کد خبر: ۳۱۹۹۹۲
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۱

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

علی قربان‌نژاد

اغراق نیست اگر خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی (متولد حدود ۷۲۷- درگذشت ۷۹۲ هجری قمری) را اثرگذارترین شاعر ایرانی عنوان کنیم. اگر به تذکرهای بسیاری که در مورد شاعران متقدم و متاخر وجود دارد رجوع کنیم در آنها موارد قابل‌توجهی از چگونگی نگاه شاعران در ادوار مختلف به حافظ دیده می‌شود که خود این موضوع نیازمند نوشتاری و یا بلکه چندین نوشتار مستقل است. به جز ایران وجود کتاب‌هایی نظیر «شرح سودی بر حافظ»، اثر «محمد سودى بوسنوى»، که اصالتاً از اهالی بوسنی بوده و در آن دوران در قلمرو پهناور امپراتوری عثمانی می‌زیسته یکی از مواردی است که نفوذ شعر حافظ را در ادوار مختلف نشان می‌دهد. همچنین «شرح عرفانی غزل‌های حافظ» تألیف «ابوالحسن عبدالرحمن بن سلیمان ختمی لاهوری» و نیز «اقبال لاهوری» و بسیاری دیگر در شبه‌قاره هند گویای توجه ادیبان و مردمان آن سرزمین‌ها به حافظ است. 
در اروپا نیز «ویلیام جونز» (۱۷۷۱ میلادی) با ترجمه حافظ درها را به غرب باز کرد و حافظ را به «شاعر شاعران» تبدیل کرد. همچنین «یوزف فون‌هامر پورگشتال» از شرق‌شناسان مشهور اتریشی بود که در طول زندگی‌اش کتاب‌های مختلفی را درباره تاریخ و فرهنگ کشورهای شرقی نوشت و نیز آثار متعددی را به زبان آلمانی ترجمه کرد. او به سال ۱۸۱۲ میلادی در اتریش مجموعه‌ای منتخب از بهترین اشعار حافظ را به آلمانی ترجمه و منتشر کرد و گفته می‌شود که «یوهان ولفگانگ فون گوته»، ادیب مشهور آلمانی از طریق این ترجمه با حافظ آشنا و سپس شیفته اشعار او می‌شود و تحت تأثیر اشعار حافظ «دیوان غربی- شرقی» را در سال 1819 میلادی به رشته تحریر در می‌آورد. 
با این حال برای این مدعا که حافظ اثرگذارترین شاعر فارسی‌زبان است نخستین دلیل تعداد کسانی است (چه فارسی‌زبان و چه غیرفارسی‌زبان) که از او تاثیر گرفته‌اند ولیکن دلایل مهم دیگری برای این مدعا به گمان این قلم وجود دارد.
حجم آثار شاعران برجسته سبک عراقی نظیر سعدی، مولوی، فخر‌الدین عراقی و... در مقایسه با حجم اشعار حافظ نکته‌ای بسیار مهم را یادآور می‌شود. اینکه شاعری با کمتر از 500 غزل چنین اثری بزرگ به‌جا بگذارد بی‌شک بسیار حیرت‌انگیز است.
نکته دیگر این است که شاعری مانند سعدی در زبان و ایجاد ظرافت‌های شاعرانه استادی چیره دست است اما حافظ حلقه پیوندی میان عرفان و ظرافت‌های شعری است. در کتاب «تماشاگه راز»، استاد شهید «مرتضی مطهری» نیز به زیبایی به این نکته اشاره دارد: 
«... دواوین عرفانی در شعر فارسی زیاد است، ولی نه خیلی زیاد و آنهائی که واقعا عرفان شناخته شده است به معنی اینکه تلقی دیگران این بوده است که گوینده واقعا مرد عارفی بوده است و ادراکات و احساسات عارفانه خودش را در شعرش منعکس کرده است و وارد در عرفان بوده است، چنین دیوان‌هایی در زبان فارسی زیاد نیست، غالبا مقلدند نه عارف، ولی البته هست، دیوان عطار مسلم دیوانی است عرفانی و اشعار عراقی اشعاری است عرفانی، دیوان مغربی دیوانی است عرفانی و از همه معروف‌تر و شاخص‌تر دو دیوان است، دیوان مثنوی و دیوان حافظ. دیوان حافظ از قدیم‌الایام یک دیوان عرفانی تلقی شده است.»
شهید مطهری ابتدا مقدمه بالا را ذکر می‌کند تا از آن به یک نتیجه مهم برسد: 
«دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است. در حقیقت یک کتاب عرفان است به علاوه جنبه فنی شعر. به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است به علاوه هنر...»
نکته‌ای را در توضیح سطرهای استاد مطهری باید افزود. قطعا دیوان‌های شاعران دیگری که شهیدمطهری از آنها یاد کرده نیز در قالب شعر هستند اما وقتی ایشان این وجه تمایز را میان شعر حافظ و دیگران قائل می‌شود منظور بیان مفاهیم عالی عرفانی در صورت و شکل شعری بسیار زیباست. یعنی ما در غزلیات حافظ هم می‌توانیم عرفان او را بجوییم و هم از زیبایی‌ها و ظرافت‌های کم نظیر شعری او لذت ببریم. این بیت بسیار زیبای حافظ گویا برای تایید پیوند محکم میان اندیشه متعالی او (محتوا) و زبان و دقایق شعری اوست (شکل یا فرم):
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
به غیر از موارد فوق حافظ یک وجه‌تمایز دیگر نیز با شاعران بزرگ هم عصر و هم سبک خود داشته و این نکته مهمی است برای درک جهان بینی حافظ. او اگرچه شاعری زبردست و نکته‌بین بود اما گویا شعر برای او هدف نبوده بلکه نگاه او به شعر به عنوان محملی برای بیان نکات و مفاهیم ظریف و یحتمل ماندگار کردن آن مفاهیم است. برای این مدعا نیز دلایلی می‌توان آورد. به عبارتی شعرش را اگرچه در کمال زیبایی و ظرافت خلق کرده ‌اما شعرش را و حتی آن زیبایی و ظرافت را هدف غایی هنرش نمی‌دانسته بلکه او ظرفی زیبا را برای انتقال مظروف (محتوا) می‌ساخت و غایت شعرش را انتقال مفاهیم عمیق و متعالی می‌دانسته است.
نخست هم اینکه چرا شاعری به قدرتمندی حافظ به نسبت شاعران دیگر این حجم اندک از شعر را از خود به‌جا گذاشته است؟ در اینجا به این پرسش مهم می‌رسیم که یعنی این شعر بوده که در لحظاتی خاص و برای بیان نکاتی عمیق دستگیر او می‌شده و به سراغش می‌آمده و او کمتر به سراغ شعر می‌رفته است؟!  
موضوع دیگر این است که حافظ خود در زمان حیاتش به جمع‌آوری اشعار التفاتی نداشته و این کار پس از وفات او رخ داده است. در برخی نسخ قدیمی نام کسی که اشعار او را گردآوری کرده «محمد گلندام» ذکر شده است. برخی این شخص را دوست و هم‌درس حافظ عنوان کرده‌اند. در این‌باره که نامی که برای گردآورنده اشعار حافظ ذکر شده چقدر درست می‌تواند باشد اختلاف‌نظرهایی هست اما آنچه در مورد آن تقریبا اتفاق‌نظر وجود دارد این است که اشعار حافظ پس از او و توسط فرد دیگری که یحتمل از نزدیکان وی بوده گردآوری شده است.
در این‌باره نیز شهید مطهری می‌گوید: «گفتیم که دیوان حافظ را اول بار شخصی از معاصران و ظاهرا از هم شاگردی‌های حافظ که با هم پیش استاد، همین دروس ظاهری یعنی حکمت، کلام، منطق، تفسیر [قرآن] و اینها را می‌خواندند بعد از وفات حافظ جمع کرده است. اسمش را در بعضی مقدمات «گلندام» نوشته‌اند ولی [محمد]قزوینی [از پژوهشگران و مصححین دیوان حافظ] می‌گوید این اسم در نسخه‌هایی که متاخرند اضافه شده است و در آن نسخه‌های خیلی قدیمی اسم «محمد گلندام» نیست ولی معلوم است که [آن فرد به هر نامی که بوده] یکی از معاصرین حافظ است و آن معاصر هم می‌گوید که غالبا استاد ما «قوام‌الدین عبدالله» حافظ را اصرار می‌کرد و به او می‌گفت این شعرها را جمع کن، حیف است که این شعرها از بین برود و حافظ تعلل می‌کرد و این مربوط به حالت عرفانی خودش بوده که اجازه نمی‌داده است اشعارش را جمع کنند. می‌گوید: تا اینکه سال 792 بعد از وفاتش ما آمدیم و شعرها را جمع کردیم.» اما چرا حافظ خود چندان التفاتی به جمع‌آوری اشعارش نداشته است؟! در مقدمه‌ای که به قلم نخستین جمع‌آوری‌کننده دیوان حافظ نوشته شده (حالا نامش هرچه بوده) آمده است: «امّا [حافظ] به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوی و احسان و بحث کَشّاف و مِفتاح و مطالعه مَطالع و مِصباح و تحصیل قوانین ادب و تَجَسُّسِ دَواوینِ عرب، به جمع اَشْتات غزلیّات نپرداخت و به تدوین و اِثْبات ابیات [خودش] مشغول نشد...»
«اَشتات» جمع «شَت» است و به معنای پراکنده و متفرق. در این سطرها این نکته ذکر شده که حافظ را چه چیزهایی در خاطر مهم‌تر جلوه می‌کرد که علی‌رغم اصرار دوستان و حتی استادش به جمع‌آوری «غزلیات پراکنده» خویش نپرداخته است.
سپس نویسنده مقدمه در ادامه آورده که در کلاس درس استادشان «قوام‌الدین عبدالله» بارها به حافظ گفته می‌شد که اشعار پراکنده‌اش را جمع کند و او هر بار عذری می‌آورد تا اینکه وفات یافت و سرانجام خود به جمع‌آوری اشعارش نپرداخت:
«... و مُسَوِّد این ورق عَفَا اللّهُ عَنْه ما سَبَق در درس‌گاهِ دین پناه، مولانا و سیّدنا استاد البشر قوام الملّة و الدّین عبداللّه اعلی اللّه درجاتَه فی اعلی علّیّین به کرّات و مرّات که بِما ذِکْره رفتی در اثناء محاوره گفتی که این فراید فواید را همه در یک عِقْد می‌باید کشید و این غُرَر دُرَر را در یک سِلْک می‌باید پیوست تا قلاده جید و جودِ اهل زمان و تمیمه وِشاحِ عروسان دوران گردد و آن جناب[حافظ]، حوالتِ رفعِ ترفیع این بنا بر ناراستی روزگار کردی و به غَدْرِ اهل عصر عُذْر آوردی تا در تاریخ سنه اِثْنَین و تِسعینَ و سَبْعَمائة ودیعت حیات به موکّلان قضا و قدر سپرد و رخت وجود از دهلیز تنگ اجل بیرون برد و روح پاکش با ساکنان عالم عِلوی قرین شد...»