قوه ايمان و قوه عقل
.... بشر احتياج دارد به يک ايمان،.... اگر ايمان در کار نباشد، عقل ديگر قوه مجري نيست، بلکه حتي تایید ميکند منفعتطلبي را، عقل انسان چه حکم ميکند به انسان؟ ميگويد منفعت را هر جا تشخيص ميدهي برو دنبال آن. شما تا به يک مصلحت بالاتري ايمان نداشته باشيد، عقل به شما نمیگويد برو دنبال آن مصلحت. وقتي يک ايمان به يک مصلحت بالاتر پيدا کرديد، آن وقت عقل ميگويد برو دنبال آن. من نگفتم که بشرچون عقلش ضعيف است، ناقصالعقل است. چون عقل خودش نمیرسد، افراد ديگري که بايد بيايند که عقلشان کاملتر از او باشد. ما ميگویيم عقل بشر از نظر عملي هميشه انسان را هدايت ميکند به منفعت و مصلحت خودش. مادام که ايمان به يک اصولي در کار نباشد عقل آدم، جز به منافع شخصي حکم نمیکند. آنهايي هم که منفعتطلب هستند در دنيا، عقلشان کمتر از ديگران نيست بلکه شايد بيشتر است. اين منفعتپرستهاي دنيا که يک دنيا را فداي خودشان ميکنند، اينها يعني عقلشان نمیرسد؟ مردم احمق و کوتاه فکري هستند؟ نه، آنها هم مثل ما ملزمند که به آنچه خيرخودشان را درآن تشخيص مي دهند، عمل کنند ولي آنها چون به مافوق منافع فردي ايمان ندارند، مصالح خودشان را در همين منافع خودشان ميدانند، اما اگر يک ايماني پيدا شد به يک مصلحت بالاتر که اين منفعت در مقابل آن مصلحت، کوچکتر بود آن وقت عقل هم آن را تایید ميکند. پس دو قوه است: قوه ايمان و قوه عقل.
استاد شهید مطهری، نبوت، ص 54