کد خبر: ۳۲۴۳۹۸
تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۰

اخبار ویژه

آنها که تورم را دامن زدند
و برایش مرثیه هم ساختند!
متهمان و بانیان تورم در برخی محافل سیاسی و رسانه‌ای، اکنون که پیامد مشورت‌های گمراه‌کننده‌شان به گرانی بی‌ضابطه انجامیده، اشک تمساح می‌ریزند و ژست منتقدانه گرفته‌اند.
رئیس جبهه اصلاحات در این‌باره نوشته‌ای منتشر کرد تحت عنوان «و ما ادراک تورم» و روزنامه هم‌میهن در یادداشتی مشابه تیتر زد: «چه می‌دانید تورم چیست؟»! شرق هم بدون اشاره به نقش خود و هم‌طیفانش نوشت: آیا فرادستان می‌دانند که رکود تورمی چیست و چه بر سر فرودستان می‌آورد؟
در این زمینه، آذر منصوری رئیس سیاست‌باز و بی‌سواد جبهه اصلاحات، در حالی که طی یک سال گذشته مخاطبان را با فیلترینگ و بی‌حجابی و مذاکره با آمریکا سرگرم می‌کرد، ناگهان یاد تورم افتاده و نوشته است: و ما ادراک تورم [چه می‌دانی که تورم چیست؟] مردم ایران سال‌هاست زیر فشاری زندگی می‌کنند که هر روز سنگین‌تر می‌شود. تورم، بی‌وقفه و بی‌رحمانه، به زندگی روزمره هجوم آورده است؛ سفره‌ها کوچک‌تر شده، امنیت روانی از خانه‌ها رخت بسته و آینده برای بسیاری به منبع اضطراب تبدیل شده است. خانواده‌هایی که روزی برای رشد و رفاه برنامه‌ریزی می‌کردند، امروز ناچارند برای تأمین حداقل‌ها دست به انتخاب‌های دردناک بزنند. این فشار فقط اقتصادی نیست؛ کرامت، امید و احساس تعلق را نیز فرسوده کرده است.
او می‌افزاید: این فشار اجتماعی، محصول تورم مزمنی است که به واقعیتی پایدار در اقتصاد ایران بدل شده است. افزایش مداوم قیمت‌ها، کاهش ارزش پول ملی و عقب‌ماندن دستمزدها، بخش بزرگی از جامعه را به مرز فرسایش رسانده است. تحریم‌ها با بستن مسیرهای درآمدی، محدود کردن دسترسی ارزی و افزایش هزینه مبادلات، این بحران را تشدید کرده‌اند. اما خطر اصلی آنجاست که این فشار بیرونی با ضعف سیاست‌گذاری، کسری بودجه مزمن و بی‌انضباطی مالی در داخل گره خورده و چرخه‌ای ساخته که هر روز مردم را فقیرتر می‌کند. راه برون‌رفت، تبدیل مهار تورم به اولویت مطلق است: اصلاحات جدی اقتصادی، انضباط مالی، شفافیت، و دیپلماسی مؤثر برای کاهش فشار تحریم‌ها. بی‌توجهی به این واقعیت، جامعه را به نقطه‌ای می‌رساند که بازگشت از آن بسیار پرهزینه‌تر خواهد بود.
روزنامه هم‌میهن نیز به قلم یک عنصر سیاست‌باز دیگر (عباس عبدی) و در سرمقاله‌ای با عنوان «و چه می‌دانید تورم چیست؟» نوشت: تورم به مراتب از جنگ بدتر است. مسئولیت‌پذیری افراد را به ایفای تعهدات خود کم می‌کند. قراردادهای حقیقی و حقوقی سست و ناپایدار می‌شوند. احتکار و فرارهای مالیاتی را زیاد می‌کند. کیفیت تولید را کاهش می‌دهد. نظم پایدار اقتصادی و اجتماعی را مختل می‌کند. خرید کالاهایی که ارزش پول مردم را حفظ کند بدون هیچ نیازی به آنها بیشتر می‌شود و‌ این نیز موجب انحراف روال اقتصادی می‌شود. به احتمال زیاد رکورد تورم امسال، رکورد دولت سیزدهم را هم خواهد شکست و بعید نیست که از سال جدید میلادی نیز یک پله دیگر افزایشی شود و به متوسط ۵۰درصد و بیشتر برسد. تورم محصول افزایش نقدینگی است که دولت از طریق ایجاد آن ارزش پول مردم را کم می‌کند. دقیقاً مثل ریختن آب داخل شیر است.
روزنامه شرق هم در مقاله‌ای آورده است: «آیا فرادستان می‌دانند که رکود تورمی چیست؟ و چه بر سر فرودستان می‌آورد؟ آیا فرادستان می‌دانند که مصیبتی به نام کاهش مستمر ارزش پول ملی عزای عمومی را شکل داده است و علی‌رغم آن، جلوی رشد بی‌رویه آن را نمی‌گیرند؟ آنها از بیکاری جوانان تحصیلکرده و سیل مهاجرت آنها خبر دارند؟ رخداد بیکاری همراه با تورم را رکود تورمی می‌گویند. این رخداد اگر سال‌های متمادی جامعه‌ای را درگیر خود کند، بدنه اجتماعی آن جامعه مانند دیواری است که موریانه آن را می‌خورد. اگر در سطح اقتصاد خرد پدیده‌ای به نام ورشکستگی قابل تصور است، درباره اقتصاد کلان آیا تعبیر ورشکستگی، تعبیر درستی است؟... چرا دولت در عمل نسبت به کاهش ارزش پول ملی و بیکاری ساختاری منفعل است؟ مگر نباید با سیاست‌های پولی و مالی، اسباب مهار تورم و رشد سرمایه‌گذاری را فراهم و سیاست‌های تثبیت را اجرا کرد؟ دلار با همه فراز و فرود متعدد، از ابتدای اردیبهشت‌ماه سال جاری، ظرف هشت ماه، بیش از ۵۰ درصد رشد داشته است».
آنچه در ادبیات این عناصر سیاسی و رسانه‌ای مفقود است، علل تشدید تورم در دولت فعلی است. علت نخست، رویافروشی به مردم در انتخابات و فریب افکار عمومی بود، مبنی بر اینکه گره حل مشکلات اقتصادی نه در داخل بلکه در مذاکره با آمریکاست و توافق با آمریکا و لغو تحریم‌ها نیز کاملاً در دسترس است. این رویکرد نامشروع و متقلبانه، همچان که مجدداً اقتصاد را نسبت به مذاکرات شرطی کرد، موجبات غافلگیری در عملیات فریب و حمله دشمن به ایران را هم فراهم آورد. در عین حال فرصت تدابیر درون‌زا را هم از دولت گرفت.
علت دوم، فقدان نقشه جایگزین در مجموعه دولت بوده است که به انضمام ادبیات یأس‌پراکنانه برخی دولتمردان و بی‌عملی آنها و عادی‌نمایی تورم، موجب دامن‌زدن به تورم انتظاری می‌شود. علت سوم، نقش آغازگر دولت در برخی تورم‌ها در اقلامی مانند ارز و خودرو و نان و لبنیات و کالاهای اساسی و... است. 
علت چهارم، عبرت ‌نگرفتن از درس‌ها و تجارب دو دولت متفاوت قبل از خود است:
یکی دولت روحانی که هشت سال فرصت تدبیر و اقدام مستقل را پای امید و اعتماد به آمریکا سوزاند و رشد منفی اقتصادی و رکورد تورم 45درصدی و تعطیلی هشت‌هزار کارخانه و خزانه خالی ارزی و ریالی به علاوه بدهی و تعهدات مالی انباشته را به ارث گذاشت؛
و دیگری، دولت شهید رئیسی که در کمتر از دو سال و 9ماه، توانست رشد اقتصادی را به 5درصد برگرداند، تورم را 12درصد کاهش دهد، صادرات نفت را سه‌برابر کند، بیش از 500هزار میلیارد تومان از تعهدات و بدهی‌های دولت قبل را تسویه کند و با دوبرابر این رقم، صد‌ها پروژه عمرانی و تولیدی و زیرساختی را به بهره‌برداری برساند، کارخانه‌های تعطیل را به خط تولید برگرداند و اقتصاد را از وضعیت تعلیق و رکود و انتظار ناامیدانه خارج کند.
نکته مهم در این میان این است: سیاسیون و رسانه‌هایی که حالا آواز «و ما ادراک تورم» سر می‌دهند، از خسارت‌های انحراف گفتمانی- عملکردی دولت روحانی دستاورد می‌ساختند، اما دستاوردهای شامخ دولت رئیسی را وارونه تصویر می‌کردند.
اسرائیل در جنگ تحقیر شد
اما پادوهایش درس نگرفتند
در حالی که محافل صهیونیستی همچنان از شدت ضربات و خسارات ناشی از حملات موشکی ایران می‌نالند، روزنامه زنجیره‌ای هم‌میهن این بار به عنوان مزدور پیاده نظام اسرائیل عمل کرد و به ضعیف‌نمایی طرف ایرانی پرداخت!
این روزنامه در مقاله‌ای با عنوان «آیا جنگ دوم در راه است؟»، نوشت: «آیا احتمال وقوع دوباره یک تجاوز هوائی - در هر مقیاس و سطحی - وجود دارد؟ اگر چنین احتمالی جدی است، آیا می‌توان از آن جلوگیری کرد و اگر پاسخ مثبت است، با چه سازوکارها و هزینه‌هایی؟
پرسش مهم‌تر آن است که اگر جنگی رخ دهد- جنگی که بسیاری از کنشگران، حتی در سطوح قدرت، آن را «اجتناب‌ناپذیر» توصیف می‌کنند- آیا اساساً می‌تواند دستاوردی برای کشور داشته باشد؟ یا آنچه در پیش است، نه یک جنگ سرنوشت‌ساز، بلکه مجموعه‌ای از عملیات‌های ایذایی، نقطه‌زن و دورایستا از سوی طرفین است؟
... دومین نگرانی جدی، به پیامدهای اقتصادی یک جنگ هوائی احتمالی بازمی‌گردد. آیا چنین جنگی می‌تواند به بهبود شرایط اقتصاد کلان منجر شود یا برعکس، به تخریب عمیق‌تر اقتصاد خرد و معیشت مردم خواهد انجامید؟ در جنگی که فاقد منطق جبهه و پیشروی زمینی است، فشار اصلی - چه در حمله و چه در دفاع - مستقیماً بر زیرساخت‌ها و زندگی روزمره مردم وارد می‌شود.
در این میان، ارزیابی توان دفاعی کشور اهمیت دوچندان می‌یابد. آیا مطالبی که درباره ارتقای همزمان توان موشکی ایران و تقویت سامانه‌های دفاعی اسرائیل مطرح می‌شود، با واقعیت‌های میدانی همخوانی دارد؟ به‌ویژه ادعای تجهیز سامانه‌های دفاعی اسرائیل به فناوری‌های لیزری کم‌هزینه برای رهگیری موشک‌ها تا چه حد واقعی و عملیاتی است؟ اگر چنین سامانه‌هایی، در کنار لایه‌های متعارف پدافندی، مستقر شده باشند، آیا توان تخریبی موشک‌های دوربرد ایران به‌طور معناداری کاهش می‌یابد و موازنه بازدارندگی دستخوش تغییر می‌شود؟ 
روزنامه متعلق به کرباسچی در پایان می‌نویسد: «اگر بار دیگر تقابل رخ دهد، فهرست اهداف چه خواهد بود؟ آیا زیرساخت‌های حیاتی، انرژی و مراکز اقتصادی هدف قرار می‌گیرند؛ یعنی جایی که هزینه آن مستقیماً بر دوش مردم است؟ پاسخ روشن به این پرسش‌ها، یا دست‌کم طرح صادقانه آن‌ها، شرط عقلانیت در تصمیم‌سازی است. پرسشی که مردم همچنان با آن زندگی می‌کنند، ساده اما سنگین است: آیا جنگی دیگر در راه است و اگر هست، آیا راهی برای پرهیز از آن باقی مانده یا واقعاً با وضعیتی ناگزیر روبه‌رو هستیم؟». درباره این تحلیل (بخوانید عملیات روانی نیابتی) پیداست که هراس افکنی و تضعیف جبهه خودی و قوی‌نمایی دشمن، خیانتی نابخشودنی در میانه جنگ محسوب می‌شود. ادعای جلوگیری از جنگ هم لاف عوام فریبانه‌ای است که موجب بزک کردن مذاکره با ترامپ و نرمش و انفعال در این‌باره شد و حال آنکه ترامپ و نتانیاهو از مذاکره به عنوان پوشش فریبکارانه برای حمله استفاده کرده بودند. نویسنده وطن فروش در حالی سعی می‌کند ضربات احتمالی دشمن را بزرگ‌نمایی کند که عمداً به قدرت بازدارنده و متقابل ایران اشاره نمی‌کند، توانمندی خیره‌کننده‌ای که زیر ساخت‌های پالایشگاهی و نیروگاهی و اقتصادی و علمی و فنی رژیم صهیونیستی را در کنار پایگاه‌های نظامی و امنیتی‌اش در هم کوبید و آن رژیم را مجبور به درخواست استعفا کرد. این مقطعی بود که رسانه‌های صهیونیستی نوشتند موشک‌های ایران درهای جهنم را به روی اسرائیل گشوده و تصاویر ویرانی آخرالزمانی را در تل‌آویو و حیفا به ثبت رسانده‌اند.
همچنین باید این تعبیر دونالد ترامپ را به گردانندگان کور و کر (مأمور و معذور) روزنامه هم‌میهن یادآور شد که گفت: «اسرائیل واقعاً ضربه خیلی سختی خورد؛ خصوصاً در روزهای آخر. وای پسر! اون موشک‌های بالستیک خیلی از ساختمان‌ها رو نابود کردند».
این تصاویر دردناک همچنان در مقابل چشمان صهیونیست‌ها به مثابه یک کابوس تلخ برقرار است. ضمن اینکه همان‌ها گفته‌اند زرادخانه موشکی ایران مجدداً انباشته شده و به قبل از جنگ برگشته است.
نکته بعدی، یادآوری بلوف انتقال سامانه فوق مدرن تاد به اسرائیل چند ماه قبل از جنگ است. آن زمان ادعا می‌شد پدافند اسرائیل بدین ترتیب مطلقاً در برابر تهدید موشکی ایران مصون شده است. اما ایران در میدان واقعیت، مراکز مهم صهیونیستی را در مرکز و شمال و جنوب سرزمین‌های اشغالی در هم کوبید.
این نکته هم گفتنی است که گردانندگان ذلیل و زبون هم‌میهن در ایام جنگ 12 روزه
حاضر نشدند تصاویر ویرانی زیرساخت‌های رژیم صهیونیستی را بازتاب دهند و به عجز و لابه و ضعیف‌نمایی جبهه خودی پرداختند که به عنوان ننگ درکارنامه آنها ثبت شد.

دیپلماسی سایه ایران 
حتی از موشک‌های بالستیکش هم قدرتمندتر است
«با تشدید درگیری بین اسرائیل و ایران در جنگ ژوئن گذشته که ملموس‌ترین درگیری نظامی بین دو طرف بود، استدلال خواهد شد که قدرت واقعی ایران در آنچه ما می‌بینیم نیست، بلکه در چیزی است که آنها سخت تلاش کرده‌اند پنهان کنند. وقتی همه بر تماشای موشک‌های بالستیک در آسمان خاورمیانه تمرکز می‌کنند، درمی‌یابیم که قوی‌ترین سلاح ایران همچنان نامرئی باقی می‌ماند».
این تحلیل را نشریه انگلیسی میدل ایست مانیتور منتشر کرد و در تحلیلی با عنوان «دیپلماسی سایه ایران: هنر پیروزی بدون نمایش» نوشت: ایران برای چندین دهه دشمنان خود را سردرگم کرده است. این سیستم همزمان منزوی و مقاوم بوده است. مهم‌ترین مهارت سیاست خارجی ایران به درستی دیپلماسی سایه نامیده می‌شود؛ تعیین نتیجه بدون اشغال کرسی.
ویلیام برنز، رئیس سیا، در آغاز سال ۲۰۲۴ هشدار داد: «رهبری ایران به طور فزاینده‌ای با اعتماد به نفس پایین‌تر از آستانه جنگ تمام عیار عمل می‌کند.» همان‌طور که برنز گفت، ایران ترجیح می‌دهد تشدید را از طریق «شرکا، نیابتی‌ها و انکارپذیری» به جای رویارویی مستقیم انجام دهد. اغلب دقیقاً در جایی بیشترین تأثیر را دارد که کمتر دیده می‌شود.
دیپلماسی سایه ایران مرگبارترین شکل خود را از طریق نیابتی‌های منطقه‌ای‌اش به خود می‌گیرد. «آن‌ها را تأمین مالی می‌کنند، آموزش می‌دهند و تجهیز می‌کنند»، لوفت ژنرال جی.بی. وول، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی که علیه داعش عملیات می‌کردند، شهادت داد. «آن موشک‌ها در یمن به طور تصادفی ظاهر نمی‌شوند.»
نیروی قدس، شاخه‌ای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تلاش‌های دیپلماتیک سنتی را با «اکوسیستمی از مشتریان مسلح» جایگزین کرده است. حزب‌الله لبنان؛ شبه نظامیان در عراق؛ و حوثی‌ها در یمن. این فهرست ادامه دارد و نمایانگر نفوذ رو به گسترش ایران است. راز موفقیت ایران این است که از نقطه کور در تفکر غربی بهره‌برداری می‌کند و باور دارد که برای وجود قدرت، باید قابل مشاهده باشد. حملات اسرائیل علیه ایران در ژوئن ۲۰۲۵ سیستم‌های دفاع هوایی، تأسیسات تولید موشک‌ها و زیرساخت‌های هسته‌ای آن را تضعیف کرد. هم حماس و هم حزب‌الله با از دست دادن رهبری به شدت آسیب دیدند و با سقوط دولت بشار اسد در پایان سال ۲۰۲۴، مسیر زمینی ایران به دریای مدیترانه شروع به باز شدن کرد. روی کاغذ، به نظر می‌رسد که محور مقاومت ایران هرگز ضعیف‌تر به نظر نرسیده است.
با این حال، ایران خود را تطبیق می‌دهد. کشورهای خلیج‌فارس به طور فزاینده‌ای ایران را به عنوان «یک واقعیت ژئوپولیتیکی دائمی» می‌پذیرند و همزیستی را ترجیح می‌دهند نه رویارویی. مذاکرات عربستان و ایران درباره تنش‌زدایی و ارتباط اقتصادی امارات و ایران نتیجه این تغییر است. با چرخش به سمت شرق، ایران منطقه حائل خود را گسترش می‌دهد. از طریق همکاری با روسیه و چین، حمایت سیاسی و اقتصادی برای حفظ عملیات سایه‌ای خود علی‌رغم فشارها دریافت می‌کند.