کد خبر: ۳۱۹۳۴۷
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۵
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۱۶۶

بی‌تفاوتی نسبت به یک حرکت نبوغ‌آمیز

فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند

در سال ۱۹۵۴، او پیشنهاد داد که طرح آیزنهاور باید شامل «اعلام برنامه ساخت اولین راکتور اتمی در برلین» نیز باشد. 
سی‌‌دی گفت: «دلایل عملی و تبلیغاتی بسیاری برای انجام این کار وجود داشت. هر اونس سوخت، مایع یا جامد، که در برلین استفاده می‌شد، باید از طریق خاک شوروی به شهر وارد می‌شد. با وجود منابع ذخیره‌ای که جمع‌آوری کرده‌ بودیم، احتمال محاصره‌ای جدید بسیار بالا بود.» 
طبق استدلال او یک نیروگاه اتمی «قادر به تأمین [انرژی] اولیه مورد نیاز برای مراقبت از شهر در شرایط محاصره بود.» ارزش تبلیغاتی این عمل «در مقابل آلمانی‌ها و شوروی‌ها»، «بدیهی» 
بود. 
در واقع، به عنوان تبلیغات، حتی لازم نبود «تصمیم نهائی در مورد ساخت واقعی نیروگاه گرفته شود. 
این طرح می‌توانست فقط به عنوان یک ایده اولیه مطرح شود. یک گروه بررسی می‌توانست در اطراف برلین به دنبال یک مکان مناسب بگردد؛ یک منطقه ویرانه می‌توانست حصارکشی و با علائم مرموز تحت نظارت قرار گیرد؛ و این پروژه فعلاً می‌توانست به مرحله شایعه محدود شود، و بر دیدگاه برلینی‌ها و ناظران شوروی، تقریباً به همان اندازه شروع واقعی کار احداث نیروگاه تاثیرگذار باشد.»
عقاید جوسلسون هیچ شباهتی به این استدلال ماکیاولیستی نداشت. او واقعاً مجذوب ایده آیزنهاور مبنی بر «تبدیل شمشیرهای هسته‌ای به گاوآهن» شده بود. انگیزه‌های او صادقانه، هرچند ساده‌لوحانه بود: او در نامه‌ای به ناباکوف نوشت: «بدیهی است که بهره‌برداری از انرژی اتمی، سرنوشت بشر و جامعه را به طور اساسی تغییر خواهد داد. من کاملاً معتقدم که این [ایده]، پایان مارکسیسم را رقم خواهد زد و مبنای فلسفی و جامعه‌شناختی جدیدی برای بشریت فراهم خواهد کرد، همان‌طور که انقلاب صنعتی مبنای نظریه‌های مارکس را فراهم کرد.» 
جوسلسون با استقبال از پیشنهاد آیزنهاور برای به اشتراک گذاشتن منابع انرژی اتمی برای اهداف صلح‌آمیز به عنوان «یک حرکت نبوغ‌آمیز»، مشتاق بود این ایده را از طریق مجلات کنگره ترویج دهد، اما با بی‌تفاوتی مواجه شد. او در ژانویه ۱۹۵۴ به دو نوفویل گفت:«من به‌شدت تلاش کرده‌ام تا پیشنهاد [آیزنهاور] با مجموعه‌ای از مقالات در مجله پرووِه (Preuves) پیگیری شود، و به دنبال آن، سایر مجلات در اروپا نیز مطالبی در این باره چاپ کنند. افسوس که سه دانشمند برجسته غیرکمونیست در فرانسه به بهانه‌های مختلف از پذیرش آن خودداری کرده‌اند. این اتفاقی معمول است که ایده‌های خوب به طور کامل مورد بهره‌برداری قرار نمی‌گیرد، زیرا مردم یا خیلی تنبل یا خیلی پرمشغله هستند یا اصلاً اهمیتی نمی‌دهند. با این حال، این ایده‌ای است که می‌تواند امید و اعتماد به نفس جدیدی را در میان برخی از اروپایی‌های بسیار ناامید القا کند.» 
جوسلسون با این جمله صحبت‌هایش را به پایان رساند: «اگر ایده‌ای دارید، لطفاً آن را پیش خودتان نگه ندارید.»
آنچه بعداً اتفاق افتاد، بینشی نادر از سازوکار دیوان‌سالاری (بوروکراسی) مخفی پشت کنگره آزادی فرهنگی ارائه می‌دهد. نامه جوسلسون به سی‌دی‌جکسون در کاخ‌سفید رسید. جکسون آن را به تریسی بارنز در سازمان سیا منتقل کرد، با این پیشنهاد که ویلیام تایلر دعوت شود «تا این مقاله را برای دانشمند اروپایی صاحب‌نام و مناسب، مخفی نگه دارد». 
تایلر افسر امور عمومی سفارت آمریکا در پاریس بود (اگرچه بسیاری از وظایف او نشان می‌دهد که این یک پوشش بوده). جکسون گفت: «علاوه‌ بر توانایی نوشتن بی‌عیب و نقص زبان فرانسه به سبک دانشگاهی، تایلر از این مزیت اضافی برخوردار است که در بسیاری از پیش‌نویس‌های این سخنرانی حضور داشته، به طوری که درک کاملی از فلسفه سخنرانی دارد.» جکسون به بارنز گفت که این ایده را «به عنوان یک موضوع فوری به جوسلسون» بسپارد، زیرا شماره بعدی پرووه در شرف پایان بود.
در حالی که جوسلسون برنامه‌های خود را برای ایجاد یک اروپای متحد با قدرت هسته‌ای در پشت مفهوم آزادی دموکراتیک پرورش می‌داد، دوایت مک‌دونالد در مصر بود تا شاهد رفتار بد امپراتوری‌های غربی باشد و ماموریت داشت برای مجله «اینکانتر» که او تازه سردبیر آن شده بود، کار کند. مک‌دونالد، که به گفته یکی از دوستانش، مانند یک استاد دیوانه با تور پروانه به نظر می‌رسید، در نقطه اوج حرفه‌ای خود بود: او تازه گزارش طولانی خود از بنیاد فورد برای نیویورکر را تمام کرده و از فرصت کار در مجله‌ای روشنفکری مانند اینکانتر لذت می‌برد. بنابراین عجیب بود که دوره حضورش در قاهره نتوانست او را به نوشتن گزارش‌های خوب ترغیب کند. در واقع، وقتی صدای برخورد گلوله‌ای به ساختمانی در نزدیکی هتلش را شنید، به حومه شهر نقل‌مکان کرد و چندین روز بدون تماس با دفتر اینکانتر پنهان شد. 
مک‌دونالد که دستگیری خود در سال ۱۹۴۰ به دلیل اعتراض به کنسولگری شوروی در نیویورک را «بسیار لذت‌بخش» توصیف کرد، اکنون به نظر می‌رسید که دیگر تمایلی به ریسک ندارد و حتی یک‌بار هم برای دیدن منطقه جنگی از شهر خارج نشد. لاسکی به یاد می‌آورد: «ما چند صد پوند برای بلیط و هتل او پرداختیم تا دوایت بتواند کالبدشکافی سوئز را انجام دهد، اما آنچه او نوشت کاملاً غیرقابل انتشار بود. او دچار بن‌بست نویسندگی شده بود و سپس برمی‌گشت و ماه‌ها در دفتر می‌نشست و تنها چیزی که باقی می‌ماند این بن‌بست نویسندگی بود.»