کد خبر: ۳۱۹۶۶۷
تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۹
«امید و شکست» خاطرات سال‌ها فعالیت اطلاعاتی- امنیتی یعقوب نیمرودی برای اسرائیل- ۲۷

رؤیــا در جهـان واقعــی

موشه دایان، پس از آنکه به دنبال تجارت در ایران و جاهای دیگر، ارتش اسرائیل را ترک کردم، بارها و بارها از من تقاضا کرد که برای او یک جلسه با خاشقجی ترتیب دهم. پس از آن که از ملاقات با نمیری برگشتم، دایان با من تماس گرفت و درخواست کرد که برای او یک جلسه با رئیس‌جمهور سودان به منظور ایجاد گفت‌وگویی مستقیم بین دولت اسرائیل و سودان، ترتیب دهم. نزد نخست‌وزیر بگین برای ارائه آخرین اطلاعات درباره این موضوع بازگشتیم و هنگامی که تأیید او را گرفتیم، این جلسه را ترتیب دادیم. چند روز قبل از این جلسه نخست‌وزیر توسط گاندی به ما اطلاع داد که برای این جلسه ییگال یادین می‌آید و نه موشه دایان. ما متوجه نشدیم چرا دایان که خودش طرح این ملاقات را داد، در آن شرکت نکرد. در این روزها، همزمان با نوشتن کتابم، فقط با دورون الحانانی، مدیر دفتر و مشاور ارشد ییگال یادین در آن زمان، دیدار کردم و او برای من تعریف کرد که به طور غیرمنتظره رئیس‌جمهور مصر در این موضوع مداخله کرد، با نخست‌وزیر بگین تماس گرفت و درخواست کرد که به جای موشه دایان، معاون نخست‌وزیر پروفسور ییگال یادین را به این جلسه بفرستد. به نظر می‌رسد که دلیل درخواست استثنایی سادات نهفته در این واقعیت بود که سیاستمداران ارشد اسرائیلی برای خودشان نوعی فضای سیاسی در دولت قاهره ایجاد کرده بودند. ییگال یادین رابطه عالی با ژنرال جماسی که در آن زمان نزدیک‌ترین فرد به سادات بود، ایجاد کرد و از این رو معاون نخست‌وزیر ما به فرد مورد اعتماد سادات در سیاست اسرائیل تبدیل شده بود. رئیس‌جمهور مصر می‌دانست که در جلسه با نمیری در مورد همکاری بین اسرائیل و سودان هم بحث خواهیم کرد. او به این موضوع علاقه‌مند نبود و مطمئناً برقراری چنین ارتباطی را بدون مداخله مصر نمی‌خواست. این دلیلی بود که او یادین بی‌تجربه را به جای موشه دایان کارآزموده و ماهر ترجیح دهد. طبق گفته الحانانی او نگرانی خود را این‌گونه شرح داد که دایان «سودانی‌ها را با کاریزمای خود خواهد خرید.» نمی‌دانم دایان درباره فرستاده نشدن خود به جلسه با نمیری چه فکری کرد. خدا شاهد است که من در این موضوع نقشی نداشتم.
باب شاهین دستیار خاشقجی و دوستمان یوجین وارنر، ما و یادین را پیش نمیری که در هتل «والدورف آستوریا» در نیویورک اسکان داده شده بود، بردند. پروفسور یادین، طاسی آشکار خود را با کلاه‌گیس پوشانده بود. این ملاقاتی دوستانه بود و اولین پایه‌های همکاری ما با دولت نمیری را ایجاد کرد که در ادامه راه، مهاجرت یهودیان اتیوپی به اسرائیل را ممکن ساخت. یادین هیجان‌زده شد و این جلسه و نتایج آن را تحسین کرد. شکی نیست که غیبت موشه دایان مشهود بود. او می‌توانست از این فرصت تاریخی استفاده کند و طرح همکاری جدی بین اسرائیل و سودان با هماهنگی نزدیک با مصر را مطرح کند.
اگرچه نخست‌وزیر بگین آماده نبود حتی درباره پیشنهاد خاشقجی در مورد مکان‌های مقدس برای اسلام بحث کند، اما می‌دانست که چگونه باید از کمک «عقاب» برای توسعه روابط اسرائیل با همسایگانش قدردانی کند. 14 ژوئن 1979 او نامه رسمی در این‌باره به خاشقجی فرستاد. به خاطر فوق محرمانه بودن، اسم او را در نامه ذکر نکرد، نامه‌ای که در آن گفته شده بود: «من با کمال میل ابراز می‌کنم تو و همکارانت با همکاری نزدیک با دوستان خوب ما در کنیا کار مهمی را برای کشور اسرائیل انجام دادید. با احترام، مناخم بگین.»
خاشقجی هنگامی که این نامه را به دستش رساندم خوشحال بود. مناخم بگین بعد از امضای توافق [سازش] با سادات، یکی از رهبران محترم در جهان به شمار می‌آمد و خاشقجی احساس غرور می‌کرد. این نامه برای من هم باعث رضایت بسیار شد. این برای من یک پیروزی بزرگ شخصی بود یعنی درک رسمی اهمیت روابط از داخل، با وجود تلاش‌های شکست‌خورده از سوی افراد کم‌باور و کوته‌نظر.
عدنان خاشقجی ژوئن 1953 در مکه متولد شد، او شهروند سعودی و شخصی بزرگ در جهان بود. سرمایه‌دار بزرگی که ارتباط خوبی با خاندان سلطنتی در ریاض و شخصیت‌های کلیدی در جهان عرب داشت. با این وجود، به قدرت ملت یهود و اقتدار اسرائیل ایمان زیادی داشت. او یکی از جذاب‌ترین اشخاصی بود که در زندگی‌ام ملاقات کردم و تقریباً یک نسل همراه من بود. شخصیتی چند‌گانه داشت و در رؤیای [سازش] و تجارت و بالاتر از همه دوستی مشارکت می‌کرد.
خاشقجی دوست خوب ملک حسین[پادشاه اردن] و رئیس‌جمهور مصر انور سادات بود که سال 1981 کشته شد. او دوست شخصی حاکم لیبی، معمر قذافی و مرد مخفیِ رئیس‌جمهور مبارک بود. او طرفدار بزرگ شیمون پرز و آریل شارون بود. بین پرز و خاشقجی مکالمات سیاسی جالب توجهی انجام شد که در این مکالمات، آن‌ها چشم‌انداز [سازش] در خاورمیانه را مبتنی بر پروژه‌های اقتصادی در مقیاسی بزرگ به تصویر کشیدند. پرز و خاشقجی زبان مشترکی یافتند و قلباً به رؤیای خاورمیانه جدید اعتقاد داشتند.
«عقاب» - اسم کد خاشقجی برای استفاده در ارتباطات و گزارش‌ها بود- که با گذشت زمان به اسم مستعار او تبدیل شد. او فردی کوتاه‌ قد، طاس، دارای سبیل کوتاه، چشمان تیره و کنجکاو، با لبخندی مرموز، محجوب، باکفایت، زیرک و بازرگانی باهوش و جسور بود. او از یک طرف می‌دانست که چگونه سهم خود را با عزمی راسخ مطالبه کند و از طرف دیگر فردی دوراندیش بود. خاشقجی به روزنامه‌نگار اسرائیلی که یک‌بار با او دیدار کرد، تعریف مناسبی از ماهیت دوستی‌ای که در طول سال‌ها بین ما ایجاد شده بود بیان کرد: «نیمرودی و من همکاران زیادی داریم. هر دو ما از انسان‌هایی هستیم که رؤیا را دوست داریم، اما می‌دانیم هم که چطور مذاکرات در جهان واقعی را مدیریت کنیم.» دوست سعودی‌ام برای ورود به دنیای جدید تجارت و پروژه‌های اقتصادی بین‌المللی بسیار به من کمک کرد. ناگهان از دنیای نظامی اطلاعاتی که در آن سال‌های زیادی مشغول بودم، به دنیای مذاکرات اقتصادی- سیاسی پریدم.(1) چیزی که من را هیجان‌زده کرد اشتیاق خاشقجی برای [سازش] بر پایه تجارت بود.
تا چند سال پیش خاشقجی یکی از ثروتمندترین افراد جهان به شمار می‌آمد و دارایی شخصی‌اش چندین میلیارد دلار برآورد می‌شد. او تجارت را زمانی که جوانی در مصر بود آغاز کرد، هنگامی که پایان دهه چهل در مدرسه معتبر «کالج ویکتوریا» در اسکندریه درس می‌خواند. او آنجا برای اولین بار در زندگی خود حق کمیسیونی به مبلغ ششصد دلار نقد تجربه کرد، وقتی که پدر همکلاسی‌اش را که خواهان خرید پیراهن و حوله بود به یک تولیدکننده پیراهن وصل کرد. از آن لحظه و بعد از آن فرشته شانس سمت راست او نشست، اما ارتباط ویژه او با خاندان سلطنتی سعودی هم ثروت او را افزون کرد و سود زیادی برایش آورد. پدر او پزشک شخصی پادشاه بن سعود بود و احترام زیادی در قلمرو پادشاهی داشت. خاشقجی جوان برای تحصیل به مصر فرستاده شد و بعد از آن در دانشگاهی معتبر تحصیلاتش را تکمیل کرد. سال 1955 او فقط بیست سال داشت و دارایی‌اش برای اولین بار به یک میلیون [دلار] رسیده بود.
پانوشت‌:
1- م: نیمرودی اگرچه از کنار گذاشتن فعالیت‌های نظامی امنیتی و ورود به دنیای مذاکرات اقتصادی-سیاسی می‌گوید و سعی می‌کند وجه تجاری فعالیت‌هایش را برجسته کند اما با مطالعه خاطراتش به وضوح مشخص می‌شود که نیمرودی پس از بازنشستگی همچنان از نفوذ و اعتبار ویژه‌ای در تشکیلات امنیتی و بلکه رأس هرم قدرت رژیم صهیونیستی برخوردار است و قرارداد‌های تجاری وی چندان بی‌ارتباط با اهداف سیاسی و امنیتی صهیونیست‌ها نیست. 26 اسفند 1348 اداره کل هفتم ساواک طی نامه‌ای به اداره کل ششم در همین زمینه می‌نویسد: «سرهنگ نیمرودی مدت 13 سال در ایران ظاهراً به عنوان وابسته نظامی اسرائیل خدمت می‌نموده و اشتغال جدید وی در ایران اعم از اینکه از ارتش کناره‌گیری نماید یا ننماید به احتمال زیاد پوششی برای فعالیت اطلاعاتی در خلیج‌فارس و شیخ‌نشین‌ها خواهد بود.» (ساواک. شاهدی، مظفر. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386. ص234)