تحول در پیادهروی اربعین (حدیث دشت عشق)
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی، 21 دی سال 94 در خان طومان به درجه رفیع شهادت رسید، اما پیکرش سالها دور از وطن بود تا اینکه توسط گروههای تفحص و از طریق آزمایش دیانای، شناسایی شد. مجید قربانخانی، در روزگاری نه چندان دور، به اصطلاح، جوانی امروزی و دارای شیطنتهای خاصی بود. اما متحول و جوانی حقجو شد که پاداش آن هم شهادت بود. این تحول اما بدین شرح در راه حسین(ع) و در زیارت اربعین رخ داد: هشت روز مانده بود به اربعین سال 1393. شب ساعت یازده بود که مجید قربانخانی سراسیمه آمد خانه. به مادر گفت وسایلم را جمع کن که عازم کربلا هستم. مادر گفت: زودتر میگفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر میدادیم. عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چه رفقایی و چه سفر اربعینی. تا برسند مرز مهران صدای آهنگشان و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. مجید اولینبار که رفت داخل حرم حضرت علی(ع)، کمی تغییر کرد و کمحرف شد. هر بار هم که میرفت حرم دیر برمیگشت آن هم با چشمهای خون. رفقا مانده بودند که خود مجید است یا نقش جدید.
پیادهروی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه میگفت و نه میخندید. پایش که رسید بینالحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکر یا حسین، یا حسین
بود و اشک و ناله.وقتی میخواستند برگردند، به صمیمیترین دوستش گفت: توی این چند روز از امام حسین خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند. دیگر هیچ چیز نمیخواهم.
آقا مجید حرّی دیگر شده بود. فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.