تصویرسازی جعلی واقعگرایی تصنعی
آرش فهیم
فیلم «علت مرگ نامعلوم» سال گذشته در سینماهای کشور اکران شد و با وجود فضاسازی تبلیغاتی گسترده و حمایت برخی از رسانه های دولتی و حاکمیتی، شکست خورد؛ ارگان رسانهای دولت یعنی روزنامه ایران مطالب مفصلی برای این فیلم انتشار داد و صداوسیما هم نقدهای مثبت اغراقآمیزی را تقدیم این فیلم کرد اما درنهایت «علت مرگ نامعلوم» به یکی از فیلمهای کم تماشاگر سال تبدیل شد و میرفت که مثل خیلی دیگر از آثار، در تاریخ سینمای ایران گم و ناپیدا شود. اما باز هم دولت به داد این فیلم رسید و معرفی آن به عنوان نماینده سینمای ایران در اسکار 2026 باز هم نامش را بر سر زبانها انداخت و باعث شد تا بیشتر دیده شود.
«علت مرگ نامعلوم» روایتی درباره کشمکش اخلاقی و منفعتطلبی را در یک موقعیت تراژیک و تاریک، برساخته است. بازتاب رفتار آدمها در موقعیتهای بغرنج و سوءتفاهم برانگیز، محور اصلی درام در این فیلم است. چیزی شبیه به «درباره الی» اصغر فرهادی، که مرگ یک انسان، موجب شکلگیری شبکهای از کنشها، احساسات و رفتارهای ناهمگون بین یک گروه محدود از افرادی می شود که همسفر شدهاند. موقعیتی که در آن، کاراکترها از رفتار عادی و روزمره خارج می شوند و باطن واقعیشان را رو میکنند. طوری که گاه برخلاف ژست و ظاهر قبلی، به انسان هایی دور از تمدن و افسارگسیخته بدل میگردند.
تا اینجای کار، مسئله چندان جدی نیست، اما مسئله آنجایی است که از یک طرف «علت مرگ نامعلوم» برای مخاطب خارجی و جشنوارهای ساخته شده و با توجه به اینکه جمع حاضر در قصه فیلم، هر یک از قوم و طبقه و طیفی هستند، می توان آنها را نمادی از ملت ایران دانست که در این صورت، بازنمایی ملت ما در این فیلم، کج و معوج و بیمار است! از طرفی هم «علت مرگ نامعلوم» نماینده سینمای ایران در اسکار شده و قاعدتاً باید قدرت سینمای ما را پدیدار کند، که باز هم با این توقع، فرسنگها فاصله
دارد.
شاید یکی از دلایل معرفی این فیلم از سوی دولت به اسکار، تشویق سینماگران به ساخت فیلم های کم هزینه و بدون نیاز به بودجه و بازیگر چهره اما متکی بر ایده و روایت و ساخت موقعیت بوده؛ اما نه ایده فیلم تازگی دارد -قبلاً در فیلم های دیگری ازجمله آثار فرهادی مشابه آن را دیده بودیم- و نه روایتی درست و کامل دارد و نه ساختاری کم عیب و نقص!
مشکل بزرگ «علت مرگ نامعلوم» این است که با وجود تظاهر به واقعگرایی، به شدت تصنعی و جعلی است. این مصنوعیت و جعلی بودن، در سکانس مواجهه کاراکترها با مرگ و جنازه به اوج خودش می رسد. هرکس کوچکترین شناختی از ایرانیان داشته باشد، میداند که مردم این کشور در برابر حادثهای چون مرگ، بسیار رقیقالقلب هستند و واکنشهای احساسی غلیظی بروز میدهند. اما در کمال تعجب، پرسوناژهای فیلم «علت مرگ نامعلوم» که در قالب یک کاروان گرد هم آمدهاند، وقتی به واقعیت هولناک مرگ یکی از همسفرانشان برمیخورند، آنچنان سرد و بی تفاوت برخوردمی کنند که گویی با یک زخم ساده طرف شده اند! عجیب اینکه حتی زنان جوان حاضر در این کاروان، همچون مجسمهای بی احساس و فاقد درک انسانی، بالای سر تازه فوت کرده لحظات را میگذرانند!
واقعیت این است که این فیلم در سطح متوسط سینمای ما قرار دارد و قطعاً نماینده شایستهای برای هنر هفتم ما در جهان نیست. چون فیلمی است که در قالبی تلویزیونی ساخته شده و به دلیل ریتم کند و فضای دراماتیک ضعیف، در همان دقایق اول، مخاطب را دچار ملال و دلزدگی میکند. شخصیتپردازی ضعیف و نحیف و کاراکترهای اضافه و باری به هر جهت، بر سر فیلم آوار شده اند و زبان آن را پرلکنت و گنگ کردهاند. اتفاقات اضافه هم در فیلم بیداد میکند. به طور مثال، سکانسی که سر و کله پلیسها پیدا میشود یک موقعیتسازی مکگافینوار است و فقط برای دقایقی حال و هوای فیلم را التهاب میبخشد و البته یک وجهه سیاسی و معترضانه ریاکارانه و متظاهرانه هم به فیلم
میدهد. چون این سکانس اصلاً کارکرد واقعی در فیلم ندارد و حذف آن لطمهای به ساختمان فیلم وارد نمیکند.
به طور کلی، «علت مرگ نامعلوم» می توانست یک فیلم کوتاه برای حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران و یا جشنواره های محلی و منطقهای
باشد.