یک همایش نمایشـی دیگر توسط خانه سینما
محمد محمدی
همایش دو روزه «هزینهها و شیوههای تأمین سرمایه فیلمسازی در ایران»، که با همکاری سازمان سینمایی و خانه سینما برگزار شد، روی کاغذ یک اتفاق ضروری و امیدبخش بود. این رویداد وعده میداد که به مهمترین و حیاتیترین پرسش امروز سینمای ایران، یعنی «سرمایه برای تولید و چرخه مالی سینما»، پاسخی درخور دهد و برای فیلمسازان و تهیهکنندگان سردرگم، راهکارهای عملی ارائه کند. اما آنچه در عمل رخ داد، فاصلهای عمیق با این هدف داشت. این همایش، بیش از آنکه یک کارگاه آموزشی برای «چگونگی تأمین سرمایه» باشد، به آینهای تمامنما از وضعیت آشفته سینما تبدیل شد؛ تریبونی برای بیان نقدهای کلان، درددلهای آشنا و دفاعیههای مدیریتی که در نهایت، فرصتی طلایی را به هدر داد.
انحراف از موضوع اصلی
همهچیز درباره سینما، جز تأمین مالی
با نگاهی دقیق به محتوای پنلها، روشن میشود که قطار همایش از همان ابتدا از ریل اصلی خود خارج شد. پنلها که با عناوین تخصصی «سینمای حمایتی» و «فیلمسازی تجاری» طراحی شده بودند، بهسرعت به بستری برای طرح گلهمندیها و تحلیل وضعیت موجود تبدیل شدند، نه ارائه راهکار.
منوچهر محمدی، تهیهکننده پیشکسوت، به جای آنکه از شیوههای نوین جذب سرمایهگذار یا مدلهای مالی موفق سخن بگوید، از «تورم لجامگسیخته» گله کرد، بودجه سینما را با هزینههای نجومی فوتبال مقایسه نمود و از تحریمهای دوگانه (داخلی و خارجی) سخن به میان آورد. این سخنان، هرچند در ذات خود درست و مهم بودند، اما پاسخی به پرسش اصلی همایش، یعنی «چگونه برای یک فیلم سرمایه جذب کنیم؟»، نبودند و بیشتر به یک نقد کلان مدیریتی و فرهنگی شباهت داشتند. تأکید ارزشمند او بر نقش «تهیهکننده فرهنگی» نیز، یک راهکار عملی برای فیلمساز جوانی که در ابتدای راه به دنبال سرمایه است، پیش روی او قرار نمیدهد. در سوی دیگر ماجرا، مدیران نهادهای دولتی و حاکمیتی، مانند حامد جعفری (مدیرعامل فارابی) و محمد ساسان (مدیر تولیدات سوره)، عمده وقت خود را صرف دفاع از عملکرد و توجیه سیاستهای سازمان متبوع خود کردند. جعفری به تفصیل فرآیند «پیچینگ» در فارابی را تشریح کرد و ساسان بر ضرورت وجود سینمای دولتی برای حفظ تنوع ژانر تأکید ورزید. این مباحث، گرچه قابل تأملاند، اما مخاطب اصلی همایش را که برای یادگیری «شیوههای تأمین سرمایه» آمده بود، راضی نمیکرد.
شاید تنها در پنل سینمای تجاری بود که بحثها کمی به موضوع نزدیک شد. مسعود اطیابی فرمول شخصی خود برای تقسیم بودجه یک فیلم (۱۵٪ پیشتولید، ۵۰٪ تولید، ۱۰٪ پستولید و ۲۵٪ تبلیغات) را ارائه داد و سعید خانی از عدم بازگشت سرمایه فیلمها و رقابت نابرابر و ویرانگر با پلتفرمها گفت. با این حال، حتی این گفتوگوها نیز بیشتر «توصیف بحران» بود تا «تجویز راهحل». این پنل نیز فرصتی بود تا درباره مدلهای مشارکت سرمایهگذار، بیمه سرمایه، و راهکارهای خلاقانه بازاریابی برای بازگشت سرمایه صحبت شود، اما این فرصت نیز مغتنم شمرده نشد.
سالن کوچک خانه سینما
یعنی همایش مخصوص همگان نبود
نقد دیگر به شکل برگزاری همایش وارد است. انتخاب سالنی کوچک در «خانه سینما» که میزبان جمعی محدود از مدیران، پیشکسوتان و چهرههای همیشگی بود، این شائبه را به یقین تبدیل کرد که این رویداد بیشتر یک گردهمایی نمایشی و داخلی برای «خودیها» است تا یک کارگاه آموزشی برای بدنه سینما.
در حالی که فیلمسازان جوان، دانشجویان سینما، تهیهکنندگان مستقل و سرمایهگذاران بالقوه، مخاطبان تشنه و اصلی چنین مباحثی هستند، ترکیب مهمانان و فضای بسته همایش نشان میداد که درها به روی عموم باز نبوده است. علی دهکردی، مدیرعامل خانه سینما، به درستی از «سونامی بیکاری» و مشکلات عمیق معیشتی اهالی سینما سخن گفت. اما همین معضل ایجاب میکرد که این همایش به جای تبدیل شدن به محفلی برای مدیران، به فضائی فراگیر و عمومی برای توانمندسازی همان اعضایی تبدیل شود که از بیکاری و مشکلات مالی رنج میبرند.
سؤال «چگونگی تأمین سرمایه»
که بیپاسخ ماند
در نهایت، همایش «تأمین سرمایه» خود به نمادی از بحران سینمای ایران بدل شد. همه از مشکلات آگاهند، همه یکدیگر را نقد میکنند، اما راهکار عملی و نقشه راهی برای خروج از وضعیت فعلی ارائه نمیشود. این همایش، فرصتی مغتنم برای توانمندسازی بدنه سینما بود که در هیاهوی نقدها و گلههای تکراری گم شد.
سؤال نهائی که معیار واقعی سنجش موفقیت این رویداد است، همچنان پابرجاست: آیا حتی یک فیلمساز جوان یا تهیهکننده مستقل پس از دو روز شرکت در این همایش، یک ایده عملی، یک راهکار تازه یا یک نقشه راه مشخص برای تأمین سرمایه فیلم بعدی خود پیدا کرد؟ شواهد نشان میدهد که پاسخ به این سؤال، متأسفانه منفی است.