کد خبر: ۳۱۶۵۶۴
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۶
سالگرد اولین فرار شاه و کودتای 25 مرداد 1332

شاه پنج بار قصد فرار داشت!

دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان 
«... محمدرضا شاه که اصولا آدم متزلزل ضعیفی بود و کاراکتر خیلی‎ خیلی ضعیفی داشت، همیشه پا به‎گریز، همیشه در برابر مشکلات، اول واکنشش تسلیم [بود]. پنج بار در طول ۳۷ سال او آماده‌ گریز بود از ایران که دو سه بارش را ما شاهد بودیم، دو بارش را هم خبر نداشتیم و خب دفعه آخر هم به آن صورت [رفت]. اولین‎بار بعد از سوم شهریور بود که می‌‎گفت اگر نمی‌‎خواهند من بروم. کِی بروم؟ دومین‎ بار، نهم اسفند بود. خب مصدق گفت مصلحت در این است که بروید. هر روز می‌‎پرسید کِی بروم؟ چه‎جوری بروم؟ داشتند پول برایش جمع می‌‎کردند از خزانه، این طرف، آن طرف؛ آن وقت هم ارز زیاد نداشتند. ۲۵ مرداد که داشت می‌‎رفت، رفت اصلا. گذاشت رفت و اگر حالا حساب‎‎های خودش غلط درآمد، آن بحث دیگری است. چون اصلا فکر نمی‌‎کرد که رفتنش یک چنین واکنشی در مردم برانگیزد. بعد سومین بار در پانزده خرداد [بود]. در [سال] ۱۳۴۲، اگر علم نبود آماده رفتن بود. ولی در اردیبهشت ۱۳۵۷، بعد از جریان تبریز، باز آماده ترک ایران بود. بالاخره هم که رفت. این‎‎‌ها را دکتر میلانی در زندگی‎نامه شاه به‎تفصیل آورده است و من از او شنیده‎ام. بعضی‎‌هایش را خب می‌‎دانستم ولی [او] به‎تفصیل نوشته است. مثل اینکه نقطه مقابل شاه بود [آیت‎الله] خمینی و مسلما پیروزی‎اش حتمی بود دیگر، برای اینکه یک‎طرف آماده فرار است و تسلیم، یک‎طرف به هر قیمت می‌‎‎خواهد موفق بشود و شد.
این جملات بخش‌هایی از گفت‌و‌گوی داریوش همایون از کارگزاران رژیم پهلوی، مؤسس و مدیر روزنامه آیندگان و وزیر اطلاعات دولت آموزگار است که در کتاب «آیندگان و گذشتگان؛ خاطرات داریوش همایون» آمده است.
از همین روی محمدرضا با لقب «‌شاه چمدان به دست‌» شناخته شد‌. چراکه همیشه چمدان‌هایش بسته و آماده فرار بود! اگر در صفحه جست وجوی گوگل در اینترنت عبارت suitcase king (شاه چمدان به دست‌) را وارد کنید، اولین صفحه‌ای که باز می‌شود درباره محمد‌رضا پهلوی است!!
آنچه منجر به اولین فرار شاه شد
اختلافات و دعوای شاه و مصدق برای حکومت و دولت بالا گرفته بود، حضور انگلیس در ایران دچار محدودیت بسیار شده و حتی برای دربار نیز مشکلات بسیاری ایجاد گردیده بود. از همه مهم‌تر دیگر غرب و انگلیس و آمریکا بر چاه‌های نفت ایران تسلطی نداشتند. 
سررشته امور از دست شاه خارج شده و دولت مصدق کار را به دست گرفته بود، از همین روی سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس (MI6) و آمریکا (CIA) کودتایی که از مدتها پیش برنامه‌ریزی کرده بودند را به مرحله اجرا گذاردند. قرار براین بود شاه ضمن آنکه دستور برکناری و بازداشت مصدق را می‌دهد، خود نیز از کشور خارج شود. این موارد با واسطه به اطلاع شاه رسیده بود.
اما شاه به این طرح و نقشه باور و اعتماد نداشت و می‌خواست این برنامه به نحوی از سوی آمریکا یا انگلیس تایید شود. او می‌ترسید که از کشور خارج شده و مصدق و یا توده‌ای‌ها، حکومت را از چنگش درآورند. شاه یک نشانه و علامت یا کد و یا رمزی می‌خواست که مستقیما از سوی اربابان غربی‌اش صادر گردد. 
از همین روی اسدالله رشیدیان از عوامل سفارت انگلیس به ملاقات شاه رفت و با وی قرار بیان جمله‌ای به عنوان رمز کودتا از سوی رادیوی بی‌بی سی را گذارد، به این ترتیب که درست در ساعت 12 نیمه شب 25 مرداد 1332 به جای جمله همیشگی «اکنون نیمه شب به وقت لندن است»، جمله «اکنون دقیقا نیمه شب است» از رادیوی BBC پخش شده و شاه را نسبت به حمایت سازمان‌های جاسوسی انگلیس (یعنی CIA وMI6) از کودتا علیه دولت محمد مصدق مطمئن سازد. و چنین هم شد.1
مارک گازیوروسکی استاد علوم سیاسی دانشگاه لوییزیانای آمریکا که کتاب‌ها و مطالب متعددی درباره سیاست خارجی آمریکا و روابط این کشور با کشورهای جهان سوم تالیف کرده، در کتاب خود تحت عنوان «کودتای سال 1332 علیه مصدق» در این باره نوشته است: 
«اسدالله رشیدیان (جاسوس رسمی انگلیس که در هنگام انجام کودتا همراه برادرانش به خدمت سفارت آمریکا گرفته شد) در روزهای 30 و31 ژوییه (8 و 9 مرداد) با شاه ملاقات کرد. وی برای اثبات این امر که از جانب انگلستان سخن می‌گوید ترتیبی داد که یکی از عبارت‌های انتخاب شده شاه از رادیو BBC پخش شود»
جمله فوق راس ساعت 12 نیمه شب 25 مرداد 1332 از رادیو بی‌بی سی پخش شد و شاه به اتفاق همسر دومش ثریا اسفندیاری، بلافاصله عازم رامسر و کلاردشت گردید.
 شاه هراسان گفت باید فرار کنیم!!
ساعت 2 بامداد سرهنگ نصیری (فرمانده گارد شاه) همراه یک زره‌پوش، فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی را از کاخ سعدآباد به منزل او واقع در خیابان کاخ (فلسطین کنونی) برد‌، ولی توسط گارد محافظ مصدق دستگیر شد. خبر به شاه و ثریا خاطراتش چنین توضیح داده است:
«... مسافرت ما ظاهراً طبیعی و برای فرار از گرمای طاقت‏‌فرسای تهران بود. چند تن از دوستان نزدیک ما هم در کلاردشت به ما پیوستند، ولی هیچ‌کدام از آنها از صدور فرمان برکناری مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی به جانشینی وی اطلاع نداشتند. اخبار تهران و سایر پیام‌‏ها و گزارش‌ها‏ را از طریق فرستنده‌ای که در کاخ سعدآباد نصب شده بود، دریافت می‏‌کردیم... ما بی‌‏صبرانه منتظر خبرهای تهران بودیم. فرستنده سعدآباد از کار افتاد. شاه مضطرب و نگران در طول و عرض اطاق قدم می‏‌زد و من که کمتر از او نگران نبودم، روی مبل نشسته و ساکت بودم. نمی‌‏‏دانم چه ساعتی به خواب رفته بودم که ساعت چهار صبح شاه مرا از خواب بیدار کرد و درحالی‌که صدایش از وحشت و اضطراب می‏‌لرزید، گفت: ثریا همان‌طور که پیش‌‏بینی کرده بودم، کار خراب شد. مصدق از فرمان برکناری خود اطاعت نکرده و زاهدی هم به جای اینکه دست به کاری بزند، مخفی شده است. هرچه زودتر باید از این جا فرار کنیم. باید خودمان را به رامسر برسانیم و از آنجا به بغداد پرواز کنیم...»
هواپیمای شاه و ثریا‌، صبح 25 مرداد به سوی بغداد پرواز کرد و محمدرضا در بغداد با «بری» سفیر آمریکا دیدار کرد که او در تلگرافی به تاریخ 26 مرداد به وزارت امورخارجه ایالات متحده از روحیه درهم شکسته شاه سخن گفته است. شاه و ثریا از بغداد به رم رفته و در آنجا ساکن شدند.
صبح 25 مرداد تیتر روزنامه باختر امروز به سردبیری حسن فاطمی نوشت: «شاه فراری با یک هواپیمای انگلیسی به طرف لندن پرواز کرد.»
تصادفاتی که به شکست کودتا کمک کرد
در اجرای عملیات کودتا، سرهنگ نصیری و افسرانش با دو حکم برکناری مصدق و نصب سرلشکر زاهدی از سوی شاه‌، ابتدا برای دستگیری سرلشکر ریاحی، رئیس ستاد ارتش راهی منزل وی شده اما به دلیل عدم حضور ریاحی‌، موفق به دستگیری وی نگردیدند. پس در ساعت یک نیمه شب با چهار کامیون نظامی مسلح و دو جیپ ارتش و یک زرهپوش به منزل مصدق مراجعه کرده و حکم عزل وی را ابلاغ نمودند.
در همین حال با گروه سرهنگ ممتاز مواجه شده و به دلیل اینکه تعداد افرادشان از نیروهای سرهنگ ممتاز کمتر بود، نصیری دستگیر شد و در واقع در همین جا کودتای طراحی شده ابتر ماند! یعنی‌ برخورد نیروهای ‌سرهنگ‌ ممتاز با نیروهای‌ نصیری‌ كه‌ ظاهراً رئیس‌ ستاد هیچ‌ خبری‌ از جریان‌ كودتا نداشت،‌ کاملا تصادفی‌ بود و تنها نخست‌وزیر، از یک كودتای‌ احتمالی‌ آگاهی داشت. 
سرلشکر ریاحی صبح روز بعد در مصاحبه‌ای گفت: 
«...نكات‌ جالب‌ توجهی‌ در این‌ جریان‌ هست‌ كه‌ از جمله‌ همان‌ خروج‌ بدون‌ قصد بنده‌ از منزل‌ در ساعت‌ ده‌ دیشب‌، چون‌ اگر از منزل‌ خارج‌ نمی‌شدم‌ و افراد سرهنگ ‌نصیری‌ موفق‌ به‌ دستگیری‌ من‌ می‌شدند، احتمال‌ زیاد می‌رفت‌ كه‌ در كار خود موفق‌ شوند...».
 کودتای اصلی در راه بود
صبح 25 مرداد، رهبران‌ نظامی‌ كودتا دستگیر شدند. همچنین‌ ابوالقاسم ‌امینی‌ كفیل‌ وزارت‌ دربار، سلیمان‌ بهبودی‌ رئیس‌ كل‌ دربار و هیراد رئیس‌ دفتر مخصوص‌ شاه‌ به ‌اتهام‌ شركت‌ در كودتا دستگیر شدند و حكم‌ دستگیری‌ زاهدی‌ توسط‌ مصدق صادر شد.
با اطلاع مردم از فرار شاه، تظاهرات‌ گسترده‌ای در شهرهای مختلف برپا شد و مردم مجسمه‌های‌ شاه‌ و رضاخان را پایین‌ کشیدند. دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجه) طی سخنرانی در اجتماع میدان بهارستان، شاه را لایق حکومت بر کشور ندانست و گفت‌: 
«... فرزند آن‌ پدری‌ كه‌ قرار داد 1933 را به‌ 60 سال‌ تمدید كرد، علیه‌ نهضت‌ ملی‌ قیام‌ نمود... دربار پهلوی‌ روی‌ جنایات‌ ملک فاروق را سفید كرد... روزی‌ كه‌ صدای‌ رادیو تهران‌ بلند شد و گفت‌ نقش‌ كودتاچیان‌ نقش‌ برآب ‌شد، وی‌ راه‌ اولین‌ سفارتی‌ را كه‌ انگلستان‌ در خارج‌ از ایران‌ دارد در پیش‌ گرفت‌... دربار پهلوی ‌آنچنان‌ منقرض‌ شد كه‌ جز اراده خدا اراده‌ دیگری‌ نمی‌توانست‌، بدون‌ اینكه‌ خون‌ از دماغ ‌كسی‌ بریزد، این‌ كابوس‌ مرگ‌ را نابود کند...»
با شکست کودتای 25 مرداد 1332 و دستگیری کودتاچیان و فرار شاه به رم، لویی‌ هندرسن، سفیر آمریکا از پاکستان‌ به‌ تهران آمد و ‌ به‌ ملاقات‌ مصدق‌ رفت و اطلاع‌ داد که: «دولت‌ آمریکا دیگر نمی‌تواند حکومت‌ وی‌ را به‌ رسمیت‌ بشناسد و با او همچون‌ نخست‌ وزیری‌ قانونی‌ رفتار نماید.»
هندرسن‌ به مصدق‌ دستور داد که‌ از پست‌ خود کناره‌گیری‌ نماید و پس‌ از خروج از خانه مصدق اعلام کرد که: «دولت‌ آمریکا فقط‌ دولت‌ زاهدی‌ را دولت‌ رسمی‌ و قانونی‌ ایران‌ می‌داند.» 
مصدق در رفراندمی مجلس را منحل کرد و متاسفانه با ادامه حضور مردم در خیابان‌ها و علیه کودتا، مخالفت کرد و هرگونه تظاهراتی را ممنوع اعلام نمود! اما در همین اثنا کلید انجام کودتای اصلی تحت عنوان عملیات «چکمه» با هدایت مسئول آن درMI6 یعنی کریستوفر مونتاگ وودهاوس و با نام عملیات «آژاکس» به سرکردگی عامل مستقیم CIA یعنی کرمیت روزولت زده شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - خاطرات دانالد ویلبر و کتاب «انگلستان و سرنگونی دولت دکتر مصدق» نوشته ویلیام راجر لوییس