خاطرهای از حضرت آیتالله شاهچراغی
مهرماه 1391 رونوشت حکم سرپرستی روزنامه کیهان در استان سمنان را با وقت قبلی خدمت حضرت آیتالله شاهچراغی نماینده وقت ولی فقیه در استان و امام جمعه سمنان بردم.
دقایقی در دفتر امام جمعه منتظر اجازه ورود ماندم. رئیس دفتر امام جمعه از اندرونی بیرون آمد و پس از خوش و بشی کوتاه، مرا به اتاق امام جمعه راهنمایی کرد
وقتی وارد شدم دیدم حضرت آیتالله ایستاده منتظر ورود بنده است خیلی خجل و شرمنده شدم آغوشش را گشود و مرا در بغل گرفت بعد از روبوسی و احوالپرسی گفت میخوام یک بار دیگر شما را ببوسم!
گفتم آقا منو خیلی شرمنده کردی دیگه چوبکاری نفرمایید!
با لبخندی ملیح گفت به نیابت از کیهان میخوام شما را ببوسم!
بعد از بوسه نیابتی گفت از لهجهات معلومه که لُر هستی؟
گفتم آره آقا
با شعف خاصی گفت لُر لرستان؟
گفتم آره آقا
گفت به به! ارادتم دوچندان شد دیگه!
گفتم چطور آقا، مگر از لرها شناختی داری؟
با ذوق و شوقی خاص گفت آره!
اوایل دهه 60 و دوران دفاع مقدس 8ساله با چند تن از پاسداران از جبهههای جنوب بر میگشتیم ما بین پلدختر و خرمآباد خودرویمان که پیکان سواری بود خراب شد
زدیم کنار، دوستان تلاش کردند درستش کنند که موفق نشدند
چند تن از اهالی روستایی نزدیک جاده آمدند و پرسیدند چی شده؟
من داخل ماشین نشسته بودم که چشمشان به من افتاد با محبت خاصی آمدند و احوالپرسی و روبوسی کردند
یک نفر از آنها با فریاد فردی را در داخل روستا صدا زد و گفت تراکتور را بیاورید.
اهالی روستا با تراکتور آمدند و خودرو را تا روستا و درب یکی از خانهها بگسل کردند
در چشم به هم زدنی علی رغم مخالفت ما یک گوسفند کشتند و مدام صلوات میفرستادند و پذیرایی میکردند تک تک مردان روستا آمدند و اظهار محبت میکردند
خودشان رفتند یک مکانیک از روستایی دیگر آوردند و ماشین را درست کردند و بعد از صرف شام ما را راهی کردند.
آیتالله شاهچراغی در ادامه گفت شاید اولین بار بود میدیدیم مردم روستایی دور افتاده و باکمترین امکانات اینگونه به روحانیون و سادات احترام و در نهایت سخاوت پذیرایی میکردند از آن زمان تا کنون، نگاه من به مردم لرستان و عموم لُرها در هر کجای کشور چنان آمیخته با خوشگمانی است که گویی آنها فراتر از سایرین دلبسته دین و غیرت هستند.
آیتالله شاهچراغی در مدت یکسالی که بنده در سمنان بودم هرچند وقت یکبار تلفنی احوال پرسی میکرد، مردم سمنان با هر تفکر و مکتبی او را دوست میداشتند مردمداری او خاص بود. لبخند از چهره نورانیاش هرگز حذف نمیشد.
دلسوز مردم بود خودش زندگی زاهدانه داشت و معمولا در هر فرصتی سایرین را نیز به زیست ساده و بیآلایش دعوت میکرد.
کردار و رفتارش سراسر درس بود، در کنارش احساس آرامش میکردی، چنان پدرانه با مردم برخورد میکرد که گویی عزیزترین فرد برایش هستی...
او اینک در میان ما نیست اما یاد و نامش جاودانه است. خداوند روح مطهر ایشان را با اجداد طاهرینش محشور فرمایند. انشاءالله.
محمدرضا عادلی
قم - خبرنگار کیهان