کد خبر: ۳۱۷۴۹۴
تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۲

از جهان‌وطنی تا امت واحده

زهرا کریمی 

در فلسفه‌ غرب گاهی به نظریاتی برمی‌خوریم که شباهت‌هایی با برخی از نظریات اسلامی دارند. فهمیدن این‌که آیا این نظریات دلالت بر یک امر می‌کنند و یا تحث‌تأثیر یکدیگر بیان شده‌اند کار مشکلی است. برای نمونه دو مفهوم «جهان‌وطنی» در غرب و «امت‌واحده‌» در اسلام به ظاهر دارای شباهت‌هایی هستند، اما در حقیقت تفاوت‌های بنیادی با یکدیگر دارند. 
مکتب جهان‌وطنی نقطه‌مقابل ناسیونالیسم و وطن‌پرستی است. جهان‌وطنی از یک سو بر نفی همه‌ ملیت‌ها و قومیت‌ها، مرزهای جغرافیایی و تمامی تفاوت‌هایی که باعث بروز جنگ می‌شوند، تأکید می‌کند و از سوی دیگر بر پذیرش آرا و عقاید متضاد حق و باطل. «امانوئل کانت» یکی از نظریه‌پردازان کاسموپولیتیسم یا جهان‌وطنی است. کانت معتقد است: «همه‌ مردم جهان باید خود را هم‌وطن یکدیگر و همه‌ جای دنیا را وطن خود بدانند.» به عقیده‌ او برای رسیدن به چنین مرحله‌ای باید «عقلانیت کامل» با اراده و خواست آگاهانه‌‌ انسان‌ها بر جهان حاکم شود. 
کانت در توضیح رسیدن به این مرحله سیر تدریجی تحول و تکامل طبیعی انسان از توحش به تعقل را مطرح می‌کند. به طوری‌که «درنده خویی‌ها به نظم اجتماعی، خودکامگی به نوع‌دوستی و نزاع و خشونت به دوستی و الفت تبدیل می‌شود.» در نهایت کره‌ زمین به صورت یک وطن واحد برای ساکنان عاقل آن در می‌آید و تمام مرزها برداشته می‌شود و همگی تحت یک قانون نظامند به صلح همیشگی می‌رسند. 
سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که آیا این نظریه همان نظریه‌ امت‌واحده در اسلام است؟ یا این نظریه تأیید حکومت واحد جهانی است که ما معتقد به آن هستیم؟ 
برای پاسخ به این پرسش‌ها باید عمیق‌تر در نظریات کانت وارد شویم. در فلسفه‌ کانت مهم‌ترین مسئله، مسئله‌ شناخت (حقیقت) است. کانت در نظریه‌‌ معرفت‌شناسی خود رسیدن به علم و معرفت را ناممکن و بی‌ارزش می‌داند و معتقد است: «علم و معرفت تحت‌تأثیر متغیرها و عوامل گوناگون به وجود می‌آید و چون خصوصیات ذهنی، استعدادها و معلومات هر کسی با دیگران متفاوت است در نتیجه علم و معرفتی که هر کسی به دست می‌آورد برای دیگران بی‌ارزش خواهد بود.» این همان نسبی‌گرایی است؛ یعنی حقیقت برای هر شخص متفاوت است و اصولا حقیقت واحدی وجود ندارد. کل نظریات کانت بر پایه‌ این سفسطه‌‌ بزرگ بنا شده‌اند. همین نظریه‌ بعدا مبنای نظریه‌ مهم دیگری قرار گرفت و جزء لاینفک جهان‌وطنی شد؛ تئوری پلورالیسم «جان هیک». 
پلورالیسم به معنی «کثرت و تعددگرایی» است و در زمینه‌های مختلف مطرح می‌شود اما یکی از مهم‌ترین انواع آن پلورالیسم دینی است. این نظریه کاملا مبتنی بر معرفت‌شناسی کانت است. در آموزه‌های پلورالیسم گفته می‌شود: «سنت‌های دینی گوناگون همگی حق‌اند و یا به یک اندازه از حقانیت برخوردارند.» چگونه ممکن است معرفت‌های گوناگون به اندازه‌ یکسان حق باشند؟ چگونه می‌توان گزاره‌های متناقض و متعارضی را که در ادیان مختلف وجود دارد، کنارهم گذاشت و ادعا نمود که همه‌ این‌ها به اندازه‌ یکسان از حقانیت برخوردار هستند؟ البته این مسئله نباید با آزادی فرد در رابطه با انتخاب عقیده‌اش اشتباه شود. در اسلام بر اساس قاعده‌ کلی «لا اکراه فی الدین» هر انسانی آزاد و مختار است در انتخاب. مشکل زمانی ایجاد می‌شود که ادعا کنیم تمام این انتخاب‌ها حق هستند. همگی آنها انسان را به رستگاری می‌رسانند و فرقی بین آن‌ها وجود ندارد. انسان مختار است که بین گمراهی و هدایت یکی را انتخاب کند اما یکی دانستن نتیجه و پایان این دو راه به سفسطه‌ نسبی‌گرایی می‌رسد که کل نظام هستی را به چالش می‌کشد. 
در جهان‌وطنی برای برقراری صلح و ثبات باید پلورالیسم دینی را با آغوش باز پذیرفت. جهان‌وطنی با کمک نسبی‌گرایی و پلورالیسم به دنبال ایجاد دهکده‌‌ جهانی است. این نظریه بیشتر از این‌که مؤید حکومت اسلامی آخرالزمانی باشد، توجیه اقدامات استعمار است. طرحی که سال‌هاست امپریالیسم با عنوان نظم‌نوین‌جهانی از آن یاد می‌کند و در چارچوب دهکده‌ جهانی اجرا کرده است. 
این یکپارچگی در راستای منافع قدرت‌های سلطه‌گر است و کاملا جنبه‌ سیاسی دارد. مهم‌ترین هدف آن کنترل بی‌دردسر تمامی منابع طبیعی و انسانی است. 
این چیزی‌ که به جفا درباره‌ جهان‌وطنی در اسلام گفته می‌شود را شاید بتوان معادل واژه‌ قرآنی «امت‌واحده» دانست که البته هیچ شباهتی به نظریات سکولاریستی کانت و هیک ندارد. در امت‌واحده اساس و اصل اتحاد بر عقیده و ایدئولوژی واحد استوار است؛ عقیده‌ ثابت، حق، بدون تغییر و تکثیر. این اتفاق با برپاداشتن دین خدا به منصه‌ ظهور خواهد رسید؛ «ان هذه امتکم واحده و انا ربکم فاعبدون». 
از نگاه اسلام تنها یک حقیقت واحد وجود دارد و هر کسی که بخواهد به کمال و سعادت برسد باید از حقیقت واحد الهی پیروی کند. 
همگی آرا و عقاید دیگر باطل هستند و هیچ کدام به رستگاری نخواهند رسید. اسلام مبنای مشترک برای اتحاد و برپایی امت‌واحده خواهد بود که با هدف والای عدالت و حکومت جهانی الهی همراه خواهد شد. این جفا و خطایی نابخشودنی است که عده‌ای نظریه‌ جهان‌وطنی که برپایه‌ سوفسطایی‌گری کانتی و همه‌حق‌پنداری جان هیکی است را همتراز و برابر با نظریه‌ امت‌واحده‌ قرآنی و حکومت جهانی حضرت مهدی می‌دانند و به وضوح و آشکارا بیان می‌کنند که در اسلام نظریه‌ جهان‌وطنی پذیرفته ‌شده است! همان‌طور که تبیین شد این نظریات شاید به ظاهر شبیه باشند اما در باطن از ریشه و منبع گرفته تا اجرا و آثارشان با یکدیگر تفاوت‌های اساسی دارند. 
***
 نکته‌ قابل‌توجه این است که جان هیک در تاریخچه‌ پلورالیسم دینی، این نظریه را به «مولوی» و «ابن‌عربی» نسبت می‌دهد. پرسشی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که چرا و بر چه اساس چنین ادعایی می‌کند؟ 
برای توضیح این مسئله باید نظریات موجود در تصوف را بررسی کرد. یکی از عقاید فرقه‌های صوفیه، «صلح‌کل» است. صوفی هیچ عقیده‌ای را غلط نمی‌شمارد و اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می‌داند و آن را صلح‌کل می‌نامد. واضح است که اعتقاداتی هم‌چون صلح‌کل صوفیه مخالف سیره‌ قولی و فعلی بزرگان دین اسلام، حتی معارض با آیات قرآن و روایات اهل‌بیت است؛ «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین». صوفیه معتقد به عقیده‌ای است که تمام ادیان و مذاهب را- چه حق و چه باطل- در صراط حق می‌بیند و همه‌ ادیان را نردبانی برای رسیدن به خداوند می‌داند. این عقیده‌ای است که تمام فرق صوفیه آن را پذیرفته‌اند و در اشعار و متون خود به وضوح درباره‌ آن سخن گفته‌اند. صلح‌کل در تعریف دقیقا معادل پلورالیسم دینی است. 
«عبدالکریم سروش» یکی از طرفداران سرسخت پلورالیسم دینی است که نظریاتش کاملا تحت‌تأثیر صوفیه است‌. در واقع جزء مبلغان فعال تصوف در خارج از کشور می‌باشد. ایرانیان زیادی در خارج از کشور در قالب فرقه‌های مختلف مشغول به فعالیت هستند که شاید نام آن‌ها را کمتر شنیده باشیم مانند «حسین نصر» که هم‌اکنون در آمریکا رئیس فرقه‌ صوفی «مریمیه» است. این افراد تأثیر بسیار زیادی در فرقه‌سازی و ترویج فرقه‌گرایی داشته و دارند و موجب گمراهی و تباهی افراد زیادی شده‌اند. 
از دیگر افرادی که در زمینه‌ عرفان‌های کاذب ید طولایی دارد و به شدت در آثار خود به ترویج پلورالیسم دینی می‌پردازد، «پائلو کوئیلو» رمان‌نویس مشهور برزیلی است. (متأسفانه آثارش نقل و نبات محافل روشن‌فکری ماست) پائلو کوئیلو در تمام آثار خود به دنبال القای کسب آرامش در قالب معنویتی کاذب است که شخص برای رسیدن به این معنویت می‌تواند از هر راهی- دین الهی، بی‌دینی، بت‌پرستی و یا حتی شیطان‌پرستی- وارد شود. در واقع بر خلاف نظر اسلام درباره‌ معنویت، فرد در این تعریف نیاز به داشتن دین ندارد چه برسد که آن دین الهی و یا دین کامل و برتر باشد. کوئیلو در بین همه‌ آثارش در رمان «هیپی»- که بخشی از زندگی خودش است- به وضوح عقیده‌‌اش درباره‌ پلورالیسم دینی را در قالب سفرنامه بیان می‌کند و در قسمتی از آن به بازگو کردن عقاید فرقه‌ی «مولویه» می‌پردازد که نتیجه‌ تمایلات صوفیانه‌اش است. ترویج پلورالیسم تنها یکی از انحرافات آثار اوست. تناسخ، ترویج خودکشی و مستی، همجنس‌گرایی، پوچی، نشانه‌شناسی و... از دیگر ارمغان‌های نامبارک آثارش هستند. متأسفانه اقبال به مکتوبات این نویسنده در ایران و در بین نوجوانان بسیار زیاد است. امید داشتن به این‌که جامعه‌ فرهنگی و مسئولین در این زمینه به فکر چاره باشند، خیال خامی بیش نیست. در نتیجه این موضوع که جان هیک شالوده‌ نظریه‌ پلورالیسم دینی خود را در آثار تصوف یافته است، مسئله‌ی دور از ذهنی نیست.
موضوعی که عمیقا باید مورد توجه قرار بگیرد خطر نفوذ عقاید باطل فرقه‌های مختلف صوفیه‌ قدیم و جدید- عرفان‌های کاذب- است که با تغییر دادن اصول اعتقادی خصوصا قشر جوان، به تغییر ارزش‌ها و باورهای آن‌ها می‌پردازند. جوانانی که نوعا شبهات و پرسش‌های بی‌جواب بسیاری در زمینه‌ مسائل اعتقادی دارند و به راحتی جذب هر تفکر رنگارنگی می‌شوند. مقابله‌ی مؤثر با مهاجمانی که هم در داخل و هم در خارج از کشور در حال فعالیت و تکاپو هستند، نیاز مبرم فرهنگی و حتی دینی ماست. تشخیص التقاط عقاید باطل صوفیانه با عقاید حق اسلامی نیازمند ظرافت و نکته‌سنجی دقیقی است؛ چرا که این انحراف از قرن دوم هجری آغاز شده و ریشه‌ عمیقی پیدا کرده است. خوشبختانه علمای بسیاری در این زمینه به روشنگری پرداخته‌اند. هرچند در رابطه با عموم مردم وظیفه‌ اطلاع‌رسانی و آگاهی‌سازی رسانه‌ها مهم‌تر و حیاتی‌تر می‌باشد. 
نفوذ تفکرات صوفی‌گرایانه- به هر شیوه‌ داخلی و خارجی- منجر به پذیرش عقایدی چون پلورالیسم، نسبی بودن حقیقت و سرانجام سکولاریسم (اسلامی) می‌شود و جامعه‌ ما را از نظر ذهنی به جابه‌جایی ارزشی می‌کشاند؛ آرمان مهدویت و تشکیل امت‌واحده‌ اسلامی تبدیل می‌شود به پذیرش حل‌شدگی در مکتب جهان‌وطنی و تبدیل شدن به شهروند مطیع دهکده‌ جهانی. 
حال سؤال اینجاست که چرا در جامعه‌ اسلامی ما در قبال این‌گونه عقاید باطل و فرقه‌های مختلف صوفی فعال، تسامح و تساهل زیادی صورت می‌گیرد؟ تا جایی که شاهد بودیم فردی که در این رابطه حکم اعدامش تبدیل به پنج سال حبس شد! و در نهایت به راحتی از کشور‌گریخت تا با خیال آسوده به ادامه‌ فعالیت‌های شیطانیش بپردازد. زیرمجموعه‌های این فرد یا به اصطلاح مسترهایش در لایه‌های زندگی مردم عادی رسوخ کرده‌اند و به شدت در حال جذب عوام جامعه با ترفندهای گوناگون هستند. 
افرادی که کمترین اطلاع و آگاهی را درباره‌ چنین مسائلی دارند و از همه مهم‌تر جوانان هدف اصلی تیرهای شوم‌شان می‌باشند. 
سیستم قضائی کشور با شفافیت باید پاسخ‌گوی چنین اقداماتی باشد. پرداختن به چرایی این قبیل مسائل و وجود رابطه‌های پنهان فرقه‌ای خطر این انحرافات را دو چندان می‌کند. خطری که به آسانی از کنار آن می‌گذریم و با غفلت و بی‌توجهی فرزندان خود را طعمه‌ آنان می‌کنیم. 
نادیده گرفتن چنین فعالیت‌هایی نه تنها به ضرر نظام سیاسی ایران است- چنان‌که قبلا شاهد جنجال فرقه‌های مختلف بوده‌ایم- بلکه هدف‌شان مستقیما نابودی اسلام می‌باشد. 
البته که خیالی دست‌نیافتنی است؛ «یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون».