توصیف سلمان از اصل و نسب افتخارآمیزش(حکایت خوبان)
امام باقر(ع) فرمود: روزی سلمان فارسی در مسجد پیامبر(ص) نشسته بود، و عدهای از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به میان آمد. هرکسی درباره اصل و نسب خود چیزی گفت و آن را بالا میبرد! نوبت به سلمان رسید به او گفتند: تو از اصل و نسب خود بگو. این مرد فرزانه تعلیمیافته و تربیتشده اسلام به جای اینکه از اصل و نسب و افتخارات نژادی خودش سخنی به میان آورد، گفت: من نامم سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم. گمراه بودم و خداوند به وسیله محمد(ص) مرا راهنمایی کرد. برده بودم و خداوند به وسیله محمد(ص) مرا آزاد کرد. این است اصل و نسب و حسب من.(1)
____________
1- روضه کافی، ج8، روایت203