کد خبر: ۳۱۹۳۷۹
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۵۳

عَلم به کس نسپارد امام خامنه‌ای مگر به دست خود صاحب الزمان‌ بدهد (چشم به راه سپیده)

حدیث عاشقی
مرا گویی که چونی؟ چونم ‌ای دوست 
جگر پر درد و دل پر خونم ‌ای دوست 
حدیث عاشقی بر من رها کن 
تو لیلی شو،که من مجنونم ‌ای دوست 
بفریادم ز تو، هر روز، فریاد 
از این فریاد روز افزونم ‌ای دوست 
شنیدم عاشقان را می‌نوازی 
مگر من زان میان بیرونم ‌ای دوست؟ 
تو گفتی: گر بیفتی گیرمت دست 
از این افتاده‌تر کاکنونم ‌ای دوست؟ 
غزل‌های نظامی بر تو خواندم 
نگیرد در تو هیچ افسونم ‌ای دوست 
نظامی گنجوی
 تل‌آویو را تکان بدهد
نشسته‌ام بنویسم خدا توان بدهد
قلم به دستم اگر رخصت بیان بدهد
زمان آن شده شاعر سلاح بردارد
که با شهادت و با شعر امتحان بدهد
شرف نداشته هرگز شرف نخواهد داشت
کسی که خاک وطن را به دشمنان بدهد
عَلم به کس نسپارد امام خامنه‌ای
مگر به دست خود صاحب الزمان‌ بدهد
کجاست جمعه موعود تا امیر جهان
کنار مسجدالاقصی خودش اذان بدهد
به ذکر أَشْهَدُ أَنَّ عَلِی وَلِیُّ اللهِ
چهارچوب تل‌آویو را تکان بدهد
 میثم اکبری
غزل‌های من
نشانه رفته غزل‌های من به سوی کسی
به خـون کشانده دلم را خـیال روی کسی
تـمام قـافـیه‌ها را به خـطّ نـسـتعلیق
نوشته دست خدا لا به لای موی کسی
غـزل بهانه‌ خـوبی ست تا قـدم بزنم
میان قافیه‌هایش به جست‌وجوی کسی
هزار ندبه‌ مبهم، هزار جمعه‌ سرد
تـمام عـمر نـشـسـتم در آرزوی کسی
کسـی شـبـیـه تـو در آسـمـان رویـا نیست
کسی چنان که تویی نیست رو به روی کسی
تـو عـاشـقـانـه‌تـریـن آیـه هـای قـرآنـی
قسم نخورده خداوند چون تو روی کسی
پر از حـرارت عـشق است سینه‌ام، انگار
نشانده‌ام به لب خود لب سبوی کسی
دلم خوش است به پایان شاهنامه شب
همیشه می‌وزد از مـاه عطر و بوی کسی
 محمد عابدینی
می‌ترسم ...!
از این که دل‌آزار شوم، می‌ترسم
یا بهر شما عار شوم، می‌ترسم
از این که خدا نکرده با اعمالم
در چشم شما خار شوم، می‌ترسم
سید مجتبی شجاع
کوچه‌های پُر حسرت 
دوباره جمعه شد و کوچه‌ای پر از حسرت
وَ عابری که پریشان به جمکران می‌رفت
دوباره جمعه شد و عاشقی که تا سهله
به شوق دیدن مولای انس و جان می‌رفت
دوباره جمعه شد و انتظار یاری که
توقّع فرجش از دم اذان می‌رفت
دوباره جمعه شد و ندبه‌های پی‌در‌پی
که از زمین به بلندای آسمان می‌رفت
دوباره جمعه شد و یک مدینه از اندوه
درون سینه مولای بی‌نشان می‌رفت
دوباره جمعه شد و با کتیبه‌ای از غم
غزل به سوی فراقش دوان دوان می‌رفت
خدا کند که همین جمعه بشنود کعبه
صدای زنگ ظهورش به گوش جان می‌رفت
محمد مهدی عبدالهی
مولای من!
مولای من کریم کریمان غلام تو
محتاج یک اشاره و لطف و سلام تو
غرق نیاز و حاجت و درخواست می‌شوند
تا می‌رسند مردم دنیا به نام تو
محمد مهدی عظیمی