کد خبر: ۳۱۶۵۲۹
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۴

روزی کــه تمـام شـر در مقابل تمام خیر صف آرایی کرد

زهرا کریمی

 نبرد بین خیر و شر از ابتدای خلقت انسان بوده و تا قیامت نیز ادامه خواهد داشت. مادامی که این مخلوق سرشته با جمع اضداد در حیات باشد، همواره بر سر دو راهی بهشت و جهنم قرار خواهد گرفت؛ دوراهی انتخاب دنیا و عقبی. جدال خیر و شر از درون آدمی شکل می‌گیرد. 
اگر انسان پلیدی شر درون خود را شکست دهد، در جبهه‌ حق قرار می‌گیرد و اگر نه، در سیاهی باطل غرق می‌شود. سربازان هر دو سوی میدان عاشورای ۶۱ نیز هر کدام قبل از واقعه کربلا این جدال درونی را پشت سر گذاشته بودند. یاران سیدالشهدا با خدای خود معامله کردند و خیر درون‌شان پیروز جهاد اکبرشان شد اما دشمنان آل‌الله لذایذ دنیوی و زرق‌وبرق آن را ترجیح دادند و در معامله با شیطان، مغلوب دیو نفس شدند. 
این کشمکش برای برخی تا لحظه‌ آخر ادامه داشت؛ چه آن‌هایی که در ظلمت شب ‌گریختند و چه آن‌هایی که در روشنایی روز حر شدند. کربلا را می‌توان مصاف همه خیر با همه شر دانست. چراکه امام حسین(ع) تجسم تمام و کمال حق بود و در مقابلش نیز باطل مطلق در چهره‌ یزید صف‌آرایی کرده بود. گویی دست خدا از آستین پاک حسین بن علی بیرون آمده بود و دست شیطان از جامه‌ آلوده‌ یزید بن معاویه. حسین(ع) برای حرص قدرت قیام نکرد و در طمع حکومت کشته نشد. هدف حسین(ع) اصلاح دین جدش محمد(ص) از خرافاتی بود که خواص مغرض و عوام غافل فراهم آورده بودند. 
امام حسین از جان خود گذشت تا اسلام جان ندهد. حادثه‌ کربلا اسلام مجسم است؛ تجسمی زنده و حقیقی از تمام اسلام که نباید فراموش شود چرا که در این صورت اسلام فراموش می‌شود. حوادث عاشورا اگر درست ریشه‌یابی شود، نشان می‌دهد که امام حسین نه در کربلا که در سقیفه به شهادت رسید. آنجا که جامعه درگیر نفس و اسیر هوا و هوس، خود را از ولایت حجت بر حق خدا و جانشین راستین پیامبر محروم کرد. خونی که از ابا‌عبدالله در صحرای کربلا ریخته شد ادامه‌ منطقی خون دل پدرش بود. اگر مسلمین امیرالمؤمنین را به جهل مرکب خود نمی‌فروختند، هرگز بعد از برکه‌ غدیر به معرکه‌ عاشورا نمی‌رسیدند‌ و با فراموشی بزرگ‌ترین عید سبب‌ساز بزرگ‌ترین عزا نمی‌شدند. 
از قضا ابوتراب را هم کسانی تنها گذاشتند که ابتدا مغلوب جهاد اکبر خود شده بودند. آنچه نَفَس قرآن ناطق را به خار در گلو گره زد، عشق بیش از حد درهم و دینار در دل کسانی بود که به جای یار تبدیل به اغیار شده بودند. تا انحراف را نشناسیم منظور حسین از اصلاح را نمی‌فهمیم. نطفه‌ انحرافی که در کربلا به حد خود رسید، در سقیفه بسته شد. چه شب‌هایی که علی از فرط تنهائی، زمزمه در دل چاه می‌کرد و صدای درد و اندوهش در سکوت نخلستان گم می‌شد. مردمی که قدر علی را ندانستند و بارها دست یاری‌اش را در خاموش‌کردن فتنه‌ معاویه پس زدند، لایق آنند که از حکومت معاویه به سلطنت یزید برسند. چرا که سنت خدا این‌چنین است؛ «إن الله لا‌یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم». 
مقصود امام حسین(ع) از اصلاح اسلام، دفاع از ولایت امام علی(ع) بود چه اینکه انحرافی بزرگ‌تر از ظلم در حق علی بن ابی‌طالب نبود. حکومت پادشاهانه‌ یزید، گواه این بود که مردم تحت تأثیر خواص عافیت‌طلب به درستی تفاوت علی و معاویه را درک نکرده بودند و چه انحرافی بزرگ‌تر از این. هدف اباعبدالله از قیام عاشورا یادآوری همین تفاوت بود که اسلام یزیدی، نه آن اسلام ناب محمدی است. غم حسین، ابوتراب بود. دغدغه‌ حسین احیای اسلامی بود که امیرش مدد‌رسان ایتام و یاور مظلومان باشد، نه شاه‌نشین قصر دارالاماره. حسین به غلبه‌ آدمیان بر نفس اماره می‌اندیشید و همچون پیامبر پاسدار کرامت اخلاق بود. حسین اسلام پیامبری را جست‌وجو می‌کرد که شهرتش رحمه‌للعالمین بود. 
حسین(ع) به دنبال اسلام غدیر بود یعنی اسلام امام علی(ع). برای چنین اسلامی «و فدیناه بذبح عظیم» می‌ارزد. می‌ارزد که خطاب به تمام آحاد بشر تا قیامت فریاد برآوری «هل من ناصر ینصرنی». حسین با این ندا برای همیشه تاریخ مشغول یارکشی برای جبهه‌ حق بود؛ برای خدا، برای رسول و ولیش، جز این بود «خون خدا» نمی‌شد. هدف حسین تعریف درست از اسلامی بود که بنی‌امیه تحریفش کرده بود. ثارالله مرز نور و ظلمت است. چرا که اگر خون حسین نبود فرق بین امامت و سلطنت روشن نمی‌شد؛ مرز بین مسیر درست و غلط. حسین اولاد آدم را آزاده می‌خواست به‌خصوص آزاد از یزید درون. برای همین حسین وارث آدم است. معاویه و یزید چنان به تحریف اسلام سرعت بخشیده بودند که از دین چیزی جز پوسته‌ خشک با هسته‌ای پوسیده باقی نمانده بود. جانشینی پیامبر که مأمنی برای اجرای احکام اسلامی، برقراری عدالت و دفاع از محرومین بود، به مظلمه‌ای تبدیل شده بود که سلطنت سلاطین کفر را در اذهان متبادر می‌کرد. تمام این‌ها هم به نام اسلام انجام می‌شد؛ خطری که به مراتب از خطر کفار بدتر بود و ریشه‌های دین خدا را تهدید می‌کرد.
غم حسین(ع) این بود که مشرکین در مقابل اسلام به زانو درآمده بودند ولی مسلمین هنوز عناد می‌ورزیدند؛ «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون». غم حسین(ع)، همچون علی(ع) غم اسارت در زندان دنیا بود، آن هم میان عناصر سست‌اراده‌ای که حتی برای خود قدم از قدم برنمی‌داشتند چه برسد برای خدا. این‌جا بود که اباعبدالله مامور شد تا با خون خود به یاری دین حق برخیزد و چهره‌ واقعی غاصبین منبر پیامبر را به کل جهان نشان دهد. حسین سفینه‌ نجات است چون چراغ هدایت دست اوست. حسین وکیل‌مدافع و پاسدار تمام آموزه‌های الهی انبیاست و قیام او میراث مشترک عدالت‌خواهی همه رسولان است. حادثه‌ عظیم کربلا تداوم راه حق و عدالتی است که پیامبران پیش از او آغاز کرده بودند و حسین با جانفشانی خود این راه را به نقطه اوج رساند. انبیا از آدم تا خاتم هر‌کدام به‌گونه‌ای مرتبط با جریان عاشورا بودند و در سختی‌ها و ابتلائات خود به حسین متوسل می‌شدند. پیوند ناگسستنی عاشورا با سرگذشت پیغمبران، به گواه منابع دینی و تاریخی، تنها یک باور شیعی نیست؛ مثل اینکه حضرت مسیح هنگام عبور از کربلا خاک آن‌جا را بوییده و بر مصیبت حضرت حسین(ع)‌ گریسته. در روایتی از امام صادق(ع) آمده که نهضت امام حسین همان نظام معرفتی تمام انبیای الهی است و ایشان قیام کردند تا میراث پیامبران را حفظ کنند، میراثی که امویان قصد نابودی آن را داشتند. امام با ایثار خود، نماینده‌ وجدان جمعی امت اسلام و حتی وجدان تمامی ادیان الهی شناخته می‌شود. 
خون پاک حسین(ع) نمایانگر حق‌طلبی و پیام‌آور رهایی از ظلم برای همه‌ جهانیان است. بی‌جهت نیست واقعه عاشورا نه‌تنها در میان مسلمانان، بلکه در میان تمام ادیان جایگاه والایی دارد و تمام احرار جهان، قیام حضرت ابا‌عبدالله را ارج می‌نهند و آن را ستایش می‌کنند. چنین پاسداشتی فقط به نهضت سیدالشهداء تعلق دارد. در طول زمان کم نبوده نبردهای ماندگار میان نمایندگان خیر و شر اما هیچ‌کدام قابل قیاس با حرکت حسین نیست. اگرچه هیچ روزی مانند عاشورا نمی‌شود؛ «لا‌یوم کیومک» اما در عین حال هر روز، روز عاشورا است؛ «کل یوم عاشورا». اولی تجلی یکتایی و انحصار عاشورای حسینی و عظمت تاریخی آن است و دومی مظهر تداوم و استمرار پیام و راه حسین است. 
به عبارت دیگر روز عاشورا به عنوان نقطه‌ عطف و مبدأ قیام حق علیه باطل، بی‌نظیر است اما روح آن قیام در طول تاریخ و در هر جایی که ظلم و ستمی وجود داشته باشد، زنده و جاری است. حسین با پاک‌بازی در راه حق از تمام هستی‌اش گذشت و در همه تاریخ بی‌همتا و تکرارناپذیر شد. واقعه‌ عاشورا استمرار بی‌پایان نبرد حق و باطل است چراکه کارزار میان جبهه‌ حسینی و جبهه‌ یزیدی تمام‌ناشدنی است؛ «الی یوم القیامه» است. مثل خورشید بی‌غروبی که همواره بوده تا امروز، بعد از این هم خواهد بود. خون حسین نه تنها در صفحات تاریخ بلکه در قلب و جان همه‌ آزادگان ریشه زده است. حسین همواره و تا ابد چراغ راه حق‌طلبی و عدالت خواهد بود. قیام امام حسین محدود به یک روز و یک مکان نیست بلکه یک الگوی همیشگی و جهانی برای ایستادگی در برابر ظلم است. همان‌طور که انقلاب اسلامی در این راه وامدار مکتب عاشوراست. اکنون باید دید در کشاکش این مبارزه‌ همیشگی میان حق و باطل در کجا هستیم؟ آیا در سمت درست تاریخ ایستاده‌ایم؟ خلافت شاید، اما ولایت علی‌علیه‌السلام غصب‌شدنی نیست. ولایتی که از حسن به حسین و از حسین به سایر آل‌الله رسید. شاگردی در مکتب حسین باید آدمی را از ثارالله به بقیه‌الله برساند، آیا رسانده؟ اگر بر حسین اشک می‌ریزیم اما برای دین خدا و برای ولی‌اش قدمی برنمی‌داریم، با کسانی که امامشان را تنها گذاشتند، چه تفاوتی داریم؟ اگر برای حسین سیاه می‌پوشیم ولی سیاهی‌های نفسمان همچنان به قوت خود باقی است، چطور حسین را شناخته‌ایم؟ اگر زیر علم حسین سینه می‌زنیم ولی چشم خود را بر روی مظلومان جهان بسته‌ایم، چگونه در کشتی حسین نشسته‌ایم؟ حسین امام مقاومت است. امروز در سپاه حسین بودن، یعنی دفاع از حق مظلوم در هر کجای عالم. امروز فلسطین مثل کربلاست، عاشورا ادامه دارد منتها در جغرافیایی دیگر و با حسینیانی از زمان دیگر... اگر مرد این راه هستید، پس بسم‌الله و بالله و علی ملت رسول‌الله...