میسوزد و رنج میکشد. امیرمومنان علی (ع) دراینباره میفرماید: محتضر به یاد میآورد اموالی را که آنها را جمع کرده و در راه پیدا کردن آنها- از حلال و حرام- چشم پوشیده و از جاهایی که (حلال و حرامش) واضح و یا مشتبه بود، به دست آورده است. از همین رو، تبعات جمع کردن مالها همراه و ملازم اوست و مشرف بر جدایی و فراق از آنها گشته است. اموال برای بعدیها میماند و آنان از آنها بهره و لذت میگیرند و گوارایی و لذت مال برای دیگران است، ولی وبال و سنگینی آن بر پشت او مانده است. (نهجالبلاغه فیضالاسلام، ص 331، خطبه 108)
2. کشف حقایق و بیتوشه بودن: از عوامل سختی جان کندن و سکرات مرگ، میتوان به آن چیزی اشاره کرد که در آیه 22 سوره ق بیان شده است. خداوند پس از اینکه در آیه 19 سخن از سکرات مرگ میکند در آیه 22 میفرماید: فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید، اینک ما پرده را از تو برداشتیم و امروز چشم تو تیزبین است. در این زمان حقایقی که به سبب گناه بر او مکشوف نبوده کشف میشود و وقتی پردهها کنار رفت درمییابد که دنیا هیچ ارزشی جز ابزاری برای آخرت و دستیابی به کمالات از طریق عبودیت نداشت و انسان آنچه که زینت دنیا بود به خود بسته بود، چرا که مال و زن و فرزند و مانند آن زینت دنیا و زندگی دنیاست (کهف، آیات 7 و 28 و 46)، پس اکنون خود را بیزینت میبیند و درمییابد که رهتوشهای از کمالات و تقوا برنداشته است؛ از این رو از وضعیت آینده خود هراسان میشود و حقیقت چنان تلخ و زننده است که چون مستان میشود. شیخ عباس قمی مینویسد: در آن زمان میبیند حضرت رسول و اهل بیت طهارت (صلواتالله علیهم اجمعین) و ملائکه رحمت و ملائکه غضب حاضر شدهاند تا درباره او چه حکم شود و چه سفارش نمایند؟ و از طرف دیگر، ابلیس و اعوان او برای آنکه او را به شک اندازند، جمع شدهاند و میخواهند کاری کنند که ایمانش از او گرفته شود و بیایمان از دنیا رود، و از طرفی هول آمدن ملکالموت که آیا به چه هیئت و هیبتی خواهد بود و به چه نحو جان او را قبض خواهد کرد و امور دیگر او را به هراس افکند و دچار سکرات موت میشود. (منازلالاخره، حاج شیخ عباس قمی، فصل اول، مرگ)
3. دستهای خالی: یکی از منظرههایی که انسان در سکرات موت میبیند، مشاهده حقیقت برزخی و صورت ملکوتی «مال»، «فرزندان» و «اعمال» است. او ابتدا رو به مال خود کرده و میگوید: به خدا قسم در دنیا به تو حریص و بخیل بودم. حال سهم من از تو چیست؟ مال در پاسخ میگوید: به اندازه کفن خود از من بردار! آنگاه رو به سوی فرزندانش میکند و میگوید: به خدا قسم شما را دوست داشتم و حامی شما بودم. اکنون بهره من از شما چیست؟ آنها میگویند: ما تو را تا کنار قبر میبریم و در آنجا دفن میکنیم. سپس رو به سوی عمل خود کرده و میگوید: به خدا قسم من نسبت به تو بیاعتنا بودم و تو بر من گران و سنگین بودی. اینک بهره من از تو چیست؟ عمل در پاسخ میگوید: من در قبر و قیامت همنشین تو خواهم بود تا هر دو به پیشگاه پروردگار عرضه شویم.
در آستانه ترک دنیا کمکم پردهها از جلو چشم انسان کنار میرود و انسان بیشتر از هر موقع دیگر به حقیقت اعمال و خواستههای خود توجه میکند و دید او وسعت بیشتری مییابد. در این لحظات نگاهی به اعمال و گذشته خود میاندازد و بر فرصتهای از دست رفته خود افسوس میخورد.
کاهش و آسانی سکرات مرگ
پر واضح است عواملی که در بخش مربوط به سختی جان دادن بیان شد اگر معکوس گردد و برخلاف آنها رفتار شود، موجب راحتی و آسانی جان دادن خواهد شد که در رأس همه عوامل موثر در کاهش سکرات مرگ، قطع دلبستگیها به دنیا و مظاهر آن از قبیل ثروت، مسکن، همسر و فرزند و غیره است. البته این بیان به معنی ترک دنیا و در پیش گرفتن زندگی مرتاضانه نیست بلکه باید در دنیا زیست و از آن استفاده کرد اما نباید دنیا را وارد دل کرد و به آن وابسته و دلبسته شد.
تفاوت جان کندنها
در آیات و روایات بیان شده که دوگونه جان دادن است که با توجه به ایمان و کفر به چهار نوع تقسیم میشود. این چهار نوع جان دادن علل و عواملی دارد که ارتباط با مساله تصفیه حساب در دنیا و آخرت و مانند آنها دارد. این چهار نوع عبارتند از:
1- آسان جان دادن مومنان: بعضی آدمهای خوب و مؤمن، راحت جان میهند؛ در روایت است که جان کندن آنان مثل بو کردن یک گل است. در روایتی از پیامبر (ص) آمده که ملکالموت برای شخص مؤمن دوشاخه گل میآورد یکی منیسه و یکی هم مسخیه (و در بعضی روایات دو نسیم میوزد) گل یا نسیم منسیه به خاطر این است که تعلقاتش یعنی اموال و فرزندانش را فراموش کند و مسخیه به خاطر اینکه با عطر الهی سخاوتمندانه جان دهد. در کتاب «امالی» شیخ طوسی روایت میکند از حضرت امام جعفر صادق (ع) که: خداوند عزوجل میفرماید: من در هیچ امری درنگ نکردم مانند درنگ کردنی که در قبض روح مؤمن کردم؛ چون آن مؤمن از مرگ کراهت داشت و من هم کراهت داشتم به او ناراحتی برسانم. پس زمانی که اجل محتوم آن مؤمن رسید، من دو شاخه گل معطر از بهشت برای او فرستادم، یکی از آنها مسخیه نام داشت و دیگری منسیه. اما مسخیه، پس او را نسبت به مالش بیاعتنا نموده از همه آنها میگذرد؛ و اما منسیه، پس او را از تمام امور و شئون دنیا به فراموشی میاندازد.» (بحارالانوار، طبع آخوندی، ج6، ص 152)
2- سخت جان دادن مومنان: بعضی آدمهای خوب و مومن، سخت جان میدهند، این مؤمنین، گناهکارانی بودهاند که در دنیا پاک میشوند و گناهی که کردهاند در همینجا مجازات میشوند تا حسابرسی آنان به آخرت نکشد. از همین رو در اینجا سختی را میچشند و به مشقت جان میدهند. گاه میشود که سالیان بسیار در بستر بیماری میافتند تا گناهانشان پاک شود.
3- آسان جان دادن فاسقان: آدمهای کافر وفاسقی که راحت جان میدهند، به خاطر آن است که این افراد در دنیا کار خیری انجام دادهاند و از آنجا که خداوند اجر هیچ کس را ضایع نمیکند، لذا راحت جان میدهند یا به عبارتی در همین دنیا تسویه حساب میشوند تا خیری برای آنان در آخرت نباشد. خداوند چنان زندگی را در دنیا بر آنان آسان میکند تا اگر موجب کفر مؤمنان نبود، خانههایشان نیز از زر و سیم ساخته میشد. (زخرف، آیه 33)
4- سختجان دادن فاسقان: آدمهای بد وفاسقی که بد هم جان میدهند، زیرا خداوند برخی از عذاب اخروی آنان را در همین دنیا میخواهد به دیگران نشان دهد. در حقیقت عذاب استیصال را در همین دنیا تجربه خواهند کرد. آیات بسیاری درباره اقوام ثمود و عاد و لوط و مانند آنها آمده است که در همین دنیا عذاب سهمگین داشته و به سختی جان دادند.
با توجه به مطالب بالا میتوان گفت که نمیتوان به ظاهر جان دادن افراد قضاوت کرد و گفت که او چگونه آدمی بوده است.