کد خبر: ۳۱۴۸۱۰
تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۹:۵۹
نگاهی به فیلم «دایناسور»

زنگ خطر!

احمد سیمای عراقی

در روزهایی که سینمای ایران با چالش‌های عدیده‌ای دست‌و‌پنجه نرم می‌کند فیلم «دایناسور» به کارگردانی مسعود اطیابی، بار دیگر بحث «سینمای بدنه» و کارکرد آن در اقتصاد سینما را داغ کرده است. اطیابی که پیشینه‌ای طولانی در ساخت آثار کمدی دارد، این‌بار نیز با همان فرمول «تولید برای مصرف و مصرف برای تولید» به میدان آمده؛ فرمولی که به مثابه الاکلنگی عمل می‌کند که اگر تعادل آن به‌هم بخورد، تهیه‌کنندگان ورشکسته می‌شوند، اقتصاد سینما به بحران می‌رود و سینماها تغییر کاربری می‌دهند. اما «دایناسور» در این چرخه چه می‌کند؟
موتور محرکه یا عامل انحطاط؟
سینمای بدنه، اگرچه به ظاهر موتور محرکه اقتصاد سینماست، اما در نبود یک برنامه‌ریزی فرهنگی صحیح و توجه به زیرساخت‌ها، می‌تواند به عامل انحطاط و سقوط بدل شود. توزیع ناعادلانه سالن‌های سینما در کلان‌شهرها، به‌خصوص در تهران، مصداق بارز این بی‌توجهی است. نگاه مادی‌گرایانه در تولید هنری، سایه خود را بر همه‌چیز افکنده است. این رویکرد، در تضاد کامل با سیر تعالی فرهنگی است. متاسفانه امروز، حوزه فرهنگ در کشور ما از قطار پیشرفت جا مانده است، چرا‌که همه چیز تحت‌الشعاع پول و پروپاگاندا قرار گرفته است.
تکرار مکررات با طعم کمدی!
«دایناسور» درونمایه‌ای آشنا و تکراری دارد: «رضا‌ دایناسور» با بازی پژمان جمشیدی، قلیان‌فروش آنلاین است و با دوست صمیمی خود، امیر جعفری، وارد ماجرائی می‌شود که در نهایت او را به یک باند بزرگ توزیع مواد‌مخدر می‌رساند. مضمون اصلی فیلم، اعتیاد و پیرنگ داستانی مرتبط با آن است که با چاشنی سوءتفاهم، بزن‌وبکوب و عنصر تصادف، به شکلی کاریکاتوری به تصویر کشیده شده است. حضور زوج کمدین، استفاده از آهنگ‌های نوستالژیک و تکیه‌کلام‌های تکراری، همگی نشان از مسیری است که سینمای کمدی ما در پیش گرفته است.
یکی از معضلات اصلی سینمای کمدی امروز، تکیه افراطی بر «کمدی کلامی» است که به اشتباه «طنز» نامیده می‌شود. این نوع کمدی که مبتنی بر تعارض ذاتی، معنایی، رفتاری و کلامی است، در تلویزیون به دلیل ابعاد کوچک‌تر صفحه و اتمسفر حاکم، به میزان بیشتری برای خنده نیاز دارد (مانند بازی جواد انصافی یا قدرت‌الله رشیدی). اما در سینما، به دلیل ابعاد پرده و اتمسفر حاکم، با میزان کمتری قابل دستیابی است.
با ورود بازیگرانی چون پژمان جمشیدی به سینما، این فرآیند دچار تغییر شده و با ضعیف‌ترین موضوع، خنده حاصل می‌شود. جملاتی مانند «شما یک موس عقب افتادیم» که باعث خنده تماشاگر می‌شود، نشانه‌ای از افول سطح کیفی کمدی است. این اتفاق به دلیل عدم استفاده صحیح از لوازم کمدی رخ می‌دهد و تبدیل به رویه‌ای نادرست شده است که حتی تیپ‌سازی را هم زیر سؤال برده است. رفتارهای تکراری، تکیه‌کلام‌ها، حرکات و سکنات، همه باعث شده‌اند تا او را تکراری بدانیم.
سؤال بزرگی که ذهن را درگیر می‌کند این است که چرا هیچ‌چیز در جای خود نیست؟ چرا یک فوتبالیست تبدیل به بازیگر اول سینمای بدنه می‌شود و یک بازیگر تبدیل به شومن؟ چرا یک شومن مجری می‌شود و یک مجری فعال سیاسی؟ این مرزبندی‌های مخدوش، به معضل سلبریتی‌سالاری دامن زده است. سکانس بحث‌برانگیز «مستر قلیان» که می‌گوید اگر اسم ما و شماره را تکرار کنی، پاداش می‌گیری، به تنهائی بار فیلم را به دوش می‌کشد و یادآور مهران مدیری است که برندهای معروف را تبلیغ می‌کرد، یا محسن تنابنده که مدام تلویزیون را می‌کوبد، اما از «پایتخت» دل نمی‌کند.
چرا بازیگران فکر می‌کنند الگوی ما هستند و می‌توانند در تمام موضوعات، بدون تخصص و سررشته اظهار نظر کنند؟ اگر تخصص داشتند، «کوروش کمپانی» شکل نمی‌گرفت! تبیین جایگاه بازیگر، مجری و فوتبالیست می‌تواند در تغییر نگاه جامعه راهگشا باشد. سینمایی «دایناسور» و آثاری از این دست، زنگ خطری جدی برای آینده سینمای ایران است. تا زمانی که نگاه فرهنگی جایگزین نگاه صرفاً اقتصادی به سبک بساز و بندازی نشود و مرزهای تخصص و رسالت هر قشر مشخص نگردد، امید چندانی به تعالی و پیشرفت سینما نخواهد بود.