کد خبر: ۳۱۵۷۲۸
تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۶

خودفریبی اصلاح‌طلبان موجب شد به نام مذاکره، جنگ را بر سر کشور بکشانند(خبر ویژه)



وب‌سایت رجانیوز ضمن طرح پرسش فوق نوشت: طیف مدعی اصلاح‌طلبی برای سه دهه چنان در رسای مذاکره، گفتمان‌سازی و رویافروشی کرد، ایده «مذاکره برای بقا» پس از سه دهه، به ایستگاه آخر خود رسیده است: جنگ. این همان نقطه‌ای است که طیف مذکور، با سابقه‌ای طولانی در دمیدن بر تنور تنش‌زدایی، همواره از آن به ‌عنوان عاقبتِ عدم مذاکره یاد می‌کرد و رقبای خود را با آن می‌ترساند. ایده مذکور هر‌چند با جنگ اخیر منسوخ شد اما از پشتوانه تاریخی طویلی در دولت‌های هاشمی، خاتمی و روحانی بهره‌مند بود.
اولین سراب خوش‌بینی، دوران سازندگی بود هاشمی رفسنجانی، همکاری در پروژه «آزادی جنازه گروگان‌های آمریکایی در لبنان» را روزنه‌ای برای عادی‌سازی روابط خود با غرب می‌دید اما هنگامی که گروگان‌ها با وساطت ایران آزاد شدند، آمریکا زیر تمام وعده‌هایش زد. آرزوهای دولت سازندگی برای «آزادی پول‌های بلوکه‌شده» و «سرمایه‌گذاری غرب با چراغ سبز آمریکا» نقش بر آب شد.
دومین بدعهدی غرب، در پایان مذاکرات سعدآباد به دولت اصلاحات برخورد کرد. در این مذاکرات، با دستور مستقیم رئیس‌جمهور وقت مبنی‌ بر لزوم «جلوگیری از شکست مذاکرات تحت هر شرایطی»، ایران تعلیق کامل فعالیت‌های هسته‌ای را پذیرفت. در این بازی، تروئیکای اروپایی نقش «پلیس خوب» را ایفا می‌کرد و خود را مخالف سیاست‌های آمریکا نشان می‌داد تا مسئولان ایرانی را مجاب کند که با این توافق، از ارجاع پرونده به شورای امنیت جلوگیری خواهند کرد. نتیجه اما یک عقب‌نشینی تاریخی بود. توافق‌نامه سعدآباد و پروتکل الحاقی، امتیازاتی بود که حسن روحانی، مسئولیت اعطای آن را برعهده گرفته بود. همین حاتم‌بخشی نیز نتوانست جلوی صدور قطعنامه از سوی شورای حکام را بگیرد. با این حال اما، شورای حکام در‌نهایت شدیدترین قطعنامه را علیه ایران صادر و کشور را در آستانه ارجاع به شورای امنیت قرار داد.
سومین و مهم‌ترین شکست جریان سازش، در توافق برجام به اوج خود رسید. دولت یازدهم تمام مسائل اقتصادی و معیشتی کشور را به توافق با آمریکا گره زده ‌بود. حسن روحانی در روز توافق وعده داد: «تمام تحریم‌ها بالمره (یکباره) لغو خواهد شد و نه تعلیق». دولت او برای اثبات حسن نیت، بدون دریافت هیچ ضمانت اجرایی، تمامی تعهدات ایران را یکطرفه اجرا کرد. نتیجه قابل پیش‌بینی بود: آمریکا نه‌تنها تحریم‌ها را لغو نکرد، بلکه با خروج یکجانبه از برجام، سیاست «فشار حداکثری» را کلید زد. بزرگترین خسارت این اعتماد بیجا، تحمیل سازوکار خطرناک «مکانیسم ماشه» بود. بندی که به هر عضو ۱+۵ اجازه می‌دهد تنها با یک ادعا، تمام تحریم‌های بین‌المللی را بدون حق وتو علیه ایران بازگرداند.
سوال اینجاست که پس از این همه تجربه شکست‌خورده، چرا سندروم سازش‌طلبی هنوز در میان بخشی از سیاسیون مقبولیت دارد؟ مگر نه اینکه مذاکره برای «لغو تحریم» و «جلوگیری از جنگ» تجویز می‌شد؟ حال که در سناریوی فرضی وقوع جنگ، هم جنگیده‌ایم، هم تحریم‌ها باقی‌مانده و هم در خطر بازگشت ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار گرفته‌ایم، این شهوت مذاکره دیگر چه محلی از اعراب دارد؟
پاسخ را باید در خود این جریان جستجو کرد. آنها برای سه دهه چنان در‌باره مذاکره، گفتمان‌سازی و رویافروشی کرد که به چاه توهمات خود افتادند. غلبه این رویکرد سبب شد تا گفتار منجی‌مآبانه «مذاکره» به وحی مُنزل و ملکه ذهن آنان تبدیل شود. چشم‌پوشی از طراحی «پلن‌B» و حتی فکر کردن به راه‌حل جایگزین، باعث شده تا دولتی که با این تفکر روی کار می‌آید، در برابر شکست راهبرد اصلی خود، کاملاً خلع سلاح باشد.