برکاتی از چلّه زیارت عاشورا
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
یک. تأمین هزینۀ خرید خانه
بنده از حیث منزل، ناراحت بودم. با خودم گفتم: عزیز من! به جای این که به زید و عمرو و بکر بگویی، برو به خود خدا بگو! خودم یک مقدار پول داشتم؛ ولی بنا بود سیهزار تومان دیگرش هم برسد که نرسید. لذا چلّۀ زیارت عاشورا گرفتم. وقتی هم که انسان زیارت عاشورا میخواند، نباید وسطش حرف بزند [و باید] به تمام معنا توجّه به دستورات زیارت عاشورا داشته باشد. تقریباً بیستودوم ماه بود و من وسط لعنها بودم که در زدند. دیدم پیرمردی آمده است. من تسبیح را به او نشان دادم که یعنی مشغولم و نمیتوانم حرف بزنم. او گفت: این کیسه مال شماست! من کیسه را باز کردم و دیدم پانزده هزار تومان درون آن است. در دلم عرض کردم: «آقا جان! من سی تومان خواستم. اگر پانزده تومان دیگر را هم میدهید که بدهید. اگر نمیدهید، این پانزده تومان به درد من نمیخورد!». گذشت و هنوز زیارت عاشورای روز بیستوپنجم مانده بود که تمام شود، باز همان پیرمرد آمد و در زد. من وسط ذکر بودم و دوباره تسبیح را به ایشان نشان دادم. ایشان فرمود: این کیسه هم برای شماست. حالا من نمیدانم که از کجا آمد! وقتی کیسه را شمردم، دیدم پانزده هزار تومان تمام است. این پانزده تومان به علاوۀ آن پانزده تومان، سی تومان شد. «مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ الله لَهُ أمرَ دُنياه» 1و2
دو. گرفتن حاجت
در خاطرم هست که یک وقت در قم زیارت عاشورا میخواندم که البتّه چهل روز طول کشید. همان طور که در حجره بودم، گفتم: «بیبی جان! اگر من چهل روز درِ خانۀ کسی را زده بودم، بالأخره یک فحشی به من میداد! حالا یا حاجتم را بدهید، یا من را از حالت انتظار خارج کنید!». همین که داشتم از پلّه پایین میآمدم، بین پلّۀ اوّل و آخر، حاجتم داده شد.3
سه. آزادی زندانی
آیتالله حقشناس میفرمود: «در زمان پهلوی، دختر یکی از بازاریهای سرشناس را که در دبیرستان، سخنی بر ضدّ شاه گفته بود، دستگیر کردند. پدرش خیلی ناراحت و نگران بود. همۀ بازاریها در مسجد جمع شدند و برای آزاد کردن او، جلسه گذاشتند. من هم گوشهای نشسته بودم. آنها قبلاً مبلغ کلانی جمع کرده بودند و ظاهراً به نخستوزیر پیشنهاد داده بودند که در برابر دریافت این پول، آن دختر را آزاد کند؛ ولی قبول نکرده بود و گفته بود: اگر اعلا حضرت همایونی هم امر کند، این دختر به خاطر جرمی که انجام داده، باید چهار سال در زندان باشد. صحبت همه که تمام شد، من گفتم: اینها گفتهاند چهار سال؛ امّا من این دختر را در چهل روز از زندان آزاد میکنم! آنها لبخندی زدند و گفتند: ما با این همه پول نتوانستیم، شما چه طور میخواهی این کار را بکنی؟ امّا من دوباره تکرار کردم: این دختر را چهلروزه آزاد میکنم. بعد آمدم ساکم را بستم و عازم مشهد شدم. در جوار آقا علی بن موسیالرضا(ع) در مسجد آبانبار چهلپایه، اتاقی اجاره کردم و چلّۀ زیارت عاشورا را شروع کردم. روزهای آخر بود که خبر دادند همین شخصی که حاضر به این وساطت نشد، خودش دستور آزادی آن دختر را صادر کرد. این قدرت اباعبدالله(ع) است».
ایشان بعد از نقل این جریان- احتمالاً از باب شوخی- فرمود: «داداش جون! همانهائی که آن پول کلان را حاضر بودند برای آزادی دختر بدهند، وقتی ما زیارت عاشورا خواندیم و این دختر آزاد شد، فقط یک ظرف ماست آوردند درِ خانۀ ما».4
چهار. پایان یافتن موشکباران
در ایّام موشکباران تهران،5 آیتالله حقشناس از دوستان خواستند که چهل نفر جمع شوند و یک دورۀ چهلروزه زیارت عاشورا بخوانند. با این که هیچیک نتوانستیم دورۀ زیارت را به پایان برسانیم، امّا برای چند روز، موشکباران قطع شد. یک روز که به محضر ایشان مشرّف بودم، از من پرسید: «تو چه کار کردهای؟ آیا زیارت را ادامه میدهی؟». گفتم: زیارت من قطع شده است. سپس فرمود: «زیارت من هم قطع شده است!». چیزی نگذشت که دوباره موشکباران شروع شد. روزها و شبهای سختی بود. تهران خالی شده بود. در محلّۀ ما، همه به دهات و شهرستان خودشان رفته بودند و فقط چند خانوادۀ تهرانی قدیمی مانده بودند. أعاذَنَا الله مِن أمثالِ ذٰلِک! حاج آقای حقشناس که دوستان خود را از بیرون رفتن از تهران نهی مینمود، دوباره زیارت عاشورا را به عهده گرفت. یادم هست تا ماه رمضان ادامه یافت. شب سیوهشتم یا سیونهم، ایشان فرمود: «اگر موشکباران قطع شد، فَبِها،6 وگرنه دیگر زیارت عاشورا نمیخوانم!». آخرین موشک، فردا شب یعنی شب سیونهم به زمین خورد و دیگر به کلّی قطع شد.7
***
زمان موشکباران تهران، یک شب در عالم رؤیا دیدم که آیتالله حقشناس در مسجد امینالدوله خطاب به حاضران فرمود: «من باید به شما حالی کنم که حضرت اباعبدالله الحسین چه مقامی دارد و چه کارهایی میتواند بکند!». سپس با یک حالتِ تحکّم فرمود: «شما تأثیرات زیارت عاشورا را نمیدانید چیست!».
از خواب، بیدار شدم و هرچه فکر کردم، نتوانستم تعبیری برای خوابم بیابم. چند روز که گذشت، ایشان در مسجد، پیشنهاد خواندن زیارت عاشورا برای قطع موشکباران تهران را طرح کرد و فرمود: «چهل نفر ثبتنام کنید و زیارت را از فلان روز شروع نمایید». در ادامه اطمینان داد که «اگر ملتزم به این زیارت باشید، به چهل روز نرسیده، موشکباران قطع خواهد شد».
من با خودم گفتم: من که برای این کار، عددی نیستم. بگذار خوبان ثبتنام کنند! گذشت تا یکی دو روز قبل از شروع برنامه، برای کاری خدمت حاجآقا رسیدم. ایشان پرسید: «شما برای زیارت عاشورا ثبتنام کردهای؟». گفتم: نه. فرمود: «شما حتماً بخوان!»؛ ولی من باز هم ثبتنام نکردم، هر چند به صورت جداگانه، چهل روزش را خودم خواندم. جالب، این که حتّی روز چهلم هم موشک زدند. آن روز من مخصوصاً رفتم مسجد تا ببینم داستان چه میشود. فکر میکنم نماز ظهر و عصر بود. یکی از آقایان اذان و اقامه را گفت و حاجآقا ایستاد که نماز را شروع کند. همان لحظه، به طرف جمعیّت بر گشت و فرمود: «خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «قلوبُ المُلوک بِیَدی؛8 قلب سلاطین عالم، دست من است». اگر او بخواهد، قلب اینها را متحوّل میکند و دیگر جرئت نمیکنند موشکباران کنند». سپس قاطعانه فرمود: «دیگر تمام شد!». واقعاً هم بعد از آن روز، دیگر نه عراق موشک زد و نه ایران.9
پنج. پایان یافتن جنگ
آیتالله حقشناس برای خاتمه یافتن جنگ، چندبار چلّۀ زیارت عاشورا را شروع کرد؛ امّا چون به ایشان گفته میشد: «ادامه نده»، آن را رها میکرد. البتّه یکی دو بار هم به دلیل باخبر شدن عموم مردم از ماجرا، قطع شد؛ چون معتقد بود نباید کسی باخبر شود، هرچند که اطّلاعِ ناخودآگاه را اهمّیت نمیداد و ادامه میداد.
آخرینباری که برای این کار، چلّه را شروع کرد، من در جریان بودم و هر وقت از ایشان میپرسیدم: «حاجآقا! خبری نشد؟»، میفرمود: «إنشاءالله خبری میشود». صبح روز چهلم به ایشان گفتم: آقا جان! امروز دیگر باید خبری بشود! باز هم فرمود: «إنشاءالله خبری میآید». بعد از نماز ظهر و عصر بود که خود ایشان با بنده تماس گرفت و با خوشحالی فرمود: «آقا جان! همین الان خبری آمد. کسی از طرف حضرت عبدالعظیم(ع) پیغام آورد که به حقشناس بگویید: جنگ تمام شد». بعد از آن، زمانی نگذشت10 که جنگ پایان یافت.11
***
زمانی بود که بنده با این که در نماز جماعتهای آیتالله حقشناس شرکت میکردم، ولی هنوز دلم نسبت به ایشان آرام نبود. شخصیّت ایشان برای من خیلی جالب بود؛ امّا برخی مطالب ایشان برای من قابل قبول نبود. مثلاً وقتی میفرمود: «اگر شما چهل روز زیارت عاشورا بخوانید، هر خواستهای داشته باشید، مستجاب میشود»، قبول این سخن، برایم دشوار بود، تا این که ظهر یکی از روزهای سال ۱۳۶۷ش، مشغول نوافل بودم که دیدم ایشان میکروفن را برداشت و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم. ما با جمعی از دوستان تصمیم گرفتهایم برای خاتمۀ جنگ، زیارت عاشورا بخوانیم...». من که خودم رزمنده بودم و به جبهه رفت و آمد داشتم، تعجّب کردم؛ چرا که آن زمان، هنوز جنگ جدّی بود. برای همین با خودم گفتم: این، از آن مواردی است که میتوانم حاجآقا را با آن، امتحان کنم! این بود که تاریخ آن روز را یادداشت کردم. روز سیوپنجم، ایشان دوباره بدون مقدّمه، به حاضرانِ در مسجد فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم. حاجتتان خیلی بزرگ است. لذا باید [زیارت عاشورا را] دوباره بخوانیم». من دوباره تاریخ آن روز را یادداشت کردم. جالب، آن که هنوز چهل روز به پایان نرسیده بود که دیدیم جنگ خاتمه یافت. پس از این ماجرا خیالم نسبت به ایشان راحت شد و سعی کردم همواره از ایشان بهرهمند شوم.12
شش. رفتن شاه
کارهایی که آیتالله حقشناس برای انقلاب کرد، بسیار کلیدی بودند. من معتقدم اگر اقدامات ایشان نبود، اتّفاق دیگری میافتاد. یکی از کارهایی که ایشان برای انقلاب انجام داد و شاید کسی نمیداند، خواندن زیارت عاشورا برای رفتن محمّدرضا شاه از کشور بود. یادم هست بعدها وقتی که از بازار عبور میکردیم، بعضی از بازاریها به شوخی به ایشان میگفتند: «نمیشود دوباره زیارت عاشورا بخوانید که شاه برگردد!؟». حاجآقا هم ناراحت میشد و اخم میکرد.13
هفت. شفای بیماران
زمانی که شایع شده بود که علّامه عسکری سند زیارت عاشورا را قبول ندارد، خدمت ایشان رسیدم و در این مورد از خودشان پرسیدم. علّامه در پاسخ فرمود: «چگونه میشود که من سند زیارت عاشورا را قبول نداشته باشم، در حالی که عارضۀ قلبی من با زیارت عاشورای آقای حقشناس برطرف شده است؟!». سپس این را اضافه نمود: «البتّه من گفتهام در مجالسی که ممکن است حسّاسیت برانگیز باشد، خوانده نشود».14
***
زمانی گلویم خیلی ناراحت بود. به آیتالله حقشناس عرض کردم چنین مشکلی دارم. فرمود: «داداش جون! تو نمیرسی زیارت عاشورا را آن طور که مرحوم مجلسی میگوید، بخوانی. شما بده کسی دیگر ده روز برایت بخواند تا مشکلت حل شود». من هم از یکی از سادات درخواست کردم که این کار را برایم انجام دهد. روز دهم قرائت زیارت عاشورا مصادف شد با روزی که به پیشنهاد یکی از دوستان، پیش دکتر جمشید پرتوی رفتم. ایشان بر خلاف دکترهای دیگر، با معاینهام متوجّه شد که حنجرهام مشکل دارد و باید عمل شود. فردای آن روز هم عمل کردم و مشکل بر طرف شد.15
***
آیتالله حقشناس میفرمود: «شخصی که به بیماری سرطان مبتلا بود و دکترها جوابش کرده بودند، بلیت مشهد گرفت و عازم جوار بارگاه ثامن الحجج شد. او هر روز به حرم میرفت و به یکی از روضهخوانهای داخل حرم پولی میداد و میگفت: برای من روضۀ علیاصغر(ع) به نیّت امام رضا بخوان. خودش هم شروع میکرد با امام رضا(ع) خیلی ساده حرف میزد و میگفت: ای امام رضا! من مریض هستم، سرطان دارم. دکترها هم جوابم کردهاند و گفتهاند که نباید از جایم تکان بخورم؛ امّا حرفشان را گوش نکردم و آمدم مشهد تا تو شفایم دهی.ای امام رضا! آدرس من، فلان خیابان، مسافرخانۀ فلان، اتاق شمارۀ فلان است». در کنار این کار، زیارت عاشورا را هم میخواند. او برایم تعریف کرد که روز پنجم زیارت عاشورا، دیدم امام رضا(ع) در اتاقی نشسته و انتهای عمامهاش (تحت الحنک) هم آویزان است. وقتی این خواب را دیدم، همۀ داروها را در سطل آشغال ریختم و به تهران برگشتم. فهمیدم که داستان تمام شد. وقتی دوباره آزمایش دادم و دکتر جواب آنها را دید، با صدای بلند گفت: به همۀ این دکترهای بیاعتقاد بگویید که این آقا سرطان داشته، این هم آزمایشهای او؛ ولی معجزۀ ثامنالحجج(ع) و اباعبدالله(ع) او را شفا داده است.16
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «هر کس کار آخرتش را درست کند، خداوند کار دنیایش را براى او درست مىنماید» (نهجالبلاغة: حکمت ۸۹).
2. مواعظ: ج۴ ص۲۴۲.
3. مواعظ: ج۲ ص۵۳.
4. به نقل از حجّتالإسلام غلامحسن بخشی. حجّتالإسلام محمّدعلی جاودان نیز خلاصهای از این جریان را آورده است.
5. در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۶۶ حملات موشکی حکومت بعثی عراق به شهر تهران آغاز شد و تا حدود پنجاه روز ادامه داشت. در این مدّت، حدود ۱۳۳ فروند موشک به این شهر اصابت کرد.
6. چه بهتر.
7. به نقل از حجّتالإسلام محمّدعلی جاودان. آیتالله حقشناس در یکی از سخنرانیهای خود با جملۀ کوتاه «زیارت عاشورا برای شما خوانده شد و موشک قطع شد» (مواعظ: ج۲ ص۱۱۳) به این جریان اشاره نموده است.
8. مشکاة الأنوار: ج 1 ص 317، از امام باقر علیهالسلام.
9. به نقل از آقای حسین کریمی. در مصاحبۀ آقای حسن کریمی نیز به این مطلب و این که ایشان نیز جزو ثبتنامکنندگان برای این کار بوده، اشاره شده است. حجّتالإسلام احمد قالیباف نیز که خود از شرکتکنندگان در این چلّه بوده است، پس از اشاره به جریان یاد شده، اضافه میکند: «مقام معظّم رهبری که آن زمان رئیسجمهور بود، به آیتالله حقشناس پیغام داده بود که: شما مطمئن هستید که این زیارت عاشورا باعث شده که این موشکباران تمام شود؟ ایشان فرموده بود: «بله، من مطمئنم»».
10. آیتالله حقشناس در یکی از سخنرانیهای خود، این مدّت را بیست روز بیان کرده است: «زیارت عاشورا خوانده شد و یک ندای غیبی گفت: «بیست روز دیگر، جنگ تمام است». این در اثر برکت زیارت عاشوراست!» (مواعظ: ج۲ ص114).
11. به نقل از آقای رضا مطلّبی کاشانی. در مصاحبۀ آقای ماشاءالله عابدی نیز شبیه این جریان نقل شده است. حجّتالإسلام محمّدعلی جاودان نیز به این جریان اینگونه اشاره مینماید: «در اواخر جنگ برای پایان یافتن آن، یک دورۀ چهل روزۀ زیارت مبارک عاشورا را خواند و دو ماه به پایان جنگ فرمود: «تا دو ماه دیگر، جنگ تمام است». دو ماه بعد نیز جنگ پایان یافت».
12. به نقل از مهندس رضا افشارمقدّم.
13. به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.
14. به نقل از دکتر جواد محمّدی.
15. به نقل از آقای سعید حدّادیان.
16. به نقل از حجّتالإسلام غلامحسن بخشی.