ادامه ملاقاتها با خاخام اروپایی
در پایان گفت وگوی مؤدبانه کوتاه، به موضوعی که به خاطر آن آمده بودیم رسیدیم که فوراً آشکار شد خاخام موضوع را میداند و همانطور که به نظر میرسید او به منابع اطلاعاتی خوبی متصل است.
او به عنوان یک شخص اطلاعاتی به نظر نمیرسید اما با مهارت به اسامی مفقودین و جزئیات نبرد سلطان یعقوب پی برد، او رون آراد را به یاد آورد و گفت که مسلماً میتواند او را پیدا کند.
او اسامی عربی را که بخشی از آنها را میشناختم برشمرد و به تواناییاش برای دسترسی به مقامات ارشد سازمان آزادیبخش فلسطین و افراد نزدیک به جرج حبش1 و دیگر عناصر تروریستی[!]2 شناختهشده اظهار اطمینان کرد.
در ایران با دو [نفر] ارتباط داشت و علاوه بر آن رابطه عمیقی هم با وزیری در یکی از کشورهای عربی داشت که با سران سازمان آزادیبخش فلسطین
مرتبط بود. من و رحویا واردی از سوی او تحت تأثیر قرار گرفتیم اما صریحاً برایش توضیح دادیم که ما در پی کسب نوارکاست موثق یا هر نشانهای هستیم که ثابت کند میتوان پی برد زندانی یا زندانیان، مفقود یا مفقودین زنده یا مردهاند. روی اسمی پافشاری نکردیم و به وی گفتیم که همگی از نظر ما به یک اندازه اهمیت دارند و فقط اینکه اطلاعات معتبری فراهم کند و امید را به خانوادهها در اسرائیل برساند.
از اطمینانی که این مرد از خود نشان داد متعجب شدیم. خاخام قول داد: «من این کار را انجام خواهم داد. من هر آنچه را که بخواهید برایتان میآورم.»
با خداحافظی از او جدا شدیم و ملاقات را برای فردا 25 مه 1990 در هتلی که در آن سکونت داشتیم تعیین کردیم. از او برای صرف غذا به همراه خود دعوت کردیم و پیشنهاد کردیم که بعد از آن شرایط مالیاش را بشنویم و در نوشتهای جزئیات توافق فیمابین را تدوین کنیم. به خاطرم خطور نکرد که او هر آنچه را که انجام خواهد داد به خاطر خدا انجام میدهد. در ازای اطلاعات به این مهمی، مسلماً به او پاداش شایستهای میرسد.
از اینرو زمانی که درخواست یک میلیون دلار کرد تعجب نکردم. شب قبل باومل، باتوجه به چند گفت وگوی تلفنی با خاخام، به من گفت: «یعقوب، با یکمیلیون دلار ما بچهها را داریم.»
بیدرنگ به او پاسخ دادم: «یونا خیالت راحت؛ تو این پول را داری.»
به گفته خاخام، تنها بخش کوچکی از یک میلیون دلار به او اختصاص مییافت. اکثر پول به همان وزیر عربی داده میشد که قرار بود رابط میان خاخام و منابع در ایران باشد تا نوار موردنظر را فراهم کند. ارتباط با وزیر عربی امر جدیدی نبود و او قبلاً برای خروج کودکان یهودی از ایران خیلی به او کمک کرده بود.
برای او توضیح دادم که مبلغ یک میلیون دلار مرا نمیترساند. «اگر تضمینهای مناسبی به من بدهی و پای این توافقی که الان امضا کردیم بایستی یک میلیون دلار را داری.
برای ما مدرک تصویری و مطمئن یا هر نشانهای بیاور که سرباز اسرائیلی زنده است و در زندانی در لبنان، سوریه، ایران یا هر مکان دیگری نگه داشته میشود؛ و این پول برای توست.»
من و رحویا به ناهار دعوت شدیم و خاخام کیفی را که آورده بود باز کرد و از داخل آن غذای حلال، کارد و چنگال و لیوان نوشیدنی بیرون آورد.
غذا خوردیم، پیدرپی حرف زدیم و بیشتر پی بردیم که او مرد بزرگ جهانی و دارای دانش بسیار در مسائل کنونی و به روز است. بعد از ناهار به تفصیل شروع به گفتوگو درباره ریز جزئیات معامله کردیم. رحویا نقطه نظرات را نوشت و پاراگرافها را به تفصیل شرح داد. پیشنویس اولیه را تدوین و بارها و بارها آن را مرور کردیم، بعد از اینکه متن را تأیید کردیم، او توافق را به صورت سازمانیافته بر متن قرارداد و بر سربرگ هتل پاکنویس کرد:
توافق بین آقای یعقوب نیمرودی و خاخام [...] درباره آزادی اسرا، سربازهای اسرائیلی به نامهای:
رون آراد، اسیر شده در اکتبر 1986؛
یوسف فینک، اسیر شده در فوریه 1986؛
رحمیم الشیخ، اسیر شده در فوریه 1986؛
سمیر اسعد، اسیر شده در فوریه 1986؛
زکریا باومل، اسیر شده در ژوئن 1982؛
زاوی فلدمن، اسیر شده در ژوئن 1982؛
یهودا کاتز، اسیر شده در ژوئن 1982؛
خاخام ملزم است نوارکاست بیاورد و آن را طی یک ماه از امضای این توافق برای آقای یعقوب نیمرودی بفرستد. نوار باید حاوی تصاویر سربازان ذکر شده در بالا باشد، وقتی همه در تصویر ظاهر میشوند، باید نام خود، خانواده و تاریخی که در آن فیلمبرداری انجام میشود را بگویند. تاریخ فیلم بیشتر از دو ماه بعد از امضای این توافقنامه نباشد.
پس از آن که این نوار به آقای نیمرودی ارسال شود، وی اعتبار آن و قابلیت اعتماد نوار را تعیین خواهد کرد و بعد از اینکه صحت و اعتبار آن مشخص شد، میان خاخام و کسانی که سرباز یا سربازان را به اسارت گرفتهاند ملاقاتی صورت خواهد گرفت و در آن جلسه تعیین خواهند کرد کِی و کجا باید سرباز یا سربازان را برای تحویل آنها بیاورند.
مبلغی به ارزش یک میلیون دلار آمریکایی در بانک اروپایی به نام یعقوب نیمرودی به حساب گذاشته خواهد شد و به بانکی در یکی از کشورهای عربی به حسابی به نام [...] وزیر عربی انتقال داده خواهد شد.
بانک به آقای نیمرودی وثیقه ارائه خواهد داد که این پول به آقای نیمرودی پس از دو ماه از سپردهگذاری او عودت داده خواهد شد، این در دستور صریح آقای نیمرودی در نامه و پست سفارشی است.
آقای نیمرودی به خاخام و آقای رحویا واردی اجازه میدهد تا به حسابی که در بانک اروپایی باز خواهد شد، دسترسی داشته باشند.
پیوست:
الف- انتقال چک از کالج امنیت ملی لندن (پیوست 27 را ببینید)؛
ب- رسید بانک اروپایی درباره سپردهگذاری پول و افتتاح حساب؛
ج- وثیقه بانکی بانک اروپایی به آقای نیمرودی؛
د- وثیقه بانکی بانک کشور عربی؛
در پایان مرحله الف (بند 3)، آقای نیمرودی و خاخام هر دو با هم موظف خواهند بود وسایل لازم برای آزادی زندانیان را فراهم کنند.
آقای نیمرودی باید تمام تلاش خود را برای به کارگیری ابزار و منابع لازم برای بازگرداندن پسران به مرز کشورشان بکند.
پانوشتها:
1- م: جرج حبش در سال 1925 میلادی در شهر «اللد» فلسطین در خانوادهای مسیحی به دنیا آمد و در جنگ 1948 مجبور به ترک خاک فلسطین شد. وی در سال 1951 موفق به کسب مدرک پزشک متخصص کودکان از دانشکده پزشکی دانشگاه آمریکایی در بیروت شد و در اردوگاههای فلسطینی در امان آغاز به کار کرد. حبش تا سال 1957 در اردن زندگی کرد و به علت فشار دولت این کشور به گروههای مبارز فلسطینی و صدور احکامی علیه او، به سوریه و از آنجا به بیروت رفت. او با تفکر مارکسیست لنینیست به همراه سایر اعضای چپگرای جنبش ملیگرای عرب از جمله ابوعلی مصطفی و احمد جبرئیل، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین را تأسیس کرد و تا ژوئیه ۲۰۰۰ دبیرکل آن بود. جرج حبش ۲۶ ژانویه ۲۰۰۸ در امان پایتخت اردن درگذشت.
2- م: نیمرودی مبارزان فلسطینی را که برای آزادی سرزمینهای خود از چنگ ارتش اشغالگر صهیونیستی میجنگیدند؛ «تروریست» مینامد. او همچنین سایر گروههای مبارز در جبهه مقاومت را نیز «تروریست» خطاب میکند. لذا از این پس برای جلوگیری از سوءبرداشت به جای واژه «تروریست» در ترجمه خاطرات او از عبارت «گروههای مبارز» داخل قلاب (به صورت [گروههای مبارز]) استفاده میکنیم.