استغفـار و انـواع آن
محمداحسان آزادی
یکی از مهمترین اسرار هستی امر استغفار است. این راز عظیم هستی چنان در همه ابعاد زندگی بشر تاثیرگذار است که میتوان آن را شاه کلیدی دانست که انسان میتواند با بهرهگیری از آن به همه نیازهای دنیوی و اخروی و مادی و معنوی خویش برسد و مصیبتها و بلایای عظیم را از خود دفع یا رفع کند. بنابراین، اگر کسی نعمت مادی و معنوی و یا دنیوی و اخروی میخواهد، میتواند از استغفار به درگاه خدا بهره برد. چنانکه اگر گرفتار مصیبتی است با استغفار از آن رها شود و آن را رفع کند؛ و اگر ترس از مصیبتی دارد میتواند با استغفار آن را از خود دفع کند و از آن مصون یابد.
براساس آیات سوره نوح(ع) با استغفار میتوان عذاب استعجال و استیصال را دفع و رفع کرد که در دنیا موجب نابودی اقوام میشود؛ و نیز میتوان خشکسالی را به ترسالی و نازایی را به زایایی تبدیل کرد و برکات آسمانی را بر زمین نازل نمود.
از نظر قرآن، حقیقت استغفار چیزی جز درخواست قرارگیری تحت «غفران» و «مغفرت» الهی نیست که شخص را در محفظهای قرار میدهد که از آسیب نگه میدارد و شرایط مناسب محیطی را صیانت میکند؛ بنابراین، غفران الهی به یک معنا صیانت از فطرت الهی است که البته همین صیانت، موجبات رشد و کمالیابی را تحت ربوبیت فراهم میآورد. از همینرو مغفرت الهی از جامعیت تمام و کمالی برخوردار است که نمیتوان چیزی را همانند آن یافت. وقتی خدا درباره غفران نسبت پیامبرش(ص) سخن میگوید یا از وی میخواهد تا استغفار کند و مثلا «استغفرالله و ربی و اتوب الیه» بگوید، بیانگر این حقیقت است که استغفار، اصل بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا گشایش گوناگون و نصرت و پیروزی در سایه استفغار فراهم میآید.(نصر، آیات 1 تا 3)
مغفرت الهی نسبت به پیامبر(ص) چنان است که پیامدهای اعمال پیشین یا پسین برطرف میشود و در صیانت کامل از آنها قرار میگیرد.(فتح، آیات 1 و 2)
اقسام استغفار در زیارت رضوی
استغفار دارای جامعیت و نیز اقسام گوناگونی است که در برخی از روایات ماثور به آنها اشاره شده، از جمله دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) است که شیخ مفید در کتاب «تحفة الزائر» برخی از انواع آن را بیان کرده، در بخشی از دعا آمده است: رَبِّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ حَياءٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ رَجاءٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ إِنَابَةٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ رَغْبَةٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ رَهْبَةٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ طَاعَةٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ إِيمانٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ إِقْرارٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ إِخْلاصٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ تَقْوى، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ تَوَكُّلٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ ذِلَّةٍ، وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ عَامِلٍ لَكَ، هَارِبٍ مِنْكَ إِلَيْكَ....(مفاتیحالجنان، دعای بعد از زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا(ع)) پروردگارا من از تو درخواست آمرزش میکنم، آمرزش شرمساری و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش امیدواری و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش بازگشتن و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش شوق و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش بیم و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش طاعت و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش ایمان و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش اقرار و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش اخلاص و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش تقوا و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش توکل و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش خواری و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش عملکننده برای تو،گریزان از تو به سوی تو.
1. رَبِّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ حَياءٍ: پروردگارا من از تو درخواست آمرزش میکنم، آمرزش شرمساری. حیا یکی از مهمترین تجلیات اخلاق الهی انسان است؛ زیرا حیا یک حالت نفسانی است که آدمی را از وقاحت باز میدارد و صفات نیک و پسندیده را در انسان زنده نگه میدارد. پس حیا در انسان به معناى انقباض و خوددارى نفس از زشتیها و ترک زشتیهاست.(مجمع البیان، ج ۵ ـ ۶، ص ۶۴۶) نقیض حیا در انسان، وقاحت است.(مجمعالبیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۶۳) انسان وقیح کسی است که بیهیچ شرمی، زشتیها را مرتکب میشود. چنین رفتاری نشاندهنده بیماردلی انسان است که از فطرت خارج شده و برخلاف عقل رفتار میکند؛ زیرا از ذاتیات عقل آن است که شخص، با حیا و دیندار باشد. از اینرو در روایات از امام موسی کاظم(ع) و دیگر امامان نقل شده است که خداوند هنگامی که عقل و حیا و دین را بر انسان عرضه داشت، انسان عقل را برگزید و هنگامی که به حیا و دین فرمان بازگشت داده شد، آن دو گفتند که ما همواره ملازم عقل هستیم و هرجا عقل باشد ما آنجا حضور داریم.(اصول کافی، ج ۱؛ کتاب عقل و جهل) به این معنا که حیا و اخلاق و دینداری و سلوک درست و نیک در زندگی از چیزهایی هستند که همواره ملازم عقل هستند و از آن جدا نمیشوند. پس هر انسان دیندار و با حیایی، انسانی عاقل است و هر عاقلی، دیندار و با حیاست.
پس براساس آموزههای قرآنی و تبیینگری اهلبیت عصمت و طهارت، حیا و دین و عقل سهگانهای از فطرت الهی انسان است که همواره در کنار هم انسان را به رشد تمام و کمال الهی میرسانند. روایات بسیاری براین همراهی تاکید دارد. حیا امری نفسانی است. کسی که این فضیلت را در خود داشته باشد در آشکار و نهان حیا میورزد و اینگونه نیست که در برابر مردم شرم و حیا داشته باشد ولی در خلوت و از خدا حیا نورزد؛ آنگونه که حضرت آدم و حوا(ع) حیا میورزند و میکوشند تا شرمگاههای خود را بپوشانند حتی اگر ناظر محترمی جز خداوند نباشد.(نساء، آیات ۱۰۷ و ۱۰۸؛ اعراف،آیه ۲۲؛ طه،آیه ۱۲۱) امام على(ع) در اینباره میفرماید: غآیه الحیا أن یَستَحیِىَ المَرءُ مِن نَفسِهِ؛ اوج حیا این است که آدمى از خودش حیا کند.(غررالحکم، ج۴، ص۳۷۳، ح۶۳۶۹)
به هر حال، کسی که دنبال استغفار جامع و کامل است، از خدا میخواهد او را در شرایطی قرار دهد که حیا را نسبت به خدا داشته باشد و نسبت به احکام دین بیحیایی نورزد و کاری زشت انجام ندهد. چنین استغفاری پوششی مناسب خواهد بود تا انسان در تمامیت حیا و نیز عفت زندگی کند و از بیحیایی و بیعفتی در امان بماند. البته انسان مؤمن نهتنها مراعات حیا را با خدا دارد، بلکه از خدا میخواهد تا استغفار او نیز مناسب با مراعات حیا و حفظ ارزشهای الهی باشد و هنگام درخواست غفران از خدا بیحیایی و بیعفتی نیز نورزد. بنابراین، درخواست او از خدا درخواستی جامع و کامل است؛ زیرا رسول اکرم(ص) در عبارتی جامع نشانههای حیا را در زندگی افراد به خوبی بیان میکند و میفرماید: أمَّا الحیا فَیَتَشَعَّبُ مِنهُ اللِّینُ، والرّأفَهُ، والمُراقَبَهُ لله فِى السِّرِّ والعَلانیَهْ، والسَّلامَهُ و اجتِنابُ الشَّرِّ، والبَشاشَهُ، والسَّماحَهُ، والظَّفَرُ، وحُسنُ الثَّناءِ عَلَى المَرءِ فِى النّاسِ، فَهذا ما أصابَ العاقِلَ بِالحیا، فَطُوبى لِمَن قَبِلَ نَصیحَهَالله وخافَ فَضیحَتَهُ؛ شاخههاى حیا عبارتند از: نرمش، مهربانى، در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دورى از بدى، خوشرویى، گذشت، بخشندگى، پیروزى و خوشنامى در میان مردم، اینها فوایدى است که خردمند از حیا مىبرد. خوشا به حال کسى که نصیحت خدا را بپذیرد و از رسوایى خودش بترسد. (تحف العقول، ص ۱۷)
2. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ رَجاءٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش امیدواری. انسان باید میان خوف و رجا زندگی کند. پس عبادتی که انسان در مقام عبودیت و اطاعت میکند، نمیتواند «حق عبادته» را تحقق بخشد؛ چراکه سرشار از عیب و نقص در معرفت است؛ حتی اگر بتواند همین عبادت را در کمال خلوص به دور از عیب و نقص به جا آورد که برای بیشتر مردم شدنی نیست؛ اما همواره باید رجا و امید به رحمت رحمانی و رحیمی خدا داشته باشد؛ یعنی بنده باید ترسان باشد از هرچه به عنوان عبادت و اطاعت به جا میآورد، در عین حال باید رجا و امید داشته باشد که این اعمال نه به عنوان عبادت و اطاعت، بلکه به رحمت خدا مقبول افتد.(بقره، آیه 218) لذا نباید نومید از رحمت باشد و دست از عبادت و اطاعت بالکل بشوید، بلکه باید به امید پذیرش عبادت کند. بر این اساس، مؤمن در حال استغفار باید امید و رجا به رحمت رحمانی بلکه رحیمی الهی داشته باشد؛ زیرا خدا همواره «غفور رحیم» را در کنار هم به کار میبرد تا بیان کند که غفران او از رحمت رحیمی نشئت میگیرد و مؤمن باید در حال استغفار، به خدا امید داشته باشد تا او را در تحت رحمت رحیمی خویش قرار دهد. پس استغفار باید همراه با رجا و امید به مقام «اکرام» الهی باشد، هرچند که مبنا همان «ذوالجلال و الاکرام» است که جمع میان خوف و رجا است، ولی همواره بشارت و اکرام و احسان الهی بر عظمت و جلال و انذار او میچربد.
3. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ إِنَابَةٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش بازگشتن. «اِنابه» واژهای قرآنی، به معنای بازگشت عمیق با قلب و زبان و عمل به سوی خداوند است. ریشه اصلی آن نوب است که این ماده گاهی با «إلی» و گاهی با «عن» بهکار میرود. مشتقات «نوب» در قرآنکریم، ۱۸ بار و تنها از باب اِفعال بهکار رفته است که ۱۱ بار آن به صورت فعلی (أنیبوا، ینیب، أنابوا، أناب، أُنیب، أنبنا)؛ و ۷ بار آن به صورت اسمی (منیب، منیبین، منیباً) آمده است. اهل سلوک از «انابه» با تعابیری گوناگون یاد کردهاند؛ مانند: بازگشت از غفلت به ذکر و از وحشت به انس، ترک اصرار بر گناهان و ملازمت استغفار، فرار از خلق به سوی حق، اشتغال به خدمت حق، اخلاص داشتن، بازگشت به حق با صفای نیت و صدق عقیده، اجابت راستین و مانند آنها. این گروه، انابه را منزل چهارم از صد منزل سلوک به سوی خدا دانسته و برای آن مراتبی یاد کردهاند؛ مانند انابه از سیّئات به حسنات، از غیر خدا به خدا و از خدا به خدا و نیز انابه از روی اصلاح چنانکه بر پایه عذر، از روی وفا چنانکه بر پایه عهد و از روی حال چنانکه بر پایه اجابت باشد، یا انابه نفس، قلب و روح. انابه نفس آن است که عبد آن را به خدمت وادارد و انابه قلب آن است که او را از غیرحق تهی سازد و انابه روح دوام ذکر است تا غیر او را یاد نکرده و جز به او نگراید. انابه نزد اهل کلام، به معنای خارج کردن قلب از تیرگیهای شبهات است. به هر حال، یکی از اقسام استغفار آن است که انسان در حالت استغفار، خود را از غیر خدا جدا سازد و به سوی خدا انقطاع داشته باشد. چنین استفغاری انسان را به استغفار کامل و جامع نزدیک میکند.
4. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ رَغْبَةٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش شوق. رغبت به معنای گرایش به چیزی است. البته اگر با «الی» و «فی» متعدی شود این معنا تقویت میشود؛ اما اگر با «عن» متعدی شود، به معنای گریزش از چیزی است؛ مانند: وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ؛ و کیست که از آیین ابراهیم رویگردان شود، جز کسی که خود را خوار و بیارزش کند و خویش را به نادانی و سبک مغزی زند؟(بقره، آیه 130) از نظر قرآن، مؤمنان باید میان رغبت و رهبت(اشتیاق و ترس) جمع کنند، چنانکه میان خوف و رجاء یا خوف و طمع جمع میکنند. خدا درباره زکریا و خانوادهاش میفرماید: إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ؛ آنان به سوی خیرات سرعت و شتاب میورزیدند و ما را در حالات رغبت و رهبت میخوانند و برای ما خاشع بودند.(انبیاء، آیه 90) معنای «وَ یَدْعُونَنا رَغَباً: و مىخوانند ما را به جهت رغبت به ثواب یا طاعت یا امید داشتن به اجابت؛ و «وَ رَهَباً» و به جهت ترسیدن از عقاب یا از معصیت. بنابراین، اهل استغفار حقیقی میبایست اهل رغبت باشند و امید به این داشته باشند که خدا ایشان را تحت رحمت رحیمی خویش قرار دهد.
5. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ رَهْبَةٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش بیم. چنانکه گفته شد اصل در ایمان نسبت به خدا حالت «خوف و رجاء»(اعراف، آیه 56) یا همان «خوف و طمع»(شعراء، آیه 82) یا «رغبت و رهبت»(انبیاء، آیه 90) است؛ زیرا خدا دو وجه «جلال و اکرام» دارد که تجلی آن دوزخ و بهشت است. بنابراین، مؤمن همواره میان دو حالت متضاد قرار دارد که به او اجازه نمیدهد تا از حالت اعتدال به سوی افراط و تفریط گرایش یابد که آثار زیانباری دارد. ترس و خشیت از جلال و عظمت الهی موجب میشود تا انسان سمت گناه و زشتیها نرود؛ چنانکه وجه اکرامی الهی او را به سوی واجبات و کارهای نیک و پسندیده سوق میدهد و رحمت رحیمی الهی را برایش موجب میشود. استغفار کامل و جامع نیز تحت سایه رغبت و رهبت تحقق مییابد.
6. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ طَاعَةٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش طاعت. هر چند که مؤمن باید همواره بیان خوف و رجا باشد که بر اساس روایات تفسیری حالات بردگان و بازرگانان است؛ ولی باید بداند که فراتر از این مقام نیز برای انسان مؤمن است که رفتار و کردار او در مقام بندگی برخاسته از طاعت باشد که بندگی آزادگان است؛ زیرا احرار بندگی خدا را در سایه محبت انجام میدهند؛ آنان خدا را چون دوست دارند و محبت الهی در جانشان جاری و ساری است، به عبادت و بندگی میپردازند و طاعت ایشان نه از رغبت و نه از رهبت بلکه از محبت است. بنابراین، بهترین نوع استغفار آن است که ناظر به طاعت باشد.
7. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ إِيمانٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش ایمان. ایمان مرتبتی برتر از اسلام ابتدائی است که با شهادتین تحقق مییابد. البته از نظر قرآن، ایمان نیز خود دارای مراتبی است که در شرایط ابتلائات و مصیبتها و توفیق در آنها تشدید شده و فزونی مییابد.(حجرات، آیه 7؛ مائده، انفال، آیه 2؛ آیه 93؛ فتح، آیه 4) امیرمؤمنان ارکان ایمان را بر عناصر چهارگانه دانسته و میفرماید: ایمان روی چهار پایه استوار است: «صبر و یقین و عدل و جهاد».(نهجالبلاغه، حکمت 30)
البته ایمان با ایمان به خدا و عالم غیب و فرشتگان و رسولان و آخرت و کتب آسمانی و مانند آنها آمیخته است. این امر با تشدید معرفت نسبت به خود و خدا و معارف غیبی از طریق عقل و نقل افزون میشود تا جایی که انسان مطمئن به مقدرات الهی و راضی به قضای الهی است که در زندگی برایش اتفاق میافتد. بنابراین، استغفار جامع و کامل در سایه چنین ایمانی تحقق مییابد و انسان باید چنین استغفاری داشته باشد که برخاسته از اوج معرفت و شناخت و ایمان قلبی است.
8. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ إِقْرارٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش اقرار. اقرار از ریشه «قرر» به معنای اثبات چیزی و اعتراف به ثبوت حقی برای غیر و به ضرر خود، یکی از رفتارهای اجتماعی است که انسان در شرایطی برای رهایی از مجازات یا تخفیف در مجازات به کار میگیرد. در حقیقت، کسی که اقرار میکند میداند با این اقرار حقی را برای دیگری علیه خود ایجاد میکند که در بسیاری از موارد مجازات مالی و غیرمالی از حدود و تعزیرات را به دنبال دارد. انسانها در امور بسیاری اقدام به اقرار علیه خود و به نفع دیگران میکنند؛ زیرا میدانند که اینگونه شاید بتوانند از مجازات برهند یا مورد رحمت و عفو قرار گیرند یا تخفیفی در مجازات آنان اعمال شود؛ چرا که میدانند روزی حق آشکار میشود و شرایط علیه آنها خواهد شد؛ بنابراین، اقرار نوعی اقدام پیشگیرانه در راستای همان رهایی از مجازات یا تخفیف آن است.
بسیاری از مردم در آخرت اقرار میکنند؛ زیرا وقتی پردهها کنار میرود، حقایق، آشکار و شخص رسوا میشود؛ بنابراین، اقرار و اعترافی میکنند که دیگر فایدهای به حالشان ندارد؛ چنانکه توبه هنگام احتضار سودی به حال توبه کار ندارد.
افرادی که قلبشان مهر نخورده باشد، هنگامی که با مجازات الهی مواجه میشوند، با اقرار به گناه و اعتراف بدان سعی میکنند تا توبه کنند و مغفرت الهی آنان را در بر گیرد و از خسران ابدی و قرار گیری در دوزخ و شقاوتهای آن نجات دهد. بنابراین، مؤمنان با اقرار و اعتراف به گناه در پیشگاه خدا و توبه و اصلاح امر بر آن هستند تا نهتنها از مجازات الهی در دنیا در امان مانند بلکه از تبعات و پیامدهای زیانبار اخروی آن نیز رها شوند. براساس گزارشهای قرآنی، حضرت آدم و حوا(س) پس آنکه با خوردن از میوه درخت ممنوع، زشتیهای بدنشان آشکار شد، دانستند که گناهی کردند که مستحق مجازات و کیفر بودند. بنابراین، برای رهایی از پیامدهای دیگر، با اقرار و توبه بر آن شدند تا از خسران ابدی نجات یابند.(اعراف، آیات 22 و 23) همچنین صاحبان باغ سوخته با مشاهده عذاب خدا در دنیا متوجه ظلم و طغیانگری شده و با اقرار و اعتراف بر آن شدند تا از خشم الهی در امان مانند و خدا عنایت دوبارهای نسبت به آنان داشته باشد.(قلم، آیات 17 تا 31)
از نظر قرآن، گاه شخص ممکن است به دلیل ناتوانی در تحلیل و فهم یا حسادت یا امور دیگر، گرفتار خطا شود و به دیگری آسیب برساند که البته این آسیب پیش از آنکه به دیگری برسد، به خود خطاکار آسیب میزند. براساس گزارشهای قرآنی، برادران یوسف با اقرار به خطا خواهان تخفیف مجازات یا حتی عفو و گذشت پدر و برادر بودند و از پدرشان نیز میخواهند تا با استغفار برای آنها در پیشگاه خدا، مقدمات توبه و اصلاح امر و رهایی از عذاب فراهم آید که البته حضرت یعقوب(ع) و یوسف(ع) از خطای آنان گذشت کرده و برای آنان دعا و طلب استغفار کردند.(یوسف، آیات 80 و 91 و 92) براساس گزارشهای قرآنی، ساحران و جادوگران فرعونی وقتی حقیقت معجزات الهی حضرت موسی(ع) برایشان آشکار شد، به خطاکاری خویش اقرار کرده و به حقانیت ربوبیت الهی ایمان آوردند و براساس این اقرار عمل کرده و جان در این راه نهادند و به دست فرعون به بدترین وضع به شهادت رسیدند.(طه، آیات 71 تا 73؛ شعراء، آیات 46 تا 49) به هر حال گام اول در اصلاح هر امری اقرار و اعتراف به خطا و اشتباه یا ناتوانی و فقر ذاتی و هویتی است که انسان دارد(فاطر، آیه 15) تا شرایط برای اصلاح فراهم آید. استغفار کامل و جامع نیز در سایه اقرار و اعتراف به ناتوانی و فقر ذاتی و هویتی و خطا و مانند آنها تحقق مییابد.
9. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ إِخْلاصٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش اخلاص.كلمه اخلاص از ريشه خلص به معناى پيراستن از آميختگى و برگزيدن است.(لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژه خلص) اما حقيقت آن، بيزارى از غيرخدا است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه) بنابراین، اگر کسی به جای آنکه خدا را مقصد و مقصود سیر و کارهایش قرار دهد، هرچیز دیگری را مقصد نیت خویش قرار دهد، از دایره خلوص و اخلاص بیرون رفته است. از اینرو اهل اخلاص تنها خداوند را منظور حرکت و سیر و کار خویش قرار میدهند و خداوند نیز در وصف آنان در قیامت بیان میکند که ایشان هیچ توجهی به غیرخدا نداشته و تنها به خداوند نظر میکنند(قیامت، آیات 21 و 22)؛ چراکه حتی بهشت با همه زیباییهایش برای آنان مقصد نهائی و واقعی نیست، زیرا وقتی به بهشت آفرین مینگرند، دیگر بهشت برای آنان ارزشی ندارد. از این رو در بهشت هستند، ولی ناظر به بهشت آفرین بوده و سرور و شادابی ایشان به سبب این نظر به خداوند و بهشت آفرین است.
براساس آیه 22 سوره لقمان، راه مطمئن برای خدایی شدن، اخلاص است. به این معنا که از همه چیز بگریزد و به سوی خداوند فرار کند، هرچند که آن چیز بهشت باشد؛ زیرا سرور واقعی در خدایی شدن است. پس با اخلاص از هر آنچه غیرخداست باید گریخت.(ذاریات، آیه 50)
در آیات قرآن به مسئله اخلاص به عنوان یک سر بزرگ اشاره و توجه داده شده است. اگر کسی بخواهد مفهوم واقعی اخلاص را درک کند، باید حقیقت فلسفه آفرینش یعنی خدایی شدن را درک کند و خدا را مقصد هر عمل نیک و خیر خویش قرار دهد و هرچیز دیگر حتی بهشت را به عنوان مقصد در نظر نگیرد.
این تنها گوشهای از حقیقت اخلاص است که از آیات بیان شده است. بر این اساس میتوان گفت که استغفار کامل نیز در سایه چنین اخلاصی به دست میآید که اخلاص مخلصین به فتح لام نه به کسر لام است. انسان باید از خدا بخواهد تا توفیق رفیق راهش شده و به مقام مخلصین به فتح لام تحت جذبه الهی در آید.
10. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ تَقْوى: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش تقوا. تقوای الهی به معنای نگه داشتن نفس از هر چیزی است که آسیبزا باشد. شکی نیست که گناه و خطا موجب خشم الهی شده و انسان را در شرایط آسیبزایی چون عذاب دنیوی و اخروی و دوزخ قرار میدهد. پس کسی که بخواهد از جلال الهی در امان بماند باید هر کاری را انجام دهد که رضایت الهی در آن است و شامل عمل به احکام پنجگانه بهویژه واجبات و محرمات است. بنابراین، تقوای الهی با ترک فجور و گناه به دست میآید و موجب رستگاری و رهایی از تغییر در نفس فطری و حفظ و صیانت از آن میشود.(شمس، آیات 7 تا 10) از نظر قرآن، تقوای الهی همانند ایمان دارای مراتب گوناگون تشکیکی و شدت و ضعف است.(مائده، آیه 93) مؤمن باید در مقام استغفار به مراتب تقوا توجه داشته باشد و بتواند بهترین استغفار را در سایه تقوای متعالی به دست آورد.
11. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ تَوَكُّلٍ: و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش توکل. توکل از ارکان توحید افعالی است؛ کسی که بر توکل اعتماد میکند، در حقیقت غیرخدا را نمیببیند؛ زیرا خدا را وکیل خویش قرار داده تا امور او را از صفر تا صد بهعهده گیرد و مقصود او را بر آورده سازد. به سخن دیگر، او همه هستی را از شئونات الهی میداند؛ بنابراین، اهل توکل به جای اینکه بر غیرخدا تکیه و اعتماد کند، به خدا تکیه میکند. حقیقت توکل به یک معنا همان انقطاع از غیر و اتصال به خداوندی است که مالک مطلق، ربالعالمین و نیز عالم و قادر مطلق است. عدهای از مردم هرگاه کاری میخواهند انجام دهند خدا را در کنار اسباب قرار میدهند و میگویند اول خدا دوم دیگری. اینان در حقیقت ناخواسته و نادانسته برای خدا شریک قرار داده و شرک در توحید دارند. اهل توکل، همهچیز را از آن خدا میدانند و حتی چیزی غیر از خدا نمیبینند و اگر به اسباب توسل میجویند آن را شان و مظهری از شئونات و مظاهر الهی بر میشمارند که بیخداوند هیچ است و وجود و اثری بر آن مترتب نیست. از نظر قرآن، اصول توکل عبارتند از: اعتقاد به خالقیت خداوند و سلطه مطلق او بر نظام هستی (فرقان، آیات ۵۸ و ۵۹؛ زمر، آیات ۳۸ و ۶۲)، اعتقاد به توحید و یگانگی خدا(توبه، آیه۱۲۹؛ رعد، آیه۳۰؛ مزمل، آیه۹)، اعتقاد به حاکمیت انحصاری خدا(هود، آیه۱۲۳)، حکمت و هدفمندی و حقانیت راه و هدف(نمل، آیه۷۹)، ربوبیت (توبه، آیه۱۲۹؛ رعد، آیه۳۰؛ هود، آیه۱۲۳)، جاودانگی خدا(فرقان، آیه۵۸)، تقدیر و مقدرات الهی(توبه، آیه۵۱)، رحمت خدا(شعراء، آیه۲۱۷؛ملک، آیات ۲۸ و ۲۹)، عزت و اقتدار خدا(انفال، آیه۴۹؛ شعراء، آیه۲۱۷)، علم مطلق الهی(انفال، آیه۶۱؛ هود، آیه۱۲۳) کفالت خدا در تمام امور(نساء، آیه۸۱؛ احزاب، آیه۳؛ زمر، آیه۳۸)، انحصار مالکیت خدا بر غیب هستی(هود، آیه۱۲۳)، نظارت خدا(هود،آیه۱۲۳؛ شعراء، آیات ۲۱۷ تا ۲۱۹) و عبادت (هود، آیه۱۲۳) است. با چنین نگرش به هستی است که انسان اهل توکل، زندگی دیگری را تجربه میکند که خدا در آن وکالت تمام دارد. بنابراین، استغفار اهل توکل نیز گونهای دیگر است که آثار آن در استغفار و برکات آن خود را نشان میدهد.
12. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ ذِلَّةٍ: درخواست آمرزش میکنم، آمرزش خواری. ذلت در برابر عزت قرار دارد. از نظر قرآن، عزت در برابر خدا امری باطل و مذموم است، بلکه انسان باید در برابر خدا اهل «تذلل» باشد که با این تذلل به عزت حقیقی دست مییابد. ذلت در برابر غیرخدا جایز نیست بلکه میتوان آن را حرام و ضدارزشی دانست؛ زیرا از نظر قرآن عزت برای خدا و رسول و مؤمنان است.(فاطر، آیه 10؛ یونس، آیه 65؛ منافقون، آیه 8) بنابراین، مؤمن در برابر خدا ذلیل و در برابر دیگران عزیز است. راغب در «مفردات » گويد: «اَلعُبودِيَّةُ اِظهارُ التَّذَلُّلِ، وَالعِبادَةُ اَبلَغُ مِنها، لِاَنَّها غايَةُ التَّذَلُّلِ: عبوديّت يعني اظهار ذلّت و «عبادت» از آن رساتر است، زيرا نهايت تذلّل است. خدا در قران فرموده است: «احدي در آسمانها و زمين نيست، مگر آن كه بندهوار نزد خداي رحمان مي آيد.» (مريم، آیه 93) امام صادق(ع) فرموده است: «مَن اَرادَ عِزّاً بِلاعَشيرَةٍ، وَ غِنًي بِلامالٍ، وَ هَيبَةً بِلاسُلطانٍ؛ فَليَنتَقِل عَن ذُلِّ مَعصِيَةِ اللهِ اِلی عِزِّ طاعَتِهِ؛ كسي كه ميخواهد بدون فاميل عزيز باشد و بدون ثروت غني باشد و بدون سلطه و قدرت داراي هيبت و ابّهت باشد، بايد از ذلّت معصيت خداوند به عزّت اطاعت از باريتعالی درآيد.» (ميزان الحکمه، ج 6، ص290 ) همچنین امام صادق(ع) فرمود: «لاعِزَّ لِمَن لايَتَذَلَّلُ لِلّهِ تبارَكَ و تعالی وَ لارِفعَة لِمَن لايَتَواضَعُ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ كسي كه در پيشگاه خداوند تذلّل و خضوع نكند عزّت ندارد و كسي كه در مقابل خداي عزّوجلّ تواضع ننمايد مقامي ندارد.» (بحارالانوار، ج 75، ص249 ) در دعای عرفه آمده است: «وَ ذَلِّلْنِی بَینَ یدَیكَ وَ أَعِزَّنِی عِنْدَ خَلْقِكَ؛ خدایا مرا نزد خودت ذلیل و نزد مخلوقاتت عزیز بگردان.» به هر حال، تذلل در برابر خدا عین عزت برای مؤمن است. بنابراین استغفار مؤمن نیز استغفار تذلل و ذلت است.
13. وَأَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ عَامِلٍ لَكَ، هَارِبٍ مِنْكَ إِلَيْكَ؛ و درخواست آمرزش میکنم، آمرزش عملکننده برای تو، گریزان از تو به سوی تو. انسان باید همواره در خوف و رجا و هراس و اشتیاق باشد. این اصلی است که آموزههای قرآن بر آن تاکید دارد.
وقتی چنین حالتی در نفس ایجاد شود همواره کارهایش برای رضای خدا و دوری از خشم و غضب او خواهد بود. البته چنین امری زمانی تحقق مییابد که انسان بداند که همه هستی چیزی جز مظهر انوار اسمای الهی نیست. این بدان معنا خواهد بود که انسان اراده و خواست خویش یا دیگران را جز تابع مشیت الهی نخواهد دید.(تکویر، آیه 30)
البته چنین شخصی تلاش میکند که ضمن عمل مطابق احکام دین که همان تقوا و اجتناب از فجور است، حتی از خدا به خود او پناه برد؛ چنانکه در روایات بسیاری است: اعوذ بک منک؛ خدایا، از خودت به خودت پناه میبرم؛ یعنی از جلال الهی به اکرام الهی پناه میبرم. پس اهل استغفار نیز اینگونه عمل میکنند؛ زیرا میدانند که رحمت خدا بر غضب او پیشی گرفته است و اگر رحمت نبود خلقتی نبود.(هود، آیه 119) بنابراین، هرگاه در شرایطی دشوار قرار گیرد میداند که تجلی جلال الهی است. پس دنبال تجلیات اکرام الهی میرود و اینگونه است که خود را در دایره ساحات تجلیات الهی در بهترین وضعیت قرار میدهد؛ زیرا میداند که «لایمکن الفرار من حکومتک؛ نمیتوان از حکومت تو فرار کرد.» اینها تجلیات استغفار و اقسام و مراتب کمالی آن است که در زیارتنامه مذکور آمده است.