کد خبر: ۳۱۹۱۶۶
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۰۴
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- ۳۱

اهمیت استاد اخلاق

مرحوم آیت‌الله محمد ری‌شهری

شیوۀ صحیح مبارزه با نفْس
بنده چندین‌بار مهمان آیت‌الله حق‏شناس بودم و با هم غذا خوردیم. در اوایل کار که به خیال خود می‏خواستم سیر و سلوک را شروع کنم، مقدار غذایم را کم کرده بودم. یک‌بار که مهمان ایشان بودم، یک بشقاب پُر جلوی من و یک بشقاب پُر هم جلوی خودش گذاشت. من که در سنین جوانی بودم، می‏توانستم همۀ آن غذا را بخورم؛ ولی چون کم‏خوری می‏کردم، گفتم: حاج‌آقا! این خیلی زیاد است. فرمود: «بخور، حرف نزن». می‏خواست به من بفهماند که سیر و سلوک به اینها نیست. بعد هم فرمود: «سیر و سلوک، مبارزه با نفْس است. این است که 
منیّت‌ات را کنار بگذاری».
وقتی همۀ غذای درون بشقاب را خوردم، ایشان نصف غذای خود را میل کرده بود. ایشان باقی‏ماندۀ غذای خود را هم گذاشت جلوی من و فرمود: «این را هم بخور». گفتم: حاج‌آقا! برای من بس است، سیر شدم. فرمود: «آدم سیر شصت تا لقمه جا دارد، بخور!». خلاصه من علاوه‌بر غذای خودم، نصف غذای ایشان را هم خوردم و فهمیدم که سیر و سلوک با نخوردن و این حرف‏ها نیست. باید نفْس را زیر پا گذاشت، یعنی در دوراهی‏ها، راه خدای متعال انتخاب شود. این می‏شود مبارزه با نفْس.1
آثار گناه در زندگی
یکی از روایت‏هایی که در سخنرانی‏های آیت‌الله حق‏شناس زیاد می‏شنیدم، این بود: «مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ الله لَهُ أمرَ دُنياه».2 در همین رابطه ایشان می‏فرمود: «طرف می‏رود خانه، می‏بیند همان خانمی که صبح خوش‏اخلاق بود و به روی او می‏خندید، عصر بدون هیچ علّتی با او بداخلاقی می‏کند. داداش جون! برو ببین آن روز چه گناهی کردی».3
محاسبۀ نفْس در هر شب
یکی از توصیه‏های آیت‌الله حق‏شناس این بود که شب به شب، نیم‌ساعت یک ساعت فکر کن که در طول روز چه کاری انجام داده‏ای. آن کارهایی را که خلاف رضای خدا بوده، مرور کن و بنا بگذار که دیگر تکرار نکنی.4
طولانی بودن مسیر
یکی از رهنمودهای آیت‌الله حق‏شناس این بود که می‏فرمود: «مسیرتان طولانی است، شاید میلیاردها سال طول بکشد. لذا به خاطر این سی‌ونُه چهل سال این دنیا، کار خودتان را خراب نکنید».5
ظرف گدایی
اگر از من بپرسند «بهترین چیزی که از حاج‌آقای حق‏شناس یاد گرفتی، چه بوده؟» من به نکتۀ اخلاقی‏ای اشاره می‏کنم که ایشان پس از نقل جریانی از آقا شیخ محمّدحسین زاهد، بیان می‏نمود. می‏فرمود: «یک روز، آقا شیخ محمّدحسین زاهد از جایی رد می‏شد. 
یکی از عرفا را می‏بیند که نشسته‏ و زارزار‌ گریه می‏کند. شیخ از او می‏پرسد: برای چه‌گریه می‏کنی؟ می‏گوید: خانۀ روبه‏رویی، آش می‏دادند و هر کس ظرفی می‏آورد و آش می‏گرفت. بندۀ خدایی بدون ظرف آمد و درخواست آش کرد. گفتند: ظرف بیاور. او که ظرفی نداشت، دست‏هایش را جلو آورد و گفت: همین جا بریزید. گفتند: دستانت می‏سوزند! گفت: اشکالی ندارد، بریزید! 
امّا هر چه اصرار کرد، به او آش ندادند. من با دیدن این صحنه، به ذهنم آمد که نکند ما عمری درِ خانۀ خدا ظرفی نبرده‏ایم!».
آیت‌الله حق‏شناس پس از نقل این جریان‌ گریه می‏کرد و می‏فرمود: «داداش جون! نکند ما هم ظرفی درب خانۀ خدا نبرده‏ایم، یا اگر ظرفی برده‏ایم، نکند آن را برعکس گرفته‏ایم! مثل وقتی که ظرفی را برعکس زیر باران گرفته باشیم، صدا می‏دهد؛ ولی آبی درونش جمع نمی‏شود».6
برکات توجّه به امام عصر(ع)
آیت‌الله حق‏شناس، بهترین راه کنترل قلب را توجّه خالص به حضرت ولیّ‌عصر(ع) می‏دانست. در این‌باره می‏فرمود: «به خدا قسم، اگر شما در شبانه‏روز، به اندازه‏ای که موقع رد شدن از خیابان، حواستان به برخورد نکردن با ماشین‏هاست، به امام‌زمان(ع) توجّه داشته باشید، با گناه تصادف نمی‏کنید».7
***‏
آیت‌الله حق‏شناس ما را به این مطلب توجه می‏داد که امام‌زمان(ع) هفته‏ای دو بار پروندۀ ما را می‏بیند. همین نکتۀ به ظاهر ساده‏، خودش آثار تربیتی زیادی داشت. 
ایشان می‏فرمود: «حتّی فکر گناه هم نباید در مغزت خطور کند؛ چون امام‌زمان(ع) مراقب تو هست و شاید همان لحظه دارد نگاهت می‏کند و از تو ناراحت می‏شود». بعد، این بیت را می‏خواند:
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم
شـاید کـه نـگاهی کـند، آگـاه نباشیم.8
از خدا، خودش را می‏خواهم
برادر شهیدم محسن کریمی ۹ می‏گفت: یک‌بار من و جمعی از دوستانم همراه آیت‌الله حق‏شناس در ماشین نشسته بودیم که حاج‌آقا پیشنهاد داد: «هر کدام از شما بگوید که از خدا چه می‏خواهد؟». یکی از بچّه‏ها گفت: من می‎خواهم مثل شما بشوم! آن یکی گفت: می‏خواهم مرا علّامه کند. خلاصه هر کدام خواسته‏ای را بیان کردند. نوبت به من که رسید، گفتم: من از خدا خودش را می‏خواهم! 
حاج‌آقا که از این حرف، خیلی خوشش آمد، فرمود: «بارک الله به تو!».10
راه پول در آوردن
یک روز در مسجد، محضر حاج‌آقای حق‏‏شناس بودم که چند جوان آمدند و کنار ایشان نشستند. 
یکی از آنها به حاج‌آقا گفت که وضع مالی‏اش خوب نیست و از ایشان خواست که برایش دعائی بکند. حاج‌آقا نگاهی به او کرد و فرمود: «هر وقت پول برایت مثل چرک کف دست شد، خدا برایت می‏ریزد». 
سپس از او پرسید: «آیا کسی چرکِ کف دستش را نگه می‏دارد؟». 
گفت: نه! فرمود: «پس، هر وقت این طور شد و پول برایت بی‏ارزش شد، بعد، از آن پول انفاق کردی و دست دیگران را گرفتی، خدا برایت می‏ریزد. 
مثل لایروبی قنات. قنات را اگر لایروبی کنند، آب بیشتری می‏دهد و دائماً هم جریان دارد».11
ورزش روحی در کنار ورزش جسمی
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «باید در کنار ورزش جسمی، ورزش روحی هم انجام داد. 
همان طوری که ورزش جسمی، ماهیچه‏ها و عضلات بدن را تقویت می‏کند، کنترل هواهای نفسانی هم روح انسان را قوی می‏کند».12
شهوت کربلا رفتن
یک روز خدمت آیت‌الله حق‏شناس بودیم که یکی از رفقا آمد و به ایشان گفت: اگر اجازه بدهید، قصد سفر به کربلا دارم و آمده‏ام برای خداحافظی. 
آیت‌الله حق‏شناس بعد از چند لحظه سکوت، نگاهی به او کرد و فرمود: «داداش جون! تو برای زیارت نمی‏روی، شهوت کربلا رفتن داری! اگر راست می‏گویی، پول سفرت را خرج جهیزیّه[ی دخترهای یتیم و ندار] بکن!». 
سپس از او پرسید: «تا حالا چند بار رفتی، داداش جون؟». گفت: چهار بار. 
فرمود: «دیگر برایت بس است. برای چی می‏خواهی بروی؟!».13
تو به تواضع معروف شده‏ای!
یک‌سال، شب تولّد حضرت زینب(س) بود و قرار بود در حضور آیت‌الله حق‏شناس مدیحه‏سرایی کنم.
 خواستم برنامه را شروع کنم، قبل از این که ایشان وارد شود، به پیشنهاد دوستانی که آنجا بودند، به جای این که مثل همیشه رو به قبله و روی زمین بنشینم، نشستم روی صندلی. وقتی ایشان وارد شد، نگاهی به بنده کرد و فرمود: «داداش جون! من وقت دکتر دارم باید بروم». 
من با ناآرامی آن برنامه را اجرا کردم و روز بعد، خدمت ایشان رسیدم تا ببینم قصّه چه بوده است. 
همین که مرا دید، شروع کرد به‌گریه کردن و فرمود: «داداش جون! تو به تواضع معروف شده‏ای. اگر به شما گفتند بنشین روی آن صندلی، ننشین. 
همان رو به قبله بنشین». 
دقّت کنید، نفرمود: تو متواضعی؛ بلکه فرمود: تو به تواضع معروف شده‏ای.14
اهمّیت حفظ آبرو
یک‌بار به آیت‌الله حق‏شناس گفتم: مرا نصیحتی کنید. فرمود: «به مسئله‏ای که مربوط به آبروی افراد است، دست نزن».15
اهمّیت استاد اخلاق
ای رفقای اهل علم! خدا شاهد است من استاد اخلاقی داشتم که هفته‏ای یک جلسه خدمتش می‏رسیدم و اگر او با مواعظش خاطرات مرا کنترل می‏کرد، من در هفتۀ بعد مهذّب می‏شدم و اخلاق پاکیزه پیدا می‏کردم؛ امّا اگر ایشان نمی‏آمد، من به قبایح و زشتی‏ها میل پیدا می‏کردم، با آن که در عرض هفتۀ قبل، در کمال مراقبه بودم و گوش، زبان و چشمم را کنترل می‏کردم. 
لذا موعظۀ اخلاقی که وسیلۀ احیای قلب است، باید همیشه وجود داشته باشد. امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود: حسن جان! «أحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَة»؛16 [یعنی] قلب می‏میرد، با موعظه آن را زنده کن.17
***‏
آیت‌الله حق‏شناس خیلی تاکید داشت که در مجالس علمی شرکت کنیم. ایشان معتقد بود که هر فردی باید دست‌کم هفته‏ای یک بار در جلسات اخلاقی شرکت کند.18
***‏
آیت‌الله حق‏شناس این روایت را در بارۀ اهمّیت داشتن استاد اخلاق، فراوان می‏خواند: «هَلَکَ‏ مَن‏ لَيسَ‏ لَهُ‏ حَكيمٌ يُرشِدُهُ؛19 آن که حکیمى براى ره‌نمایى نداشت، هلاک گشت».20
احساس نیاز به استاد اخلاق
یک روز، دوستانی که در مدرسه آقای حجّت حجره داشتند، درخواست کردند که من مهمان آنها شوم. من هم اجابت کردم و رفتم. 
رفقا در آن مهمانی شکایت می‏کردند که دنیا در نظر ما بزرگ‏ شده است و آخرت، کوچک؛ هیچ علمی هم نیست که بتواند تعادل را در وجود ما بر قرار کند، مگر علم اخلاق. 
این آقایان نوعاً درس خارج می‏رفتند، درس اجتهاد می‏خواندند؛ ولی می‏گفتند: این طور نیست که اگر برویم، مادّی می‏شویم؛ بلکه وقتی‏که دنیا در نظر ما بزرگ و مهم شد، درس را رها می‏کنیم و می‏رویم کاسب 
می‏شویم. 
مثلاً درِ دکان کتاب‏فروشی می‏ایستیم. باید حضرت آیت‌الله بروجردی یک استاد اخلاق برای ما تعیین کنند.
 بعداً وقتی بنده خدمت آقای بروجردی عرض کردم که آقایان درخواست‌شان این است، فرمودند: من برای ده‌هزار طلبۀ اهل علم، چه طور استاد اخلاق تهیّه کنم!؟21
ـــــــــــــــــــــــــــ
1. به نقل از آقای سیّد محمّدصادق مدرّسی.    
2. «هر کس کار آخرتش را درست کند، خداوند کار دنیایش را براى او درست مى‏نماید» (نهج‌البلاغة: حکمت ۸۹).   
3. به نقل از دکتر جواد محمّدی.   
4. به نقل از دکتر جواد محمّدی.   
5. به نقل از آقای محمّد ‏مصلح حیدرزاده.  
 6. به نقل از آقای عبّاس صفری.  
 7. به نقل از آقای عبّاس صفری.   
8. به نقل از دکتر جواد محمّدی.   
9. شهید محسن کریمی فرزند حبیب‌الله متولّد بیستم شهریور ۱۳۴۴ در تهران است که در اوّل بهمن ۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید. برادر بزرگ‏تر او با نام عبّاس که متولّد اوّل بهمن ۱۳۴۲ است نیز حدود یک سال پیش از او، یعنی در سیزدهم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسیده است.   
10. به نقل از آقای حسین کریمی.
11. به نقل از آقای مرتضی اخوان.  
12. به نقل از آقای مرتضی اخوان.  
13. به نقل از آقای محمّد جعفری.  
 14. به نقل از آقای سعید حدّادیان.   
15. به نقل از آقای عبّاس صفری.   
16. نهج‌البلاغة: نامۀ ۳۱.  
 17. مواعظ: ج۳ ص۶۷.  
 18. به نقل از مهندس رضا افشارمقدّم. 
19. بحارالأنوار: ج۷۸ ص۱۵۹ ح۱۰ (به نقل از: محمّد بن حسن بن حمدون در کتاب التذکرة).   
20. به نقل از حجّت‌الإسلام غلامحسن بخشی.   
21. مواعظ: ج۴ ص۸۷. در این باره، ر. ک: ص۱۹۷ (همراهی علم و اخلاق، ره‌نمود نخست).