کد خبر: ۳۲۰۵۶۳
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۳
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 40

برکاتی از چلّه زیارت عاشورا

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

یک. تأمین هزینۀ خرید خانه
بنده از حیث منزل، ناراحت بودم. با خودم گفتم: عزیز من! به جای این که به زید و عمرو و بکر بگویی، برو به خود خدا بگو! خودم یک مقدار پول داشتم؛ ولی بنا بود سی‌هزار تومان دیگرش هم برسد که نرسید. لذا چلّۀ‏ زیارت عاشورا گرفتم. وقتی هم که انسان زیارت عاشورا می‏خواند، نباید وسطش حرف بزند [و باید] به تمام معنا توجّه به دستورات زیارت عاشورا داشته باشد. تقریباً بیست‌ودوم ماه بود و من وسط لعن‏ها بودم که در زدند. دیدم پیرمردی آمده است. من تسبیح را به او نشان دادم که یعنی مشغولم و نمی‏توانم حرف بزنم. او گفت: این کیسه مال شماست! من کیسه را باز کردم و دیدم پانزده هزار تومان درون آن است. در دلم عرض کردم: «آقا جان! من سی تومان خواستم. اگر پانزده تومان دیگر را هم می‏دهید که بدهید. اگر نمی‏دهید، این پانزده تومان به درد من نمی‏خورد!». گذشت و هنوز زیارت عاشورای روز بیست‌وپنجم مانده بود که تمام شود، باز همان پیرمرد آمد و در زد. من وسط ذکر بودم و دوباره تسبیح را به ایشان نشان دادم. ایشان فرمود: این کیسه هم برای شماست. حالا من نمی‏دانم که از کجا آمد! وقتی کیسه را شمردم، دیدم پانزده هزار تومان تمام است. این پانزده تومان به علاوۀ آن پانزده تومان، سی تومان شد. «مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ الله لَهُ أمرَ دُنياه» 1و2
دو. گرفتن حاجت
در خاطرم هست که یک وقت در قم زیارت عاشورا می‏خواندم که البتّه چهل روز طول کشید. همان طور که در حجره بودم، گفتم: «بی‏بی جان! اگر من چهل روز درِ خانۀ کسی را زده بودم، بالأخره یک فحشی به من می‏داد! حالا یا حاجتم را بدهید، یا من را از حالت انتظار خارج کنید!». همین که داشتم از پلّه پایین می‏آمدم، بین پلّۀ اوّل و آخر، حاجتم داده شد.3
سه. آزادی زندانی
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «در زمان پهلوی، دختر یکی از بازاری‏های سرشناس را که در دبیرستان، سخنی بر ضدّ شاه گفته بود، دستگیر کردند. پدرش خیلی ناراحت و نگران بود. همۀ بازاری‏ها در مسجد جمع شدند و برای آزاد کردن او، جلسه گذاشتند. من هم گوشه‏ای نشسته بودم. آنها قبلاً مبلغ کلانی جمع کرده بودند و ظاهراً به نخست‏وزیر پیشنهاد داده بودند که در برابر دریافت این پول، آن دختر را آزاد کند؛ ولی قبول نکرده بود و گفته بود: اگر اعلا حضرت همایونی هم امر کند، این دختر به خاطر جرمی که انجام داده، باید چهار سال در زندان باشد. صحبت همه که تمام شد، من گفتم: اینها گفته‏اند چهار سال؛ امّا من این دختر را در چهل روز از زندان آزاد می‏کنم! آنها لبخندی زدند و گفتند: ما با این همه پول نتوانستیم، شما چه طور می‏خواهی این کار را بکنی؟ امّا من دوباره تکرار کردم: این دختر را چهل‏روزه آزاد می‏کنم. بعد آمدم ساکم را بستم و عازم مشهد شدم. در جوار آقا علی بن موسی‌الرضا(ع) در مسجد آب‏انبار چهل‏پایه، اتاقی اجاره کردم و چلّۀ زیارت عاشورا را شروع کردم. روزهای آخر بود که خبر دادند همین شخصی که حاضر به این وساطت نشد، خودش دستور آزادی آن دختر را صادر کرد. این قدرت اباعبدالله(ع) است».
ایشان بعد از نقل این جریان- احتمالاً از باب شوخی- فرمود: «داداش جون! همانهائی که آن پول کلان را حاضر بودند برای آزادی دختر بدهند، وقتی ما زیارت عاشورا خواندیم و این دختر آزاد شد، فقط یک ظرف ماست آوردند درِ خانۀ ما».4
چهار. پایان یافتن موشکباران
در ایّام موشکباران تهران،5 آیت‌الله حق‏شناس از دوستان خواستند که چهل نفر جمع شوند و یک دورۀ چهل‏روزه زیارت عاشورا بخوانند. با این که هیچ‌یک نتوانستیم دورۀ زیارت را به پایان برسانیم، امّا برای چند روز، موشکباران قطع شد. یک روز که به محضر ایشان مشرّف بودم، از من پرسید: «تو چه کار کرده‏ای؟ آیا زیارت را ادامه می‏دهی؟». گفتم: زیارت من قطع شده است. سپس فرمود: «زیارت من هم قطع شده است!». چیزی نگذشت که دوباره موشکباران شروع شد. روزها و شب‏های سختی بود. تهران خالی شده بود. در محلّۀ ما، همه به دهات و شهرستان خودشان رفته بودند و فقط چند خانوادۀ تهرانی قدیمی مانده بودند. أعاذَنَا الله مِن أمثالِ ذٰلِک! حاج آقای حق‏شناس که دوستان خود را از بیرون رفتن از تهران نهی می‏نمود، دوباره زیارت عاشورا را به عهده گرفت. یادم هست تا ماه رمضان ادامه یافت. شب سی‌وهشتم یا سی‌ونهم، ایشان فرمود: «اگر موشکباران قطع شد، فَبِها،6 وگرنه دیگر زیارت عاشورا نمی‏خوانم!». آخرین موشک، فردا شب یعنی شب سی‌ونهم به زمین خورد و دیگر به کلّی قطع شد.7
***‏
زمان موشکباران تهران، یک شب در عالم رؤیا دیدم که آیت‌الله حق‏شناس در مسجد امین‌الدوله خطاب به حاضران فرمود: «من باید به شما حالی کنم که حضرت اباعبدالله الحسین چه مقامی دارد و چه کارهایی می‏تواند بکند!». سپس با یک حالتِ تحکّم فرمود: «شما تأثیرات زیارت عاشورا را نمی‏دانید چیست!».
از خواب، بیدار شدم و هرچه فکر کردم، نتوانستم تعبیری برای خوابم بیابم. چند روز که گذشت، ایشان در مسجد، پیشنهاد خواندن زیارت عاشورا برای قطع موشکباران تهران را طرح کرد و فرمود: «چهل نفر ثبت‌نام کنید و زیارت را از فلان روز شروع ‌نمایید». در ادامه اطمینان داد که «اگر ملتزم به این زیارت باشید، به چهل روز نرسیده، موشکباران قطع خواهد شد».
من با خودم گفتم: من که برای این کار، عددی نیستم. بگذار خوبان ثبت‌نام کنند! گذشت تا یکی دو روز قبل از شروع برنامه، برای کاری خدمت حاج‌آقا رسیدم. ایشان پرسید: «شما برای زیارت عاشورا ثبت‌نام کرده‏ای؟». گفتم: نه. فرمود: «شما حتماً بخوان!»؛ ولی من باز هم ثبت‌نام نکردم، هر چند به صورت جداگانه، چهل روزش را خودم خواندم. جالب، این که حتّی روز چهلم هم موشک زدند. آن روز من مخصوصاً رفتم مسجد تا ببینم داستان چه می‏شود. فکر می‏کنم نماز ظهر و عصر بود. یکی از آقایان اذان و اقامه را گفت و حاج‌آقا ایستاد که نماز را شروع کند. همان لحظه، به طرف جمعیّت بر گشت و فرمود: «خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «قلوبُ المُلوک بِیَدی؛8 قلب سلاطین عالم، دست من است». اگر او بخواهد، قلب اینها را متحوّل می‏کند و دیگر جرئت نمی‏کنند موشکباران کنند». سپس قاطعانه فرمود: «دیگر تمام شد!». واقعاً هم بعد از آن روز، دیگر نه عراق موشک زد و نه ایران.9
پنج. پایان یافتن جنگ
آیت‌الله حق‏شناس برای خاتمه یافتن جنگ، چندبار چلّۀ زیارت عاشورا را شروع کرد؛ امّا چون به ایشان گفته می‏شد: «ادامه نده»، آن را رها می‏کرد. البتّه یکی دو بار هم به دلیل باخبر شدن عموم مردم از ماجرا، قطع شد؛ چون معتقد بود نباید کسی باخبر شود، هرچند که اطّلاعِ ناخودآگاه را اهمّیت نمی‏داد و ادامه می‏داد.
آخرین‌باری که برای این کار، چلّه را شروع کرد، من در جریان بودم و هر وقت از ایشان می‏پرسیدم: «حاج‌آقا! خبری نشد؟»، می‏فرمود: «إن‌شاءالله خبری می‏شود». صبح روز چهلم به ایشان گفتم: آقا جان! امروز دیگر باید خبری بشود! باز هم فرمود: «إن‌شاءالله خبری می‏آید». بعد از نماز ظهر و عصر بود که خود ایشان با بنده تماس گرفت و با خوشحالی فرمود: «آقا جان! همین الان خبری آمد. کسی از طرف حضرت عبدالعظیم(ع) پیغام آورد که به حق‏شناس بگویید: جنگ تمام شد». بعد از آن، زمانی نگذشت10 که جنگ پایان یافت.11
***‏
زمانی بود که بنده با این که در نماز جماعت‏های آیت‌الله حق‏شناس شرکت می‏کردم، ولی هنوز دلم نسبت به ایشان آرام نبود. شخصیّت ایشان برای من خیلی جالب بود؛ امّا برخی مطالب ایشان برای من قابل قبول نبود. مثلاً وقتی می‏فرمود: «اگر شما چهل روز زیارت عاشورا بخوانید، هر خواسته‏‏ای داشته باشید، مستجاب می‏شود»، قبول این سخن، برایم دشوار بود، تا این که ظهر یکی از روزهای سال ۱۳۶۷ش، مشغول نوافل بودم که دیدم ایشان میکروفن را برداشت و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم. ما با جمعی از دوستان تصمیم گرفته‏ایم برای خاتمۀ جنگ، زیارت عاشورا بخوانیم...». من که خودم رزمنده بودم و به جبهه رفت و آمد داشتم، تعجّب کردم؛ چرا که آن زمان، هنوز جنگ جدّی بود. برای همین با خودم گفتم: این، از آن مواردی است که می‏توانم حاج‌آقا را با آن، امتحان کنم! این بود که تاریخ آن روز را یادداشت کردم. روز سی‌وپنجم، ایشان دوباره بدون مقدّمه، به حاضرانِ در مسجد فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم. حاجتتان خیلی بزرگ است. لذا باید [زیارت عاشورا را] دوباره بخوانیم». من دوباره تاریخ آن روز را یادداشت کردم. جالب، آن که هنوز چهل روز به پایان نرسیده بود که دیدیم جنگ خاتمه یافت. پس از این ماجرا خیالم نسبت به ایشان راحت شد و سعی کردم همواره از ایشان بهره‌مند شوم.12
شش. رفتن شاه
کارهایی که آیت‌الله حق‏شناس برای انقلاب کرد، بسیار کلیدی بودند. من معتقدم اگر اقدامات ایشان نبود، اتّفاق دیگری می‏افتاد. یکی از کارهایی که ایشان برای انقلاب انجام داد و شاید کسی نمی‏داند، خواندن زیارت عاشورا برای رفتن محمّدرضا شاه از کشور بود. یادم هست بعدها وقتی که از بازار عبور می‏کردیم، بعضی از بازاری‏ها به شوخی به ایشان می‏گفتند: «نمی‏شود دوباره زیارت عاشورا بخوانید که شاه برگردد!؟». حاج‌آقا هم ناراحت می‏شد و اخم می‏کرد.13
هفت. شفای بیماران
زمانی که شایع شده بود که علّامه عسکری سند زیارت عاشورا را قبول ندارد، خدمت ایشان رسیدم و در این مورد از خودشان پرسیدم. علّامه در پاسخ فرمود: «چگونه می‏شود که من سند زیارت عاشورا را قبول نداشته باشم، در حالی که عارضۀ قلبی من با زیارت عاشورای آقای حق‏شناس برطرف شده است؟!». سپس این را اضافه نمود: «البتّه من گفته‏ام در مجالسی که ممکن است حسّاسیت برانگیز باشد، خوانده نشود».14
***
زمانی گلویم خیلی ناراحت بود. به آیت‌الله حق‏شناس عرض کردم چنین مشکلی دارم. فرمود: «داداش جون! تو نمی‏رسی زیارت عاشورا را آن طور که مرحوم مجلسی می‏گوید، بخوانی. شما بده کسی دیگر ده روز برایت بخواند تا مشکلت حل شود». من هم از یکی از سادات درخواست کردم که این کار را برایم انجام دهد. روز دهم قرائت زیارت عاشورا مصادف شد با روزی که به پیشنهاد یکی از دوستان، پیش دکتر جمشید پرتوی رفتم. ایشان بر خلاف دکترهای دیگر، با معاینه‏ام متوجّه شد که حنجره‏ام مشکل دارد و باید عمل شود. فردای آن روز هم عمل کردم و مشکل بر طرف شد.15
***
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «شخصی که به بیماری سرطان مبتلا بود و دکترها جوابش کرده بودند، بلیت مشهد گرفت و عازم جوار بارگاه ثامن‏ الحجج شد. او هر روز به حرم می‏رفت و به یکی از روضه‏خوان‏های داخل حرم پولی می‏داد و می‏گفت: برای من روضۀ علی‌اصغر(ع) به نیّت امام رضا بخوان. خودش هم شروع می‏کرد با امام رضا(ع) خیلی ساده حرف می‏زد و می‏گفت: ‌ای امام رضا! من مریض هستم، سرطان دارم. دکترها هم جوابم کرده‏اند و گفته‏اند که نباید از جایم تکان بخورم؛ امّا حرفشان را گوش نکردم و آمدم مشهد تا تو شفایم دهی.‏‌ای امام رضا! آدرس من، فلان خیابان، مسافرخانۀ فلان، اتاق شمارۀ فلان است». در کنار این کار، زیارت عاشورا را هم می‏خواند. او برایم تعریف کرد که روز پنجم زیارت عاشورا، دیدم امام رضا(ع) در اتاقی نشسته و انتهای عمامه‏اش (تحت الحنک) هم آویزان است. وقتی این خواب را دیدم، همۀ داروها را در سطل آشغال ریختم و به تهران برگشتم. فهمیدم که داستان تمام شد. وقتی دوباره آزمایش دادم و دکتر جواب آنها را دید، با صدای بلند گفت: به همۀ این دکترهای بی‏اعتقاد بگویید که این آقا سرطان داشته، این هم آزمایش‏های او؛ ولی معجزۀ ثامن‌الحجج(ع) و اباعبدالله(ع) او را شفا داده است.16
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «هر کس کار آخرتش را درست کند، خداوند کار دنیایش را براى او درست مى‏نماید» (نهج‌البلاغة: حکمت ۸۹).
2. مواعظ: ج۴ ص۲۴۲.
3. مواعظ: ج۲ ص۵۳.
4. به نقل از حجّت‌الإسلام غلامحسن بخشی. حجّت‌الإسلام محمّدعلی جاودان نیز خلاصه‏ای از این جریان را آورده است.
5. در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۶۶ حملات موشکی حکومت بعثی عراق به شهر تهران آغاز شد و تا حدود پنجاه روز ادامه داشت. در این مدّت، حدود ۱۳۳ فروند موشک به این شهر اصابت کرد.
6. چه بهتر.
7. به نقل از حجّت‌الإسلام محمّدعلی جاودان. آیت‌الله حق‏شناس در یکی از سخنرانی‏های خود با جملۀ کوتاه «زیارت عاشورا برای شما خوانده شد و موشک قطع شد» (مواعظ: ج۲ ص۱۱۳) به این جریان اشاره نموده است.
8. مشکاة الأنوار: ج 1 ص 317، از امام باقر علیه‌السلام.
9. به نقل از آقای حسین کریمی. در مصاحبۀ آقای حسن کریمی نیز به این مطلب و این که ایشان نیز جزو ثبت‏نام‌کنندگان برای این کار بوده، اشاره شده است. حجّت‌الإسلام احمد قالیباف نیز که خود از شرکت‌کنندگان در این چلّه بوده است، پس از اشاره به جریان یاد شده، اضافه می‏کند: «مقام معظّم رهبری که آن زمان رئیس‌جمهور بود، به آیت‌الله حق‏شناس پیغام داده بود که: شما مطمئن هستید که این زیارت عاشورا باعث شده که این موشکباران تمام شود؟ ایشان فرموده بود: «بله، من مطمئنم»».
10. آیت‌الله حق‏شناس در یکی از سخنرانی‏های خود، این مدّت را بیست روز بیان کرده است: «زیارت عاشورا خوانده شد و یک ندای غیبی گفت: «بیست روز دیگر، جنگ تمام است». این در اثر برکت زیارت عاشوراست!» (مواعظ: ج۲ ص114).
11. به نقل از آقای رضا مطلّبی کاشانی. در مصاحبۀ آقای ماشاءالله عابدی نیز شبیه این جریان نقل شده است. حجّت‌الإسلام محمّدعلی جاودان نیز به این جریان این‌گونه اشاره می‏نماید: «در اواخر جنگ برای پایان یافتن آن، یک دورۀ چهل روزۀ زیارت مبارک عاشورا را خواند و دو ماه به پایان جنگ فرمود: «تا دو ماه دیگر، جنگ تمام است». دو ماه بعد نیز جنگ پایان یافت».
12. به نقل از مهندس رضا افشارمقدّم.
13. به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.
14. به نقل از دکتر جواد محمّدی.
15. به نقل از آقای سعید حدّادیان.
16. به نقل از حجّت‌الإسلام غلامحسن بخشی.