کد خبر: ۳۲۱۴۰۲
تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۳
دربارهٔ کتابِ «قاسم به روایت مرتضی سرهنگی»

هنـر بازگـرداندن قهـرمان بـه زمیـن

میثم رمضانعلی

در روزگاری که قهرمان‌ها بیش از حد تصویر می‌شوند و کمتر روایت، مرتضی سرهنگی در کتاب «قاسم»، تصمیم می‌گیرد از سردار سلیمانی نه اسطوره‌ای تبلیغاتی، که انسانی زنده و ملموس بسازد.
در روزگاری که قهرمان‌ها را بیشتر بر بنرها می‌سازند تا در کتاب‌ها، مرتضی سرهنگی با کتاب «قاسم»، یادمان می‌آورد که قهرمان واقعی، پیش از آن‌که اسطوره شود، انسان است. این کتاب تازه‌ترین اثر از نویسنده‌ای است که چهل سال است با کلمات، حافظه جنگ را زنده نگه داشته؛ مردی که نه برای حماسه‌سازی، بلکه برای حقیقت‌گویی می‌نویسد.
مرتضی سرهنگی نامی آشنا برای تمام آن‌هایی است که با ادبیات دفاع مقدس بزرگ شده‌اند. او از نخستین کسانی بود که فهمید جنگ، تنها میدان گلوله نیست، میدان روایت است. از همان روزهایی که در دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری با ضبط ‌صوتی کوچک پای حرف رزمندگان می‌نشست تا بعدها که مجموعه‌هایی چون اسرار جنگ تحمیلی را تدوین کرد، نشان داد که نوشتن درباره جنگ یعنی حفظ حافظه جمعی یک ملت. او در کتاب «قاسم»، همین مأموریت را ادامه می‌دهد؛ اما این‌بار موضوع روایتش کسی است که خود از حافظه‌سازان بزرگ جنگ بود. سردار حاج قاسم سلیمانی در نگاه سرهنگی نه «ژنرال منطقه»، بلکه سربازی از جنس خاک جبهه است؛ مردی که از همان سنگرهایی برخاست که راوی سال‌هاست از آن‌ها می‌نویسد.
در میان سیل کتاب‌هایی که پس از شهادت حاج قاسم منتشر شد- از «سلیمانی عزیز» تا «از چیزی نمی‌ترسیدم»- بسیاری کوشیدند چهره‌ای بزرگ‌تر از «زندگی» از او بسازند. اما سرهنگی راه دیگری رفته است. او از حاج قاسم نه می‌خواهد اسطوره‌ای فراتر از انسان بسازد، نه در پی آن است که تصویر رسانه‌ای او را تکرار کند. نثرش همان نثر آرام و کم‌ادعای جبهه است؛ بی‌زرق و برق، اما پر از جان. او با همان لحن ساده و صادقانه‌ای که سال‌ها پای روایت رزمندگان نشسته، این‌بار به گفت‌وگو با تاریخ زنده انقلاب می‌نشیند. در روایت او، حاج قاسم را نه در قاب تلویزیون، بلکه در سنگر سرد و ساکتی می‌بینیم که کنار نیروهایش چای می‌نوشد؛ در لحظه‌ای کوتاه که بر سر کودک شهیدی دست می‌کشد؛ در نگاهی خیره پیش از آغاز عملیات؛ در دعایی آرام نیمه‌شب در بیابانی ناشناخته. همین جزئیات است که از «قاسم» چهره‌ای انسانی می‌سازد.
امتیاز بزرگ این کتاب در همین است: بازگرداندن قهرمان به زمین. سرهنگی از همان آغاز تصمیم می‌گیرد از «قاسم» چهره‌ای زمینی و صادق نشان دهد؛ بی‌آن‌که از عظمت او بکاهد. در دنیایی که پر از روایت‌های سفارش ‌داده‌ شده و متن‌های پرطمطراق است، او ساده می‌نویسد؛ با جمله‌هایی کوتاه، بی‌ادعا، اما برآمده از تجربه‌ زیسته.۰
 این پرهیز آگاهانه از شعار و اغراق، همان چیزی است که مخاطب امروز از ادبیات جنگ انتظار دارد. جامعه‌ای که سال‌ها از کلیشه‌های حماسی خسته شده، با این زبان نرم و انسانی دوباره می‌تواند با قهرمان خود ارتباط بگیرد. «قاسم» نه برای اثبات چیزی نوشته شده، نه برای تبلیغ؛ فقط می‌خواهد نشان دهد که ایمان، شجاعت و مهربانی هنوز ممکن‌اند.
سرهنگی در تمام طول کتاب، موفق می‌شود لحن حاج قاسم را حفظ کند؛ کاری دشوار که از شناخت دقیق و سال‌ها معاشرت با انسان‌های شبیه او برمی‌آید. نوشتن پانصد صفحه درباره چنین شخصیتی، بی‌آن‌که لحن به تصنع یا مبالغه بلغزد، نشانه همان مهارتی است که سرهنگی را از دیگران متمایز می‌کند. او بلد است با کمترین واژه‌ها بیشترین تصویر را بسازد؛ جمله‌ای می‌نویسد و همان یک جمله تا سال‌ها در ذهن می‌ماند. نثر او یادآور همان خوی خاکی جبهه است: آرام، کم‌ادعا، اما پرمعنا. انگار خودش هم باور دارد که ساده گفتن، زیباترین شکلِ گفتن است.
یکی از جذاب‌ترین بخش‌های کتاب، لحظاتی است که حاج قاسم از میدان جنگ دور می‌شود و در خانه، مسجد یا کوچه‌های کودکی‌اش دیده می‌شود. 
سرهنگی او را از قاب‌های رسمی بیرون می‌کشد و به زندگی عادی بازمی‌گرداند؛ همان‌جا که شخصیتش شکل گرفته است. در این روایت، حتی چای خوردن، وضو گرفتن یا سکوت او معنایی تازه پیدا می‌کند. چنین نگاهی، در واقع ادامه همان مأموریت قدیمی سرهنگی است: نجات قهرمانان از فراموشی، نه با مجسمه و پوستر، بلکه با کلمات زنده و انسانی.
شاید بتوان گفت سرهنگی در «قاسم»، همان کاری را کرده که پیش‌تر در «روایت فتح» با دوربین مرتضی آوینی انجام می‌شد: کشف معنویت در دل واقعیت. همان روحیه ضد تصنع، همان پرهیز از اداهای روشنفکری، همان ایستادن کنار مردم و نوشتن از آن‌چه هست، نه آن‌چه باید باشد. او در این کتاب نیز از پشت میز ننوشته، بلکه از دل خاک و خاطره نوشته است؛ از درون همان فرهنگی که حاج قاسم از آن برخاسته بود.
کتاب «قاسم» از این جهت اثری در امتداد سنت ادبیات دفاع مقدس است، اما در سطحی تازه‌تر؛ چون موضوعش نه جنگ به معنای کلاسیک، بلکه «ادامه جنگ در زندگی» است. حاج قاسم در این کتاب، نماد نسلی است که جنگ را تمام نکرد، بلکه آن را با خود به همه میدان‌های زندگی برد. از سوریه تا مرزهای ایران، از خانه تا منطقه، از مأموریت تا مناجات. سرهنگی به جای توصیف قدرت نظامی یا دستاوردهای استراتژیک، به دنبال نشان دادن روحی است که پشت این قدرت نهفته بود.
در این میان، زبان نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. سرهنگی نه زبان تاریخ‌نویس را برمی‌گزیند، نه زبان شاعر را؛ بلکه همان زبان گفت‌وگو با راویان را ادامه می‌دهد. او جمله‌هایش را از زبان حاج قاسم چنان می‌چیند که خواننده احساس کند دارد صدای حاج قاسمی را می‌شنود که در کنارش نشسته. این نزدیکیِ عاطفی، راز موفقیت اثر اوست. به همین دلیل است که نسل جوانی که شاید حاج قاسم را فقط از قاب تلویزیون می‌شناسد، می‌تواند از خلال همین کتاب با او احساس آشنایی کند؛ بی‌واسطه و بی‌زحمتی شعار.
در سال‌هایی که ادبیات جنگ گاهی در دام تکرار افتاده، «قاسم» یادآور این است که هنوز می‌توان از دل واقعیت، روایت تازه ساخت. کافی است نویسنده باور داشته باشد که انسان، جذاب‌تر از اسطوره است و حقیقت، ماندگارتر از تبلیغ. 
سرهنگی با همین باور، کتابی نوشته که نه فقط درباره یک شخصیت، بلکه درباره یک نوع زیستن است: زیستن با ایمان، با رفاقت، با تواضع.
کتاب «قاسم» را می‌توان پرتره‌ای ادبی از یک انسان بزرگ دانست؛ نه زندگی‌نامه‌ای رسمی، نه مجموعه‌ای از خاطرات پراکنده. در این اثر، قهرمان در هیاهوی سیاست گم نمی‌شود، بلکه در خلوت انسانیتش دیده می‌شود. شاید در میان همه آثاری که درباره حاج قاسم نوشته شده، این کتاب از همه ساده‌تر باشد؛ اما گاه ساده‌ترین روایت‌ها ماندگارترین‌اند، چون به‌جای تصویرسازی، حقیقت را روایت می‌کنند.
در دورانی که روایت‌های رسانه‌ای از قهرمانان، روزبه‌روز از واقعیت دورتر می‌شود، کتاب «قاسم» به ما یادآوری می‌کند که هنوز می‌توان از دل واقعیت، معنا ساخت؛ هنوز می‌شود از خاک، نور بیرون کشید. و این همان کاری است که مرتضی سرهنگی، آرام و بی‌هیاهو، چهل سال است انجام می‌دهد.
کتاب «قاسم» نوشته مرتضی سرهنگی، در ۵۰۴ صفحه، توسط انتشارات خط مقدم منتشر شده است. این کتاب حاصل چند سال گفت‌وگو، پژوهش و بازخوانی زندگی و شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی است و از طریق کتاب‌فروشی‌های معتبر در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.