این «شام» را غربگرایان پختهاند!(یادداشت روز)
اکنون نزدیک به یک سال از روی کار آمدن تروریستهای «تحریرالشام» به سرکردگی «جولانی» در سوریه میگذرد؛ جغرافیایی که در تاریخ و فرهنگ منطقه به عنوان بخشی از سرزمین «شام» شناخته میشود.
سال گذشته، درست پس از سقوط دولت قانونی «بشار اسد» موجی از ذوقزدگی در میان جریان غربگرا در ایران شکل گرفت؛ ذوقزدگیای که بیشتر شبیه شادمانی کودکانه برای یک رؤیای دستنیافتنی بود تا تحلیل سیاسی.
این طیف بدون کوچکترین درکی از پیامدهای میدانی و ترکیب پیچیده نیروهای حاضر در سوریه و بدون توجه به سناریوهای پنهان محور «غربی-عبری-عربی» در پشت جابهجایی قدرت، سقوط دولت دمشق را «آغاز آزادی»! و «لحظه رهایی»! معرفی کرد؛ توهمی که امروز با بیثباتی، پیشروی بیمانع ارتش رژیم صهیونیستی و مرگ و آوارگی مردم سوریه، بیش از پیش نمایان شده است. این همان «شامی» است که غربگرایان پختند.
در همان روزهای نخست پس از سقوط دمشق، روزنامه غربگرای «هممیهن» با تیتر «در ستایش لحظه جادویی رهایی؛ تصور کن اگه حتی» نوشت: «مردم سوریه این روزها در حال تخیل آزادی هستند. این تخیل محقق شود یا نه، باز چیزی از قداست آن لحظه خوش رهایی نمیکاهد؛ آن زمان که دیوار ترس فرو میریزد و آدمها میبینند که میتوان جور دیگری هم نفس کشید؛ آن لحظه سرنوشتسازی که جای رعایا و حاکمان عوض میشود و مردم متوجه میشوند عمر هیچ حکومتی بیپایان نیست.»
این روزنامه غربگرا در ادامه نوشت: «همین یک لحظه جادویی میتواند انسانیت را به آدمیان بازگرداند، خاطره خوشش تا مدتها خوابهای ملتی را رنگی میکند و یادبود آن آتش دل مبارزان راه آزادی را تا دههها روشن نگاه خواهد داشت. بله، اصل ماجرا همان است که جان لنون گفت imagine؛ فارسیاش میشود: تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته.»
فعالان رسانهای نزدیک به جریان غربگرا نیز در ادامه این موج، با پیامهایی مملو از شور و شعف نوشتند: «تبریکات صمیمانه به مردم سوریه با آرزوی قلبی برای ساخت سوریه جدید، آزاد و شکوفا» و «زنده باد سوریه آزاد و بهزودی: زنده باد ایران آزاد». اما آنچه آنان «سوریه آزاد» میپنداشتند، در کوتاهترین زمان ممکن، به سرزمینی بیدفاع تبدیل شد؛ سرزمینی که عملاً زیر چکمه ارتش اشغالگر فرو رفته است.
همین چند ماه پیش نیز روزنامه غربگرای «شرق» در مطلبی نوشت: «اکنون در ادبیات و کلام جولانی نگاه رادیکال و انقلابی وجود ندارد و به دنبال جنگ با آمریکا و اسرائیل نیست. شاید موضع احمد الشرع مورد انتقاد بسیاری باشد، اما با این مسیری که در جنگ اخیر اسرائیل علیه سوریه از سوی رئیسجمهور موقت تعریف شد، آینده این کشور بسیار روشن خواهد بود. چون
احمد الشرع در میانه بحران که فضا برای فوران آتش این جنگ وجود داشت و میرفت که سوریه دچار نابودی و تجزیه شود، توانست با دوری از ادبیات رادیکال، جهادی و انقلابی و به دور از شعارهای نابودی اسرائیل و حمله به آمریکا، وضعیت را کنترل کند. وقتی یک فرد بتواند در فضای بحرانی، کشور را اینگونه از آتش جنگ دور کند، میتواند سوریه را هم به سمت افقهای بهتر رهنمون کند.»
تصویری که جریان غربگرا از آینده سوریه ترسیم کرده بود؛ تصویری بود که در آن، ساختارهای قدرت متحول شده و دروازه آزادی و رفاه و خوشبختی به روی یک ملت گشوده میشود. اما شور و شعف این رسانهها، نه بر پایه شناخت واقعیتهای میدانی بود و نه حاصل دانش سیاسی. آنچه آنان «لحظه رهایی» مینامیدند، در عمل آغاز هرجومرجی بود که بعدها سراسر سوریه را در خود فرو کشید.
اکنون در همان سرزمینی که غربگرایان آن را «نماد آزادی» نامیدند، جنگندههای اسرائیلی هر زمان که اراده کنند، از شمال تا جنوب را درمینوردند. جولانی و گروه تحت فرمان او نهتنها کوچکترین مقاومتی در برابر اشغالگری رژیم صهیونیستی انجام ندادهاند، بلکه عملکردشان عملاً شرایط را برای حمله و پیشروی دشمن هموار کرده است. این وضعیت زمانی آشکارتر شد که «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر جنایتکار رژیم صهیونیستی اعلام کرد: «ما بر اینکه جنوب سوریه عاری از سلاح باشد، اصرار داریم و در مناطقی که تحت سیطرهمان است میمانیم.»
امروز ارتش اسرائیل با خودروهای زرهی و تانکهای خود در حومه قنیطره حضور دائمی دارد. ایستهای بازرسی جدید ایجاد کرده، مراکز نظامی را منفجر کرده و پروازهای جنگندههای خود را بر فراز جنوب دمشق افزایش داده است. از خط حائل جولان عبور کرده و بخشهای گستردهای از خاک سوریه را منطقه عملیاتی خود اعلام کرده است. هدف آشکار، ایجاد منطقه حائل در سه استان جنوبی و گسترش کمربند امنیتی اسرائیل است؛ پروژهای که تنها در سایه فروپاشی حاکمیت در دمشق و استقرار گروههای مسلحِ وابسته ممکن شد.
اما فاجعه، صرفاً در حوزه امنیتی خلاصه نمیشود. آنچه بر مردم سوریه گذشته، به معنای دقیق کلمه یک مصیبت انسانی است. در سایه حکمرانی جولانی، هزاران نفر جان باختهاند، صدها هزار نفر آواره شدهاند و شمار فراوانی ناپدید شدهاند. اعدامهای خیابانی، آتش زدن خانهها و مغازهها، غارت اموال مردم و سرکوب گسترده، بخشی از کارنامه این گروهک تروریستی است. هر منطقهای که تحت کنترل آنان درآمده، در فاصلهای کوتاه به مرکز ناامنی، بیثباتی و فروپاشی اجتماعی تبدیل شده است.
این نتیجه آن تغییری است که جریان غربگرا با حسرت به آن نگاه میکرد و برای آن کف و سوت و هورا میکشید؛ کشوری که به خیال جریان غربگرا قرار بود سرزمین آزادی و پیشرفت باشد، اما در واقعیت به میدان گسترده اشغالگری، ویرانی و کشتار مردم تبدیل شده است.
به عبارت دیگر، جریان غربگرا با تکیه بر روایتهایی نادرست و با بیتوجهی کامل نسبت به پیچیدگیهای ژئوپلیتیک، برنامههای پنهان سرویسهای اطلاعاتی و ماهیت تروریستی گروههای مسلح، نسخهای از «تغییر» را تبلیغ کردند که نتیجهاش چیزی جز تسلط دشمن و نابودی مردم نبود.
اکنون که بخشی از شام در آتش میسوزد و اشغالگران تا نزدیکی دروازههای دمشق پیش آمدهاند، عبارات پرطمطراق از جمله «لحظه جادویی رهایی» و «تصور کن اگه حتی» بیش از پیش به نماد «بلاهت» و «سهلاندیشی» تبدیل شده است. تجربه سوریه یکبار دیگر نشان داد که حذف حاکمیت مرکزی با دستفرمان آمریکا، نه آزادی به ارمغان میآورد و نه امنیت و نه پیشرفت و رفاه؛ بلکه تنها، راه را برای تاختوتاز دشمنان باز میکند.
تصویر فعلی سوریه، بیش از آنکه تصویری از فروپاشی یک کشور باشد، آینهای است برای سنجیدن میزان بلوغ سیاسی و عمق فهم جریانی که خود را «اصلاحطلب» و «غربگرا» مینامد؛ اما در عمل نه اصلاح را میشناسد و نه غرب را.
در این میان، پرسشی اساسی باقی میماند و آن اینکه، آیا جریان غربگرا، آنقدر شرافت و صداقت دارد که به خطای فاحش خود اعتراف کند.
بزرگترین خطای جریان غربگرا در مواجهه با سوریه نه تحلیل غلط از آینده بود، نه فریب خوردن از چهره بزکشده تروریستها و نه اعتماد کودکانه به وعدههای غرب؛ خطای اصلی، بیاعتنایی کامل به تجربه تاریخی ملتها بود. هر ملتی که در برابر ماشین براندازی با دستفرمان «غربی- عبری» ایستادگی نکرده، هزینهای به مراتب سنگینتر از تمام کاستیها و خطاهای حاکمیت داخلیاش پرداخته است. این درس را عراق داده بود، لیبی داده بود، افغانستان و سودان هم داده بود؛ اما غربگرایان با همان سهلاندیشی همیشگی، گویی حافظه تاریخیشان را هر شب خاموش میکنند و صبح با رؤیای جدیدی بیدار میشوند.
مسعود اکبری