فلسفه تعبد و تسلیم در برابر خـدا
عبودیت، به معنای تسلیم، اظهار تذلل و خضوع در مقابل خداست. «عبادت خدا» دو نوع است:
1. عبادت عام: یعنی اطاعت از دستورات خدا در همه شئون زندگى. 2. عبادت خاص: به معنى تذلل همراه با تقدیس و خضوع، مانند نماز و امثال آن. قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت خدا بیان میکند [1] و توضیح میدهد که خدا نیاز به عبادت شما ندارد، بلکه این شمایید که نیازمند به عبادت خدا هستید. از این رو در ادامه همین آیه میفرماید: «هرگز از آنها روزى نمىخواهم و نمىخواهم مرا اطعام كنند. خداوند روزىدهنده و صاحب قوّت و قدرت است.»[2]
وابستگی وجودی و لزوم شکرگزاری از خدا
تصور برخی از نوع رابطه خدا با انسان، همانند رابطه ساعتساز با ساعت است. به این صورت که همانگونه که ساعتساز ساعت را میسازد و بعد از آن، ساعت به کار خود ادامه میدهد و دیگر نیازی به ساعتساز ندارد، خدا نیز انسان را آفریده و انسان، دیگر نیازی به خدا ندارد و خودش مستقلا میتواند به زندگی خود ادامه دهد. در حالی که این تصور کاملا باطل است. بلکه رابطه خدا با انسان و همه مخلوقات خود، همانند رابطه خورشید با نور
خود است.
همان طور که وجود نور در هر لحظه وابسته به خورشید است و اگر ارتباط اشعههای نور با خورشید که منبع نور است، قطع شود همان لحظه نابود میشود، به همین صورت وجود همه مخلوقات از جمله انسانها نیز وابسته به خداست و اگر کمتر از لحظهای توجه خدا از بنده خود قطع شود، دیگر بندهای وجود نخواهد داشت.
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها[3]
بنابراین ما انسانها نه تنها در تامین نیازهای مادی و معنوی خود نیازمند به خدا هستیم، بلکه در اصل وجود و حیات خود نیز عین وابستگی به خدا هستیم. از این رو امیرالمؤمنین(ع)میفرمایند: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ؛ کسى که خود را بشناسد قطعا خدایش را خواهد شناخت.»[4]
بنابراین اقتضای فطرت انسانی این است که در مقابل کسی که همه هستی انسان عین وابستگی و نیاز به اوست خضوع و خشوع نموده و شکرگزار نعمتهای مولای خود باشد.
کمالخواهی انسان و نیاز به برنامه درست
آدمی از خودآگاهی و خوددوستی برخوردار است و به همین جهت، به خودش و اموری که جزء وجود خودش هست، محبت و علاقه دارد و همچنین، نسبت به کمالات اختیاری که میتوانند با کوشش و تلاش، بخشی از وجود آدمی بشوند نیز علاقه دارد.[5]
تعیین اینکه چه چیزی برای انسان کمال است و از طریق رفتارهای اختیاری بهدست میآید، نیازمند توجه به این دو مطلب است:
اولا باید به این نکته توجه داشت که انسان از دو بُعد روح و بدن برخوردار است که در واقع، روح حقیقت انسان است و بدن ابزاری برای استکمال و انجام کارهایی که روح تصمیم گرفته محقق شوند.[6]
با این بیان مشخص میشود که اوصاف حقیقی انسان، اوصاف روح او است و کمال و نقص حقیقی انسان را باید در همین اوصاف جستوجو کرد. مثلا تقویت عضلانی با اینکه کمالی برای بدن است اما کمال روح و حقیقت
انسان نیست.
علم، لذت، دوستی، آرامش و غیره، از اوصاف روح انسان هستند و تقویت و کسب آنها، به کمالات روح و حقیقت انسان میافزاید.[7]
ثانیا برخی از کمالات و اوصاف روح، گاهی سبب نقص در آدمی یا جلوگیری از دستیابی به کمالات دیگر میشود[8] مثلا لذت ناشی از خوردن، از کمالات روح است اما گاهی همین لذتطلبی سبب میشود که مثلا در کسب لذتی که نیم ساعت طول میکشد، در خوردنیها زیاده روی کرده و بیمار شده و برای چند روز به درد و رنج
مبتلا شویم.
با توجه به این دو مطلب، مشخص میشود که انسان برای شناخت کمالات اختیاری و کسب آنها به شکل متوازن و متعادل، هم نیازمند معیاری برای تشخیص کمال حقیقی است و هم نیازمند یک برنامه جامع برای رشد متوازن و کسب کمالات اختیاری به صورت متعادل. اینجاست که تقرب به خدا به عنوان معیار مطرح میشود و دین به عنوان برنامه جامع.
توضیح مطلب اینکه چون خداوند کامل مطلق است و هیچ کمالی در او نیست که نقصی به دنبال داشته باشد و همگی به صورت متعادل و متوازن در خداوند جمع شدهاند، با شناخت خدا پی میبریم که چه چیزی کمال حقیقی است و نقصی به دنبال ندارد.
از این طریق، کمال حقیقی را میشناسیم و با کسب آن، به خداوند تشابه بیشتری مییابیم. منظور از تقرب به خدا، مشابهت جُستن به برخی از کمالاتی است که ما انسانها میتوانیم به شکل محدود از آنها
برخوردار شویم.[9]
همچنین، از آنجا که شناخت ما از خود و خداوند، محدود است، از این رو، بخش عظیمی از دانایی و برنامه زندگی برای رسیدن به کمال اختیاری را از طریق دین میآموزیم. دین برنامه جامعی است که خداوند آن را تنظیم کرده تا انسانها از طریق آن، کمالات اختیاری را بشناسند و به آن دست یابند.[10]
با توجه به اینکه اطاعت از دین الهی همان عبادت است، روشن میشود که فلسفه عبادت و اطاعت از دین، تعالی یافتن و رشد و دستیابی به کمالات بیشتر
است.
بینیازی خدا از شکرگزاری و عبادت انسان
این مطلب در آیات قرآن نیز منعکس شده که دستوراتی که خداوند به عنوان اوامر و نواهی در قالب دین به مردم میدهد، از نوع دستورات یک پادشاه جبّار نیست که بخواهد قدرت خود را به رخ دیگران بکشد، بلکه از نوع دستورات طبیب است که اگر شخص به آن دستورالعملها عمل کند هیچ نفعی به طبیب نمیرسد و اگر هم عمل نکند هیچ زیانی به او نمیرسد، بلکه تمام سود و زیان اطاعت یا سرپیچی از دستورات طبیب نصیب خود شخص میشود نه طبیب. بنابراین اگر همه مردم دنیا مؤمن و تسلیم امر خدا شوند هیچ سودی برای خدا ندارد و اگر همه مردم کافر شوند نیز هیچ ضرری به خدا نمیرسد.
مثل اینکه اگر همه مردم خانههای خود را رو به خورشید بسازند یا پشت به خورشید هیچ فرقی به حال خورشید ندارد بلکه این مردم هستند که از این کار سود یا زیان میکنند.
از این رو خداوند در آیات متعدد قرآن تذکر میدهد که خداوند هیچ نیازی به بندگان و عبادت آنان ندارد بلکه این بندگان هستند که سرتاسر وجودشان نیاز به خداست: «اى مردم شما نیازمند خدایید و خدا بىنیاز ستوده است.»[11]
به عنوان مثال به دنبال دستور به انجام حج میفرماید: «هر که کفر ورزد (و از انجام حج سرپیچی کند) یقینا خداوند از جهانیان بى نیاز است.»[12] یا درباره امر به نماز میفرماید: «و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو طلب روزى نمیکنیم، ما به تو روزى مىدهیم و فرجام [نیک] براى
پرهیزکارى است.»[13] همچنین با توبیخ کسانی که خیال میکنند با قبول اسلام، منّتی بر خدا و پیامبر او دارند میفرماید: «از اینکه اسلام آوردهاند بر تو منت مىنهند بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت مىگذارد اگر راستگو باشید.»[14]
نتیجه: خداوند هیچ نیازی به عبادت بندگان خود ندارد. ولی از یک سو، از آنجا که وجود انسان عین وابستگی به خداست و خداوند منشأ تمام نعمتهایی است که به انسان میرسد، فطرت انسانی اقتضای خضوع و شکرگزاری درمقابل ولی نعمت خود را دارد. از سوی دیگر روحیه بینهایتطلبی انسان تنها در سایه اتصال وجودی به خدای متعال و از راه عبادت، حاصل میشود.
پی نوشتها:
1- ذاریات، آیه 56. 2- ذاریات، آیات 57 و 58. 3- نظیری نیشابوری، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره 8. 4- تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد،غرر الحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: سید مهدى رجائى، قم، دار الکتاب الإسلامی، 1410 ق، ص 588، حکمت 301؛ ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دار الحدیث، 1416ق، ج 6، ص 154. 5- مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387ش، ص218. 6- برای بررسی ادله اثبات روح، رک: فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات مؤسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390ش، صص203-225. 7- مصباح یزدی، بنیاد اخلاق، ص220. 8- همان، ص221. 9- همان، صص238-239. 10- همان، ص240. 11- فاطر، آیه 15. 12- آلعمران، آیه 97. 13- طه، آیه 132. 14- حجرات، آیه 17.
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی