کد خبر: ۳۲۴۴۱۸
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۷
«امید و شکست» خاطرات سال‌ها فعالیت اطلاعاتی- امنیتی یعقوب نیمرودی برای اسرائیل- ۵۴

خـــریـد سهــام پـایـه

وقتی خبر معامله به بورس رسید، خرید و فروش سهام «توسعه زمین» متوقف شد. سریع با عوفر در بوستون تماس گرفتم و به او گفتم: تبریک میگم پسرم، مدیریت شرکت مال توست. وسایلت را جمع کن، کارهای زیادی اینجا داریم. بعد از گذشت چندروز، نامه‌ای از استاد بازاریابی عوفر در‌ هاروارد، پروفسور جان ویتنی دریافت کردم،‌ او واقعاً به من التماس کرد که عوفر در دانشگاه بماند و درسش را به پایان برساند. پروفسور ویتنی در این نامه تاکید کرده بود که عوفر دانشجوی نمونه‌ای است که باعث ایجاد احترام بسیار به کشور اسرائیل شده است. به این استاد محترم پاسخ دادم که تصمیم این که به اسرائیل بازگردد یا بماند و درسش را تمام کند با خود عوفر است و اشاره کردم که اهمیت چالش پایان تحصیلات، به اندازه اهمیت چالش مدیریت یک شرکت بزرگ است. اعتقاد داشتم که با همه احترام برای این آکادمی، دانشگاه زندگی چیزهای بیشتری برای ارائه دارد. عوفر ادامه تحصیل را انتخاب کرد و من بدون هیچ اعتراضی به این تصمیم احترام گذاشتم. با این حال از لحظه اول او را در جریان تمام کارهایی که در شرکت انجام می‌شد می‌گذاشتم.
در اولین روز کاری بعد از اتمام معامله، سهام «توسعه زمین» ۸.۳ درصد افزایش یافت، افزایش قیمت اوراق بهادار بسیار زیاد بود. من این را یک رأی اعتماد از جانب سرمایه‌گذاران رسمی می‌دیدم و البته از جانب عموم مردم. بعد از این خرید، روزنامه‌ها را ورق می‌زدم و گزارش‌های مختلف را می‌خواندم. چند روزنامه‌نگار بودند که در نوشته‌هایشان این‌طور ارزیابی کردند که «خرید نیمرودی زمین‌خواری است». وکیلم اولمرت سریع پاسخ داد: «این زمین‌خواری نیست، بلکه سرمایه‌گذاری در زمین‌های کشور است». از این عدم حمایت که هیچ‌کس از آن بوی نژادپرستی را حس نکرد، خیلی عصبانی شدم.1 گفتم غیر‌ممکن است که اولین ساکنان اسرائیل، بنیانگذاران شرکت «توسعه زمین» و رؤسای آن، اشکنازی‌ها ملقب به «ناجیان زمین‌ها» شوند، و آن‌گاه من مستحق گرفتن لقب «دلال زمین‌ها» شوم.2 واقعاً مثل زمانی که کسانی لقب «صادرکننده امنیتی» را به من دادند عصبانی شدم، و حتی ترجیح دادم برچسب «تاجر سلاح» را به من بچسبانند. در دو مورد بی‌عدالتی بزرگ و ظالمانه‌ای در حق من صورت گرفت، درحالی که من با دستاوردهای بزرگ و بی‌سابقه‌ای که شرکت «توسعه زمین» تحت مدیریت ما به آنها دست پیدا کرده بود به یک پاسخ کوبنده اکتفا کردم. تهمت‌زنندگان که در آن روزها در حق من آزار و اذیت‌های زیادی انجام دادند مجبور شدند زبان به دهان بگیرند و با حسادتی پنهانی پیگیر موفقیت‌های بزرگ ما باشند.
در مصاحبه‌ای که یک روزنامه‌نگار بعد از این معامله با من انجام داد انگیزه‌های خود را توضیح دادم: «مزایده‌ای بود و رقابتی. بزرگان کشور در آن شرکت داشتند. موفق شدم، به این علت که شجاع‌تر بودم نه باهوش‌تر. و اکنون واضح است که معامله خوبی نیز بوده است. این شرکت هشتادساله را خریدم در حالی که تمام کارشناسان به من گفتند که کار احمقانه‌ای انجام می‌دهم. این شرکت راکد بود و درست حالا بعد از این که آن را خریدم اظهار می‌کنم که معامله خوبی انجام دادم. من چهار فرزند دارم و می‌خواهم که آنها در اسرائیل زندگی کنند. نمی‌خواهم آنها مانند من در دنیا سرگردان و آواره باشند.»
افرادی بودند که از من می‌پرسیدند چه انگیزه‌ای باعث شد شرکتی را خریداری کنم که درجا می‌زند و خریدن آن چنین ریسک بالایی دارد. یک پاسخ به آنها دادم: به این نتیجه رسیدم که زمان آن رسیده که کشور را بسازیم. این سخنان ممکن است از سخنرانی‌های تجار صندوق ملی هم شنیده شوند اما این‌‌چنین نیست. خانواده و نزدیکانم به خوبی می‌دانند مدت زیادی است که به دنبال راهی برای بازگشت هستم و می‌خواهم در کاری که به کشور سود برساند مشارکت داشته باشم. می‌خواستم کاری را انجام دهم که تمام عمر انجام می‌دادم، چه به عنوان عضو پالماخ3 یا افسر ارتش در طول سال‌ها و چه به عنوان تاجری که به توسعه صنعت نظامی کشور کمک کرد و از این طریق موجبات اشتغال ده‌ها هزار خانواده را فراهم کرد. 
وقتی که فقط ارزش کل سهام‌های شرکت را خریدم، ریسک کردم. سهام پایه در اختیار من نبود. دوستم الیاهو هوری که یک تاجر و بانکدار است به من مشاوره داد و در تمام مراحل خرید به من کمک کرد. 
شلاما شاورزبرگ رئیس دفتر شرکت‌های آژانس یهود سریع به رسانه‌ها اطلاع داد که این آژانس نسبت به خریدار سهام بانک ملی هیچ تعهد و الزامی ندارد. شاورزبرگ تاکید می‌کرد که سهام پایه به کسی فروخته خواهد شد که بالاترین مبلغ را بپردازد. آژانس حدود ده میلیون دلار بابت این سهام طلب کرد. شرکت «مسکن کارگران»4 به ریاست رفی ادری نامه رسمی به رئیس هیئت‌مدیره آژانس، آریه دولتصین فرستاد و در آن نامه به او اطلاع داد که قصد دارد در مورد خرید این سهام با او وارد مذاکره شود و حتی در ادامه به او سه میلیون دلار بابت سهام کنترل پیشنهاد داد. دولتصین خودش اعلام کرد: «به نظر ما ارزش این سهام بیشتر از ده میلیون دلار است. ما هیچ تعهدی به یعقوب نیمرودی نداریم.»
ایهود اولمرت وکیل من در پاسخ به او گفت: «به نظر ما این غیرقابل تصور است که آژانس مانند یک دلال عمل کند و با سهام کنترلی خود تجارت کند. غیر ممکن است که نهاد دیگری سهام کنترلی را بخرد که امروزه بر سرمایه‌گذاری تاکید ندارد و این چنین کنترل، از طریقی غیرمنطقی به آن منتقل شود. ما مطمئن هستیم که آژانس با این‌گونه تدابیر همکاری نخواهد کرد.»
پانوشت‌ها:
1- م: اشغالگران صهیونیستی که در سرزمین فلسطینیان ساکن شده‌اند طبقات مختلفی را تشکیل می‌دهند و بر همین اساس اختلافات و درگیری‌های قابل‌توجهی با یکدیگر دارند. در اینجا نیمرودی به یکی از اصلی‌ترین طبقه‌بندی‌های موجود در اراضی اشغالی اشاره می‌کند که بخشی از یهودیان مستقر در اراضی اشغالی آن را به نژادپرستی تعبیر می‌کنند. طبق این دسته‌بندی یهودیان مهاجر به فلسطین، شامل دو دسته اشکنازی‌ها و سفارادها می‌شوند. به طور خلاصه اشکنازی‌ها، یهودیان غربی(عمدتا اروپایی و آمریکایی) مهاجر به فلسطین هستند که اولین گروه‌های مهاجرت‌کننده بوده و نقش بیشتری در شکل‌گیری رژیم غاصب اسرائیل داشته‌اند. سفارادها عمدتا شامل یهودیان آسیا و آفریقا می‌شوند که پس از اشکنازی‌ها به فلسطین مهاجرت کردند. اگرچه پس از موج‌های مختلف مهاجرت یهودیان، ترکیب جمعیتی به نفع سفارادها در اراضی اشغالی تغییر کرد اما حاکمیت رژیم اشغالگر قدس توانست با اتخاذ سیاست‌هایی این ترکیب را تقریبا به صورت برابر حفظ کند. یهودیان اشکنازی خود را از یهودیان سفاراد برتر می‌دانند و عمده مناصب حکومتی و دولتی در اختیار آنهاست حتی آمار تحصیلکردگان، بیکاران و فقرا با اتخاذ سیاست‌های نژادپرستانه در میان یهودیان داخل اراضی اشغالی تفاوت چشمگیری به نفع یهودیان اشکنازی دارد. پس از این دو دسته، یهودیان عرب پست‌ترین طبقه میان یهودیان ساکن در اراضی اشغالی محسوب می‌شوند. دو حزب اصلی موجود در اسرائیل یعنی حزب کارگر و حزب لیکود هر دو از یهودیان اشکنازی تشکیل شده‌اند که حزب کارگر تمایلات افراطی‌تری نسبت به لیکود داشته و اصطلاحا اشکنازی‌تر محسوب می‌شود. سفارادها گاهی اقدامات اشکنازی‌ها را با حکومت فاشیستی هیتلر نازی مقایسه کرده و با کنایه به آنها «اشکی نازی» می‌گویند. اعتراضات سفارادها در دهه هشتاد به اوج خود رسید. در این دوره آنها حزب «شاس» را تأسیس کردند و در انتخابات سال 1996 ده کرسی کنست را به دست آوردند.
2- م: «یعقوب نیمرودی» از جمله یهودیان سفاراد محسوب می‌شود که خانواده‌اش از ایران به عراق و سپس به فلسطین مهاجرت کرده‌اند. او نیز در اینجا به سیاست‌های نژادپرستانه اشکنازی‌ها و رسانه‌های وابسته به آنها که جریان اصلی قدرت در رژیم صهیونیستی را در دست دارند، اعتراض می‌کند. نیمرودی پیش‌تر نیز در فصل‌های ابتدائی کتاب خاطراتش از این موضوع گلایه کرده و تلویحا گفته بود کسی مثل او باید ریاست ستاد ارتش [اشغالگر] اسرائیل را برعهده می‌گرفت اما چون یهودی بابِلی(یکی از گروه‌های سفارادها) بود به این جایگاه منصوب نشده است. ضمنا باید توجه داشت که پرونده‌های مختلفی علیه نیمرودی در داخل اسرائیل در جریان بوده که او را به اخذ رشوه و زد و بند متهم کرده است و از این جهت او و خانواده‌اش فارغ از نژادپرستی موجود میان یهودیان ساکن در اراضی اشغالی، چهره‌های محبوبی در داخل اسرائیل به حساب نمی‌آیند.
3- م: رجوع شود به پانوشت 7 فصل 8. «پالماخ» (به انگلیسی Palmach و به عبری פלמ»ח) به معنای «سربازان تندباد» یک سازمان نظامی است که در 19/5/1941 در آستانه لشکرکشی نیروهای متفقین به فلسطین، تشکیل شد تا به عنوان یگان‌های پیشرو برای انجام مأموریت‌های ویژه در جنگ جهانی دوم عمل کنند. نیروهای پالماخ به دلیل رابطه خوبی که با دولت قیمومت انگلیس در فلسطین داشتند به سلاح‌های مدرن مجهز شدند. این نیروها همچنین به دلیل مهارت در انجام مأموریت‌های تهاجمی و آگاهی بالای سیاسی بر اصول صهیونیزم جهانی، به عنوان نیروهای ضربتی گروه تروریستی‌هاگانا (یک سازمان شبه‌نظامی یهودی وفادار به ایدئولوژی صهیونیزم) عمل می‌کردند. نیروهای پالماخ دارای فرماندهی مخصوص و منتخب از سوی آژانس یهود مستقر در تل‌آویو و فرماندهی اجرائی در بیشتر شهرهای مهم فلسطین مثل قدس و حیفا بود. پالماخ دارای یک تشکیلات جاسوسی نیرومند نیز بود و توانست با نفوذ به بعضی از پادگان‌های اسرای جنگ آلمان جاسوسی کند و به همین منظور تعدادی از افراد این نیرو با استفاده از پوشش‌های عربی، در سوریه و لبنان مستقر شدند. پس از تشکیل دولت اسرائیل، پالماخ منحل و در ارتش اسرائیل ادغام شد.
4- شیکون عُودیم