چگونه اوباش نژادپرست اسرائیلی راه را برای نسـلکشی در غـزه همـوار کردند
اشاره: گزارش پیشرو به قلم خانم Gwyn Daniel، رواندرمانگر (systemic psychotherapist) و مدرس برجسته در Tavistock Clinic لندن و همچنین هم بنیانگذار Oxford Family Institute، است. وی در زمینه خانوادهدرمانی، تروما و تأثیرات خشونت سیاسی بر زندگی خانوادگی، بهویژه در میان خانوادههای فلسطینی، فعال است. دانیل در کتابخانههایی نظیر Handbook of Systemic Therapy فصلی نگاشته با عنوان «خانوادهها در محیطهای اجتماعی دائماً ناامن» و همچنین در برنامههای آموزشی برای تقویت پیوندهای اجتماعی و حفظ امید در میان جوامع رنجدیده مشارکت دارد. باید توجه داشت که این گزارش به قلم یک دانشمند غربی نگاشته و در «میدلایستآی» منتشر شده است و از این جهت برای چاپ در این صفحه روزنامه منتشر میشود تا ما را با نگاهی ضداسرائیلی در غرب آشنا کند که علیرغم حمایتهای دولتهای غربی از رژیم اسرائیل همچنان در جریان است. اما پیش از آن مقدمهای بخوانید از قلم مترجم این گزارش که میتواند مکملی برای این گزارش باشد.
سرویس خارجی
شکلگیری رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی
رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی به طور رسمی پس از پیروزی «حزب ملی» در انتخابات سال 1948 میلادی (1327 شمسی) شکل گرفت، هرچند ریشههای آن به دوران استعمار هلند و تسلط «بریتانیا» در قرون 17 تا 20 بازمیگردد. استعمارگران اروپایی، بهویژه بُرها (Boers) و سپس انگلیسیها، از همان ابتدا با نگاهی نژادپرستانه، سیاهپوستان بومی را از زمین، حق رأی، آموزش و خدمات اجتماعی محروم کردند. اما پس از 1948، سیاستهای تبعیض نژادی به شکلی نظاممند، قانونی(!) و سراسری پیاده شد. قوانین آپارتاید افراد را براساس نژاد (سفید، سیاه، رنگینپوست و آسیایی) طبقهبندی میکرد و بر همین مبنا، دسترسی به مسکن، بهداشت، آموزش، حقوق شهروندی و حتی محل زندگی و تردد را کنترل میکرد. مهمترین قوانین آن شامل «قانون ثبت ملی جمعیت» (1950 / 1329)، «قانون مناطق گروهی» (1950 / 1329) و «قانون ممنوعیت ازدواج میان نژادها» بود. در دهههای 1950 تا 1980، مبارزات جنبشهای مقاومت، از جمله کنگره ملی آفریقا (ANC) به رهبری «نلسون ماندلا»، با سرکوب شدید، بازداشت و اعدام روبهرو شد. این نظام نهایتاً در سال 1994 (1373 شمسی) با برگزاری نخستین انتخابات آزاد و چندنژادی به پایان رسید.
شکلگیری رژیم آپارتاید اسرائیل
رژیم آپارتاید اسرائیل، برخلاف آفریقای جنوبی که در دهههای میانی قرن بیستم قانونی شد، از همان آغاز تأسیس دولت اسرائیل در سال 1948 میلادی (1327 شمسی) با مکانیزمهای تبعیض ساختاری براساس قومیت و دین، بهویژه علیه فلسطینیان، همراه بود. با اجرای برنامه «نکبه» در همان سال، بیش از 700 هزار فلسطینی از سرزمین خود رانده شدند و شهرها و روستاهای آنها یا تخریب شد یا به یهودیان مهاجر واگذار شد. با تصویب قانون «بازگشت» در سال 1950 (1329)، تنها یهودیان جهان حق مهاجرت و شهروندی در اراضی اشغالی را به دست آوردند، در حالی که فلسطینیان راندهشده، حق بازگشت به خانههای خود را از دست دادند. ساختار تبعیضآمیز اسرائیل در دهههای بعد با تصویب بیش از 65 قانون که حقوق فلسطینیان را در سرزمینهای اشغالی 1948، کرانه باختری، غزه و قدسشرقی محدود میکرد، نهادینه شد. مهمترین این قوانین، قانون «دولت یهود» در سال 2018 (1397 شمسی) بود که رژیم اسرائیل را صراحتاً کشوری یهودی تعریف کرد و شهروندی عرب را در جایگاه فرعی قرار داد. طبق گزارشهای سازمانهایی مانند «دیدهبان حقوق بشر» و «بِتسِلم» (2021 / 1399)، اسرائیل به طور سیستماتیک با ابزارهایی چون محدودیت حرکت، سلب مالکیت زمین، بازداشتهای اداری، کنترل نظامی، تخریب منازل و تبعیض قانونی، رژیمی آپارتایدی بر فلسطینیان تحمیل کرده است.
مقایسهای میان دو رژیم آپارتاید
هر دو رژیم آپارتاید، چه در آفریقای جنوبی و چه در اسرائیل، براساس یک اصل مشترک بنا شدهاند: سلطه یک گروه قومی یا نژادی بر گروه دیگر، از طریق ابزارهای قانونی، نظامی و اجتماعی. در هر دو مورد، جداسازی فیزیکی (مانند مناطق مخصوص اقلیتها یا دیوارهای حائل)، محرومسازی از حقوق سیاسی و مدنی، و حذف تدریجی فرهنگی و اقتصادی مشاهده میشود. اما رژیم اسرائیل در بسیاری از جنبهها بهمراتب خشونتبارتر و خطرناکتر عمل کرده است. برخلاف رژیم آفریقای جنوبی، که عمدتاً با قوانین داخلی تبعیضآمیز عمل میکرد و کمتر به خشونت گسترده علیه غیرنظامیان متوسل میشد، رژیم اسرائیل به طور منظم عملیاتهای نظامی مرگبار علیه جمعیت غیرنظامی، از جمله زنان و کودکان، در غزه و کرانه باختری انجام داده و محاصره اقتصادی، تخریب بیمارستانها، مدارس و زیرساختهای حیاتی را به ابزاری دائمی تبدیل کرده است. همچنین، در حالی که آپارتاید آفریقای جنوبی سرانجام تحت فشار جهانی به پایان رسید، رژیم اسرائیل با حمایت بیقیدوشرط قدرتهای غربی، بهویژه آمریکا، در فضائی از مصونیت کامل به سر میبرد. این تفاوتها، از منظر حقوق بینالملل، رژیم اسرائیل را به نمونهای پیشرفتهتر، خشنتر و خطرناکتر از آپارتاید کلاسیک آفریقای جنوبی تبدیل میکند.
گوشهای از جنایات رژیم اسرائیل
چنانکه اشاره شد از زمان تأسیس رژیم اسرائیل در سال 1948 میلادی (1327 شمسی) تاکنون، جنایات متعدد و مستندی علیه ملت فلسطین به وقوع پیوسته که از نظر گستره، شدت و تداوم، واجد ویژگیهای «جنایت علیه بشریت» و «نسلکشی» به تعبیر حقوق بینالملل است. در سالهای نخست، با عملیات موسوم به «نکبه»، بیش از 500 روستای فلسطینی تخریب و صدها هزار نفر آواره شدند. در سال 1982 (1361 شمسی) در جریان اشغال لبنان، نیروهای اسرائیلی با همکاری فالانژهای مسیحی در اردوگاههای «صبرا و شتیلا» دست به کشتار بیش از 3000 غیرنظامی فلسطینی زدند. در سالهای 2008-2009 (1387 شمسی)، عملیات «سرب گداخته» در غزه منجر به کشته شدن بیش از 1400 فلسطینی، از جمله صدها کودک شد. در ادامه، در جنگ 2014 (1393 شمسی)، حمله هوائی و زمینی اسرائیل بیش از 2200 کشته بر جای گذاشت، که مطابق با گزارش سازمان ملل، 70درصد آنها غیرنظامی بودند. از اکتبر 2023 (مهر 1402) تاکنون، در جریان جنگ جاری علیه غزه، بیش از 38 هزار فلسطینی (تا مرداد 1403) کشته و بیش از 80 هزار نفر زخمی شدهاند، در حالی که زیرساختهای شهری، بیمارستانها، مدارس و تأسیسات آبوبرق به طور عمدی هدف قرار گرفتهاند. گزارشهای متعدد از سازمانهای حقوق بشری از جمله دیدهبان حقوق بشر، عفو بینالملل، سازمان ملل، و حتی برخی نهادهای داخلی اسرائیل مانند «بتسلم» حاکی از آن است که اسرائیل از جنگافزارهایی مانند فسفر سفید در مناطق مسکونی، بازداشتهای غیرقانونی کودکان، تخریب عمدی منازل و ممانعت از ارسال کمکهای انسانی به عنوان سلاح جنگی استفاده کرده است. این اقدامات نهتنها در چارچوب سیاستی هدفمند برای اخراج جمعیت و تغییر ساختار جمعیتی تفسیر میشود، بلکه در برخی تحلیلها از جمله توسط گزارشگر ویژه سازمان ملل در مارس 2024 (اسفند 1402) بهصراحت مصداق «نسلکُشی» (Genocide) دانسته شده است.
دو سال خشونت بیسابقه
در دو سال گذشته، جهان شاهد شدتیافتن بیسابقه جنایاتی از سوی دولت اسرائیل بوده است؛ جنایاتی که هرکدام آنقدر تکاندهندهاند که توجه افکار عمومی را از جنایت قبلی منحرف میکنند. این وضعیت باعث میشود که واکنش به هر جنایت تازه، اغلب به قیمت غفلت از مسئله اصلی تمام شود: پروژه بیوقفه صهیونیستی برای پاکسازی قومی فلسطین به نفع تأسیس یک دولت یهودی مبتنی بر نژاد و مذهب، و همچنین ایجاد محیطی خنثی و بیطرف در منطقه، که در آن دولتها یا به خاطر منافع خود یا به دلیل فشار اسرائیل و آمریکا، از آرمان فلسطین دست میکشند.
حمله اخیر اسرائیل به ایران تقریباً توجه رسانهها را به طور کامل از نسلکشی در جریان غزه منحرف کرد. این در حالی است که همین نسلکشی رسانه پوششنیافته، موجب پنهانماندن خشونتهای سیستماتیک، غصب زمین و پاکسازی قومی در کرانه باختری اشغالی نیز شده است. مردم فلسطین با موجی چندلایه از حملات به جان و معیشتشان روبهرو هستند، بهگونهای که در میان این طوفان، بسیاری از اقدامات خاص که نیازمند بررسی و تحلیلاند، بهخصوص اگر نتیجهای کشنده نداشته باشند، نادیده گرفته میشوند. برای درک بهتر هدفی که نسلکشی اسرائیل در غزه دنبال میکند، لازم است به پیوند میان این پروژه مرگبار و راهپیماییهای نفرتانگیز سالانه در قدس توجه شود- راهپیماییهایی که سرشار از خشونت کلامی هستند.
در حالی که افکار عمومی جهانی عمدتاً بر اظهارات جنایتبار و آشکار مقامات اسرائیلی پس از اکتبر ۲۰۲۳ تمرکز کردهاند، تحلیلگران فلسطینی بیش از هرکس دیگری به سابقه تاریخی چند دههای این لفاظیها توجه داشتهاند.
به همین دلیل، ضروری است که به گذشته و ریشههای گفتارهای نژادپرستانه و حذفگرایانه در مناسبتهایی مانند «روز قدس یهودی» نگاهی بیندازیم- سالها پیش از تشکیل دولت فعلی بنیامین نتانیاهو که متشکل از تندروترین عناصر افراطی و نژادپرست است.
افسون خشونتطلبی
نگاه به گذشته، کمک میکند تا پیوند میان لفاظیهای نژادپرستانه اوباش راستگرای اسرائیلی و اعمال نسلکشی امروز را بهتر درک کنیم. در این زمینه، آثار پژوهشگر فلسطینی، نادرا شلحوب- کفورکیان، اهمیت زیادی دارد. او در تحلیلهای خود گسترهای از استعمار اسکانگرانه را بررسی کرده و نشان میدهد که چگونه این ساختار استعماری، با جزئیترین جنبههای زندگی فلسطینیان در هم تنیده است.
در دو مقاله مهم و آیندهنگر که در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ منتشر کرد، او توجهها را به گفتارهای حذفگرایانهای جلب کرد که در جریان راهپیماییهای سالانه «پرچم» در قدس، جلوهگر میشوند- و تأثیر این گفتارها را بر ساکنان بومی، از منظر جسمی و ذهنی، به طور عمیق بررسی کرد.
در مقالهای از سال ۲۰۱۷، که در آن از این مناسبت به عنوان «کارناوال خشونت دولتی» یاد میکند، کفورکیان به استفاده از دیوارهای شهر قدیم برای استعمار نیز اشاره
میکند:
«استفاده مستقیمتر از نمادهای یهودی (از طریق نورافشانی و تصویربرداری روی دیوارها) وسیلهای است برای اعلام اینکه فضا به چه کسی تعلق دارد. این تصویرسازیها هم برای مخاطب یهودی است تا حس مالکیت را القا کند، و هم برای فلسطینیان، تا پیام طرد و حذف فرستاده شود. این زیباسازی جعلی فضا، بازتاب فرآیند واقعی جایگزینی بومیان با مهاجران اسکانگر
است.»
پیام در همه سطوح روشن است: فلسطینیان باید ناپدید شوند. اگر آنها از زبان و تصویر محو شوند، ناپدیدسازی فیزیکی آنها نیز قابلتحققتر خواهد شد.
پیوند میان زبان و خشونت
کار نادرا شلحوب- کفورکیان، پیوند حیاتی میان زبان (گفتمان) و عمل (خشونت) را برجسته میکند. او با اشاره به رویداد هولناک ژوئیه ۲۰۱۵، که در آن گروهی از شهرکنشینان مذهبی- ملیگرای اسرائیلی خانهای در روستای دُوما در کرانه باختری اشغالی را به آتش کشیدند- و در این حمله کودک ۱۸ماههای به همراه والدینش کشته شد و برادر چهارسالهاش بهشدت مجروح شد- مینویسد:
«چنین اشکال شدید و تجسمیافتهای از خشونت، که مستقیماً به خانه و حریم خانواده معطوفاند، میتوانند اوج منطقی راهپیماییهایی باشند که هدفشان بیرونراندن فلسطینیان از فضای اجتماعی- سیاسی است.»
او میافزاید: «علاوه بر نفوذ به حواس و فضاهای عمومی و خصوصی، این راهپیماییهای خشونتبار که مورد تأیید دولت هستند، ساختارهای برتری یهودی را بازتولید میکنند- ساختارهایی که به این بیرحمی مشروعیت میبخشند.»
در کتاب سال ۲۰۱۹ خود با عنوان کودکی زندانی و سیاستِ بیکودکسازی، شلحوب- کفورکیان توضیح میدهد که چگونه در یازده سال پیش، در جریان حمله سال ۲۰۱۴ اسرائیل به غزه، تظاهراتکنندگان افراطی در تلآویو نابودی کودکان غزه را جشن میگرفتند. شعارهای آنان ترسناک و تکاندهنده بود: «در غزه درسی نیست/ کودکی نمانده آنجا/ فردا مدرسهای در کار نیست/ کودکی در غزه باقینمانده!/ غزه گورستان است!»
باشد که روستاهایشان بسوزد
آنچه از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون به شکل نسلکشی و کودکزدایی از آموزش (نابودی کل نظام آموزشی غزه) اجرا شده، یک دهه پیش پیشبینی و حتی جشن گرفته شده بود. رؤیاهای نسلکشانه، اکنون به واقعیت نسلکشانه تبدیل شدهاند.
خشونت زبانی راهپیمایان روز قدس یهودی، با شعارهای مکرری مانند «باشد که روستاهایشان بسوزد»، «محمد مرده است» و «مرگ بر عربها»- در کنار ابراز شادی آشکار از آمار کودکان کشتهشده فلسطینی در غزه- بهخودیخود منزجرکننده است. اما جنبههای دیگری نیز نیاز به توجه دارند.
از جمله، نبود تقریبی هرگونه محدودیت در استفاده از زبان خشونتبار، نژادپرستانه و نسلکشانه است. اسرائیل در ظاهر قوانینی علیه نفرتپراکنی دارد، اما اجرای آنها بهشدت نامتوازن است و عمدتاً علیه فلسطینیان اعمال میشود.
در راهپیمایی امسال، شرکتکنندگان در یک جشنواره سراسری از پیروزیطلبی و نفرتپراکنی، خواستار نابودی کامل «دیگری» فلسطینی بودند. آنها از تحقق رؤیاهایشان هیجانزدهتر شده بودند: چه در محیط نزدیک خود- کرکرههای بسته فروشگاههای فلسطینی و خالیشدن خیابانها از ساکنان عرب- و چه در ویرانی غزه.
طبق گزارشی از گاردین، گروهی از راهپیمایان شعار «غزه مال ماست» سر داده و بنری بزرگ حمل میکردند که روی آن نوشته شده بود: «اورشلیم ۱۹۶۷، غزه ۲۰۲۵»- پیامی که بهروشنی تهدید به الحاق نظامی کامل نوار غزه، مشابه اشغال شرق قدس در ۱۹۶۷ بود.
دولتمردان در صف اول نفرت
این اوباش افراطی، نهتنها توسط وزرای راست افراطی مانند ایتامار بنگویر و بتسل ال اسموتریچ همراهی شدند، بلکه این وزرا خود در خطمقدم این نفرتپراکنی قرار داشتند. اسموتریچ اخیراً با افتخار اعلام کرد که اسرائیل «در حال نابود کردن تمام آن چیزی است که از نوار غزه باقیمانده.»
نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در حالی که نشست کابینه را در منطقه فلسطینینشین سلوان برگزار کرد و از تونلی زیر مسجدالاقصی عبور کرد، با اشتیاق از مراسم فیلمبرداریشده تجلیل کرد و گفت: «اورشلیم در پرچمهای آبی و سفید پیچیده شده، با راهپیمایی پرچم که با تمام قدرت انجام شد.»
بیپروایی شدید و مستمر در استفاده از زبان نفرتپراکن در راهپیماییهای سالانه قدس، تضادی آشکار دارد با حساسیت بیش از حد نسبت به هر بیانی که ممکن است حتی اندکی ضداسرائیلی یا ضدیهودی تلقی شود. هرچه جنایات جنگی اسرائیل بیشتر میشود، زبان اعتراض نیز بیشتر سرکوب میشود.
به قول محمد الکرد: «پهپاد یک چیز است، ولی یک اصطلاح؟ اصطلاح غیرقابلقبول است.»
خود شلحوب- کفورکیان نیز توسط دانشگاهش مورد مؤاخذه قرار گرفت، تنها به دلیل امضای طوماری درباره کودکان فلسطینی که واژه «نسلکشی» در آن آمده بود. او حتی به خاطر مصاحبهای که در آن جنایتهای صهیونیستی را افشا کرده بود، توسط پلیس بازداشت شد.
در حالی که عاملان اصلی این گفتمانهای نژادپرستانه و نسلکشی در دولت جای گرفتهاند و با اشتیاق اوباش جوان را به خشم بیشتر و نفرتپراکنی تشویق میکنند، طبعاً تلاشی برای مهار آنها از سوی مقامات اسرائیلی صورت نمیگیرد. در عوض، این فلسطینیاناند که باید فضاها و حواس خود را جمع کنند، چون پلیس به آنها هشدار میدهد که در خانه بمانند و از دیده پنهان شوند.
بیپاسخماندن جنایتها و ریشههای نسلکشی
این نمایشهای آیینی و بدون محدودیت از نژادپرستی، با اجرای علنی میل به حذف فلسطینیان، بهروشنی زمینهساز گفتمان نسلکشی کنونی اسرائیل علیه غزه بودهاند. اوباش افراطی اسرائیلی، نه حاشیهنشینهای توهمزده، بلکه بازتاب کامل سیاست حاکماند.
میتوان به وضوح دید که چگونه نبود هرگونه مجازات برای این گفتمان نسلکشانه، راه را برای گسترش بیشتر آن گشوده است. همانطور که در روانشناسی شناخته شده، هنگامی که هیچ مرز و پیامدی برای رفتار خشونتآمیز تعیین نشود، فرد مرتکب صرفاً به دنبال امیال و توهمات خود میرود و دیگران را شیءوار و غیرانسانی
میبیند.
در فضای مصونیت کامل، قساوت و سادیسم شکوفا میشود- چنانکه در جنون فزاینده خشونت اسرائیل در غزه دیدهایم. مصونیتی که متحدان کلیدی اسرائیل برایش فراهم کردهاند، نه فقط از توقف جنایتها بازمیماند، بلکه بستر رشد آنها را هم فراهم میکند.
در نمونه کوچکشدهای چون شهر قدیم اورشلیم، «کارناوال خشونت» بیمهار، با آیینهایی از تحقیر هدفمند، اکنون در مقیاسی مرگبار در غزه بازتولید شده است. جایی که جمعیت مقاوم و سربلند عمداً به تودهای گرسنه و نومید فروکاسته شده، در حصارهایی شبیه سلاخخانههای بنیاد به اصطلاح «کمک انسانی غزه» زندانی و هنگام تلاش برای غذا کشته میشوند.
در حالی که اوباش راستگرای اورشلیم سلطه نژادی را جشن گرفته و خواستار نسلکشی بودند، دیدیم که این خواستهها در میدانهای مرگ غزه به تحقق پیوست.
قدرت بیمهار، پوشش دیپلماتیک و دسترسی نامحدود اسرائیل به سلاحهای مرگبار که توسط ایالاتمتحده و اکثر دولتهای غربی فراهم شده، بارها نشان داده که چگونه عدم محدودسازی، عامل فاجعه است. جنگها بهانه مناسبی برای پاکسازی قومی و نسلکشی فراهم میآورند.
حملات اخیر اسرائیل به لبنان، ایران و سوریه، نخستوزیری را نشان میدهد که به غرور جنونآمیز گرفتار شده. در کنار تلاشهای بیوقفه برای بیرونراندن فلسطینیان از سرزمینهای نیاکانیشان، او اکنون به رؤیای وهمآلود و روانپریشانهای دامن میزند که نهتنها اورشلیم، بلکه تمام خاورمیانه در پرچمهای آبی و سفید اسرائیل پیچیده شود.