فخـرفروشى خوشخیالی شیطانی
فرشته محیطی
تفاخر و فخرفروشی و مباهات به کمال حقیقی یا تخیلی و به نمایشگذاری یا زبانآوری آن در برابر دیگران، یکی از رفتارهای ناپسند و نابهنجار اجتماعی است که باید از آن اجتناب کرد.
اصولا از نظر قرآن، تفاخر در کنار
«لعب، لهو، زینت، تکاثر»، یکی از پنجگانههای ناپسندی است که انسان در دنیا بدان گرفتار و سرگرم شده و از اهداف و فلسفه غایی زندگی باز میماند. بنابراین، شناخت خاستگاه، عوامل، بسترهای ایجادی آن بسیار مهم و اساسی است. از همینرو نویسنده با مراجعه به آیات قرآن، به بیان خاستگاه و عوامل آن پرداخته و ضمن برشمردن آثار زیانبار تفاخرگرایی، علل نهی شدید قرآن از آن را بازگو کرده است.
***
پنجگانه خطرناک زندگی دنیوی
براساس دیدگاه قرآن زندگی دنیوی دارای پنج ویژگی است که انسان را از فلسفه خلقت و دستیابی به کمالات و رهایی از عیوب و نواقص باز داشته و زندگی ابدی اخروی او را تباه کرده و او را به شقاوت ابدی گرفتار میکند. این ویژگیها عبارتند از: لعب، لهو، زینت، تفاخر و تکاثر (بازی و سرگرمی و تجمّلپرستی و فخرفروشی و افزونطلبی در اموال و فرزندان) (حدید، آیه 20)
زندگی انسان در دنیا آزمون و ابتلاء و فتنه بسیار سختی است تا «سیه روی شود هر که در او غش باشد»؛ زیرا زندگی دنیوی همانند کوره آتشین و داغ است که برای جدایی سره از ناسره فلزات از خاک از آن استفاده میشود؛ چرا که انسان آفریدهای است که میان اوج و حضیض یا همان «خاک و افلاک» یا «روح و طین» در گردش است؛ چون خاستگاه نفس انسانی، روح الهی با همه انوار اسمای الهی است که در کالبد خاکی دمیده شده است(ص، آیه 72) و از این ظرفیت شگفتانه برخوردار است که مظهر تجلیات انوار اسماءالله شود یا اکثر یا همه آنها را دفن کند و در ظلمات شقاوت دوزخی در افتد؛ یعنی یا اهل تقوای متقین و متالهین میشود یا گرفتار فجور میگردد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 30 تا 33 و 138؛ آل عمران، آیه 79؛ اعراف، آیه 179، طه، آیه 50)
به سخن دیگر، دنیا برای انسان یک محیط آزمونی است که با اراده اختیاری و انتخاب آزاد خود، ابدیت خویش را در آن میسازد. اما بسیاری از مردم به سبب گناه و مخالفت با قوانین دین، از زندگی دنیوی چیزهایی را انتخاب میکنند که اصولا نمیتواند جزو شاکله شخصیتی انسان شود؛ زیرا این امور از مصادیق امور عارضی است که میآید و میرود و به یک معنا همانند گیاه «عشقه» یا پیچک به انسان میچسبد و از شیره جان میزبان انسانی خود تغذیه میکند و در نهایت با تمام شدن شیره حیات معنوی و انوار اسمای الهی، مرگ معنوی برای انسان فاجر رقم میخورد و انسان و عشقهاش نابود و هلاک میشوند.
زندگی دنیوی محل آزمون انسان است تا سره از ناسره و طیب از خبیث جدا شود و در نهایت شخص یا بهشتی یا دوزخی گردد. آزمونهایی که انسان در طول زندگی خویش در دنیا با آن مواجه میشود، شامل اموری چون: لعب، لهو، زینت، تفاخر و تکاثر است.
این امور پنجگانه با دوره اصلی زندگی انسان در دنیا آمیخته است و به نظر میرسد که لعب کودکانه، لهو نوجوانانه، زینت جوانانه، تفاخر میانسالانه و تکاثر کهنسالانه با دوران زندگی بشر هماهنگ است. البته باید توجه داشت که بسیاری از مردم ممکن است که در کهنسالی نیز گرفتار مثلا لعب کودکانه در عین تکاثرگرایی باشند؛ زیرا کسانی که در مسیر تقوا و دین الهی دارند، در مسیر رشد عقلی قرار میگیرند و از این فتنهها جان به سلامت میبرند؛ زیرا هرچند که در هر دورهای از دورههای عمر خویش با یکی از این فتنهها مواجه میشوند، ولی به تقوای الهی میتوانند از اینها بگذرند و بیآنکه از زیانهای آن رنج برند، از شرایط موجود برای رشد و کمالیابی بهره میگیرند؛ مثلا در کودکی بازی میکنند که نهتنها تخیل و توهم آنان را در مسیر رشدی قرار میدهد، بلکه به عقلانیت آنان کمک میکند؛ زیرا توهم و تخیل نیز اگر به درستی به کار گرفته شود، موجب اختراع و ابتکار میشود؛ اینگونه است که بازیهای کودکانه عامل رشد و بالندگی چنین افرادی میشود. همچنین از لهو نوجوانانه بهره گرفته و همهچیز را میآزمایند تا برترین و بهترین چیز را برای ادامه مسیر زندگی خویش انتخاب کنند. چنانکه زینتهایی را میجویند که آرایههای حقیقی آنان میشود که همان ایمان و محبت به خدا و عمل صالح است که رشد ایشان را تضمین میکند.(حجرات، آیه 7؛ هود؛ آیات 10 و 11) همچنین فخر را در حقایقی میجویند که کمالاتشان را تامین میکند و میگویند: الفقر فخری؛ یعنی فقر و نیازمندی به خدای غنی حمید برایشان عین افتخار است؛ (بحار الأنوار، ج ۷۲، ص۳۰ ) یا تکاثر را در کوثری میجویند که باقیات صالحات ایشان است نه در مال و فرزندان که زینت زندگی دنیوی است.
امیرمؤمنان على(ع)- وقتى دو نفر در حضور ايشان بر يكديگر فخرفروشى كردند- فرمود: أتَفتَخِرانِ بأجسادٍ بالِيَةٍ، و أرواحٍ في النارِ؟! إن يَكُن لكَ عَقلٌ فإنَّ لكَ خُلقا، و إن يَكن لكَ تَقوىً فإنَّ لكَ كَرَما، و إلاّ فالحِمارُ خَيرٌ مِنكَ و لَستَ بخَيرٍ مِن أحَدٍ؛ آيا به پيكرهاي پوسيده و روحهايى كه در آتش هستند به يكديگر فخر مى فروشيد؟ اگر خرد داشته باشى و از خوى و خصلتى برخوردارى و اگر با تقوا باشى، كرامت و بزرگوارى دارى وگرنه الاغ از تو بهتر است و تو از هيچكس بهتر نيستى.(علل الشرائع، ص ۳۹۳، حدیث ۸ )
آن حضرت در مناجات خود فرمود: الهي كَفى لي عِزّا أن أكُونَ لكَ عَبدا، و كَفى بي فَخرا أن تكونَ لي رَبّا؛ الهى! مرا همين عزّت و سرفرازى بس كه بنده تو هستم و همين افتخار بس كه تو خداوندگار من هستى.(الخصال، صدوق، ص ۴۲۰، حدیث ۱۴)
همچنین امیرمؤمنان میفرماید: يَنبَغي أن يكونَ التَّفاخُرُ بِعَليِّ الهِمَمِ، و الوَفاءِ بالذِّمَمِ، و المُبالَغةِ في الكَرَمِ، لا بِبَوالي الرِّمَمِ، و رَذائلِ الشِّيَمِ؛ بايد به همتهاى والا و پايبندى به عهد و پيمانها و كوشش در بخشندگى و بزرگوارى افتخار كرد، نه به استخوانهاى پوسيده و خصلتهاى پست و نكوهيده.(غرر الحكم: ۱۰۹۵۳ )
به هر حال، از نظر اهل تقوا زندگی دنیوی چیزی جز «فتنه» و آزمون نیست که پنجگانه آن، بسیاری را تباه کرده و به هلاکت و شقاوت ابدی گرفتار کرده است؛ از همینرو امیرمؤمنان على(ع) نسبت به فتنههای دنیوی هشدار میدهد و میفرماید: أيُّها الناسُ، شُقُّوا أمواجَ الفِتَنِ بسُفُنِ النَّجاةِ، و عَرِّجُوا عَن طريقِ المُنافَرَةِ، وضَعوا تِيجانَ المُفاخَرَةِ؛ اى مردم! امواج فتنهها را با كشتيهاى نجات بشكافيد و از راه مخالفت و ناسازگارى برگرديد و تاجهاى فخرفروشى به يكديگر را از سر برداريد.(نهج البلاغة: خطبة ۵ )
شکی نیست که این کشتیهای نجات چیزی جز بهرهگیری از نور هدایت فطری عقلی و وحیانی نقلی و پیامبران و اولیای الهی نیستند که انسان در سایه آن با دین الهی آشنا شده و از فجور و گناه و عبور از خطوط قرمز و دریدگی باز میایستد و کمالات حقیقی را برای خویش رقم میزند.
تفاخر به امور باطل
بسیاری از مردم گرفتار تفاخر باطلی هستند که آنان را از اهداف و فلسفه زندگی باز میدارد؛ زیرا ایشان به رشد عقلی دست نیافته و همچنان در لعب و لهو و زینتی به سر میبرند که فتنه دوران پیشین آنان است. آنان با فجوری که در پیش میگیرند و با سنتها و قوانین دین آسمانی مخالفت میکنند و خطوط قرمز آن را میدرند، نور هدایت عقلی فطری را در خود دفن میکنند و در نهایت گرفتار سفاهت و بیمغزی و سبک مغزی میشوند و از رشد عقلی باز میمانند و در همان تخیلات و توهمات کودکانه باقی میمانند. از همینرو خدا همواره در سه آیه انسان فخر فروش را گرفتارخیالبافی دانسته است.(نساء، آیه 36؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 23)
فخرفروشان؛ انسانهای خیالباف
اهل فخرفروشی و تفاخر، گرفتار اموری چند هستند که باید آنان را نسبت به آنها هوشیار و بیدار کرد؛ حتی اگر انسان کمالی را داشته باشد، باید بداند که این کمال از سوی خدای غنی حمید است و او دارای فقر هویتی است.(فاطر، آیه 15) پس اگر کمالاتی ملکه و شاکله شخصیتی او شده باشد، خاستگاه آن خدای غنی حمید است؛ بنابراین، لازم است در برابر دیگران فخرفروشی نداشته باشد و فروتنی بورزد.
از نظر قرآن، انسانی که اهل کمال حقیقی باشد، هرگز فخرفروشی ندارد، بلکه کسانی گرفتار فخرفروشی و مباهات هستند که گرفتار «اختیال» یا خیالبافی هستند و در تخیلات خود غوطهورند؛ زیرا آنان امری عارضی و ناپایدار همچون بوستانها، حیوانات و مانند آنها که زینت زمین است را زینت و کمال خویش دانسته و بدان فخر میفروشند؛ برخی دیگر نیز چیزی که زینت زندگی دنیوی است مانند مال و فرزند و زر و سیم را کمال خویش دانسته و بدان مباهات میکنند. از همینرو خدا آنان را گرفتار در خیالبافی دانسته است؛ زیرا این امور اصلا کمالی برایشان نیست.(قصص، آیات 76 تا 81؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 20)
کسانی که گرفتار فریب دنیا هستند، هرچند که به ظاهر زندگی مرفهی دارند و همه از وضعیت آنان شگفتزده میشوند، اما چنین اشخاصی همچون گیاه سبز هستند که بزودی زرد میشود و در نهایت خشک میشود و چیزی جز رنج و عذاب دنیوی و اخروی برایش نیست.(حدید، آیه 20)
امیرمؤمنان در اینباره میفرماید: مالَكُم و الدنيا؟! فَمَتاعُها إلَى انقِطاعٍ، و فَخرُها إلى وَبالٍ؛ شما را چه به دنيا؟ كه كالايش رو به سر آمدن دارد و افتخاراتش رو به تباهى.(بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۹، حدیث ۷۸)
از نظر آموزههای قرآنی، کسانی که در دام دنیا گرفتار آمده در حقیقت جزو
حزب الشیطان هستند؛ زیرا چنین افرادی در همان ساحت فکری و عملی ابلیس جنی و شیطانی زندگی خود را تنظیم کردهاند و در همان سطح زندگی میکنند و با او همنشین هستند تا به دوزخ در آیند.(نساء، آیات 36 تا 38) پيامبر خدا(صلىاللهعليهوآله) میفرماید: إنّ لإبليسَ كُحلاً و لَعوقا و سَعوطا، فَكُحلُهُ النُعاسُ، و لَعوقُهُ الكَذِبُ، و سَعوطُهُ الفَخرُ؛ شيطان سرمهاى دارد و ليسك و انفيهاى. سرمهاش چُرت است و ليسكش دروغ و انفيهاش فخرفروشى.(بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۲۳۴، حدیث ۳۴ )
بنابراین، خاستگاه اصلی تفاخر جهل عقلی و جهل علمی انسان است؛ زیرا شخصی که از نور عقلانیت فطری و هدایت تکوینی بهره نبرد و برخلاف آن، فجور و گناه داشته باشد، گرفتار سفاهت و جهالت عقلی میشود و در توهمات و تخیلات فرو میرود و هم سطح شیطان جنی میشود و در نهایت سقوط میکند؛ زیرا اگر کسی علمالیقین و عینالیقین داشته باشد که ثمره تقوا است، هرگز دنبال اموری چون تکاثر و تفاخر نمیرود؛ البته بسیاری از مردم پس از کشفالغطاء و کنار رفتن پردهها در هنگام مرگ و احتضار و قیامت به این یقین میرسند که دیگر دیر شده است.(تکاثر، آیات 1 تا 5؛ منافقون، آیات 10 و 11)
بنابراین، جهالت و وسوسه ابلیس (نساء، آیات 36 تا 38) انسان را در ورطه سقوط میاندازد و اجازه عبور سالم از فتنههای پنجگانه بهویژه تفاخر و تکاثر را نمیدهد. امام على(ع)- در وصف شيطان- فرمود: فَافتَخَرَ على آدمَ بخَلقِهِ، و تَعَصَّبَ علَيهِ لأصلِهِ... فَلَعَمرُ اللّه ِ لقد فَخَرَ على أصلِكُم، و وَقَعَ في حَسَبِكُم، و دَفَعَ في نَسَبِكُم... فاللّه َ اللّه َ في كِبرِ الحَمِيَّةِ و فَخرِ الجاهِليَّةِ؛ به خلقت خود [از آتش] بر آدم فخر فروخت و به خاطر منشأ خود عليه او عصبيّت به خرج داد... سوگند به خدا كه او بر اصل و ريشه شما فخر فروخت و از حسب و نسب شما عيبگويى كرد... زنهار، زنهار، به خدا پناه بريد از تكبّر و عصبيّت و فخرفروشيهاى جاهليّت. (نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۲)
اصولا کسی که بداند و با عقلانیت دریابد که فقر وجودی و هویتی دارد، حتی اگر به کمالی دست یابد، تواضع میورزد و آن را فضل الهی میداند که باید برای فلسفه خلقت و آفرینش به کار گیرد؛ از اینرو اهل تقوا که اهل عقلانیت فطری و رشدی هستند، هرگز تفاخر ندارند، بلکه اهل تواضع هستند؛ چنانکه پيامبر خدا (صلىاللهعليهوآله) میفرماید: إنّ اللّه أوحَى إلَيَّ أن تواضَعوا، حتّى لا يَفخَرَ أحَدٌ على أحَدٍ، و لايَبغي أحَدٌ على أحَدٍ؛ خداوند به من وحى فرمود كه فروتن باشيد تا كسى بر كسى فخر نفروشد و كسى به كسى تجاوز و زورگويى نكند.(الترغيب و الترهيب، ج ۳، ص ۵۵۸، حدیث ۱)
امام على(ع) میفرماید: لاحُمقَ أعظَمُ مِن الفَخرِ؛ حماقتى بزرگتر از فخرفروشى نيست.(غرر الحكم، شماره ۱۰۶۵۵)
فخرفروشی، کار جاهلان و خیالبافان
در مقابل، کسی که گرفتار جهالت عقلی و علمی نسبت به خویش و هویت فقری هستی از جمله انسان است، گرفتار فخرفروشی براساس همان «خیالبافی» است؛ از اینروست که همواره خدا و اولیای الهی هشدار میدهند تا از خواب غفلت برخیزد و به هویت فقری خویش بنگرد. امیرمؤمنان(ع) به وجود فقری انسان اشاره میکند و میفرماید: ما لابنِ آدمَ و الفَخرِ؟! أوَّلُهُ نُطفَةٌ، و آخِرُهُ جِيفَةٌ، و لا يَرزُقُ نفسَهُ، و لا يَدفَعُ حَتفَهُ؛ آدميزاد را چه به فخرفروشى! آغازش نطفهاى است و فرجامش مردارى. نه مىتواند خود را روزى دهد و نه مىتواند جلو مرگ خويش را بگيرد.(نهجالبلاغه: حكمت ۴۵۴)
بنابراین، رفتار سفیهانه و بیخردانه است که کسی دنبال فخر و اسباب آن باشد؛ چنانکه امیرمؤمنان میفرماید: أهلَكَ الناسَ اثنانِ: خَوفُ الفَقرِ، و طَلَبُ الفَخرِ؛ دو چيز مردم را نابود كرده است: ترس از نادارى، و فخرجويى.(الخصال، صدوق، ص ۶۹، حدیث ۱۰۲)
اگر کسی به نعمتهای دنیوی از مال و مقام و جاه و فرزند و قدرت و ثروت و مانند آنها رسید باید بداند که همه اینها ابزار ابتلای الهی است؛ پس ریاست بر مردم را نمیتوان جز «فتنه» و آزمون بداند و هرگز بدان فخر نفروشد؛ چنانکه امیرمؤمنان على(ع) میفرماید: آفَةُ الرِّياسَةِ الفَخرُ؛ آفتِ رياست، فخرفروشى است.(غررالحكم: ۳۹۵۰)
اصولا انسانهای بیمقدار هستند که نسبت به چیزی فخرفروشی دارند و تواضع و خشوع و خضوع را کنار میگذارند و علیه خلق و خالق موضعگیری منفی داشته و خودبرتربینی و تحقیر دیگران را در پیش میگیرند؛ امیرمؤمنان میفرماید: الافتِخارُ مِن صِغَرِ الأقدارِ؛ فخرفروشى، از بىمقدارى است.(غررالحكم: ۲۲۰۱)
آن حضرت در بیان صفات مؤمن فرمود: يُنصِتُ للخَيرِ لِيَعمَلَ بهِ، و لا يَتَكلَّمُ بهِ لِيَفخَرَ على ما سِواهُ؛ مؤمن کسی است که به خوبيها گوش مىسپارد تا بدانها عمل كند و از خوبيها سخن نمىگويد تا بر ديگران
فخر فروشد. (مطالب السؤول، ص ۵۴)
بنابراین، کسی که بخواهد در مسیر تعالی و کمال گام بردارد، باید تفاخر جاهلی که همان تفاخر بیخردی و سفاهت است کنار گذارد و به نور عقلانیت الهی رو آورد و سبک زندگی خویش را شکل دهد؛ پيامبر خدا در روز فتح مكّه فرمود: إنّ الله َ تباركَ و تعالى قد أذهَبَ عَنكُم بالإسلامِ نَخوَةَ الجاهِليّةِ، و التَّفاخُرَ بآبائها و عَشائرِها. أيُّها الناسُ، إنّكُم مِن آدَمَ، و آدمُ مِن طِينٍ، ألا و إنّ خَيرَكُم عندَ اللّه ِو أكرَمَكُم علَيهِ اليَومَ أتقاكُم و أطوَعُكُم لَهُ، ألا و إنّ العَربيّةَ لَيست بأبٍ والِدٍ، و لكنّها لِسانٌ ناطِقٌ، فَمَن قَصُرَ بِهِ عَمَلُهُ لَم يُبَلِّغُهُ رِضوانَ اللّه ِحَسبُهُ؛ خداوند تبارك و تعالى به وسيله اسلام نخوت جاهليت و تفاخر به پدران و خاندانهاى جاهلى را از شما زدود. اى مردم! شما از آدم هستيد و آدم از گِل آفريده شد. بدانيد كه امروز، بهترين شما نزد خدا و گراميترين شما در پيشگاه او پرهيزکارترين و فرمانبردارترين شما از اوست. بدانيد كه عربيّت به پدرى نيست كه [شما را] به دنيا مىآورد. بلكه عربيّت يك زبان است كه با آن سخن گفته مىشود. پس، هركس در كار و عمل كوتاهى كند، شرافت خانوادگياش او را به خشنودى خدا نرساند. (بحارالأنوار، ج ۷۳، ص ۲۹۳، حدیث ۲۴)