کد خبر: ۳۱۳۷۶۱
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۲

بـرادران یمنـی حالا هماهنگ‌تر با ایـران ادامـه می‌دهنـد

امین‌الاسلام تهرانی

در جریان نبرد ۱۲‌روزه میان ایران و اسرائیل، که با تبادل حملات مستقیم و پاسخ‌های مرکز مقاومت همراه بود، نقش فعال و هماهنگ یمن در عرصه میدانی نشان داد که جنبش انصارالله نه نیرویی «نیابتی»، بلکه همپیمانی استراتژیک برای ایران در تقابل با رژیم اسرائیل به شمار می‌رود. هماهنگی دقیق حملات یمنی‌ها با تحرکات دیگر جبهه مقاومت اثبات کرد که سطح همکاری‌ها از چارچوب «پروکسی‌گری» گذشته و به یک اتحاد ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک ارتقا یافته است؛ اتحادی که بر‌اساس اشتراک در اهداف استراتژیک و دشمن مشترک شکل گرفته و در عمل نیز خود را به‌ روشنی نشان داده است. جالب توجه است که در پی تازه‌ترین دور از عملیات‌های مقاومت یمن علیه اهداف حساس در اراضی اشغالی فلسطین، رسانه‌ای عبری‌زبان گزارش داد که انصارالله یمن حملات به رژیم صهیونیستی را در ادامه راه جمهوری اسلامی ایران از سر‌گرفته است.
در فضای متلاطم و پیچیده غرب آسیا، رویدادهای اخیر مربوط به حملات موشکی و پهپادی نیروهای مسلح یمن به مناطق تحت اشغال، نشان‌دهنده گذار مقاومت‌های منطقه‌ای از واکنش‌های نمادین به مرحله‌ای استراتژیک تحت عنوان «بازدارندگی فعال». آنچه این عملیات را در حوزه جنگ‌های ترکیبی و نامتقارن منطقه‌ای متمایز می‌کند، صرفاً برد یا میزان تخریب موشک‌های بالستیک نیست، بلکه به پیچیدگی‌های اطلاعاتی، هماهنگی دقیق بین نیروها و هدف‌گیری هوشمندانه مربوط می‌شود؛ موضوعی که نشانگر پیشرفت چشمگیر در قابلیت‌های اطلاعاتی و امنیتی یمن است. سخنگوی ارتش یمن با اشاره به «هماهنگی با نیروهای ایرانی»، از شکل‌گیری یک شبکه هوشمند اطلاعاتی و امنیتی در محور مقاومت خبر می‌دهد که با بهره‌برداری از نقاط ضعف ساختاری در سیستم امنیتی رژیم، توانسته عملیات‌هایی هدفمند و مؤثر را در عمق سرزمین‌های اشغالی طراحی و به اجرا بگذارد.
بازیگر تازه‌وارد 
در دو دهه گذشته، تحولات غرب آسیا به شدت تحت تأثیر گروه‌ها و جریان‌هایی بوده که توانسته‌اند موازنه قوا را در برابر رژیم صهیونیستی تغییر دهند. نیروهایی مثل حزب‌الله لبنان، حماس فلسطین و حشدالشعبی عراق، هر کدام به نحوی ویژه و متناسب با شرایط خاص منطقه، نقش کلیدی در مقاومت علیه اشغالگری و تجاوزات این رژیم ایفا کرده‌اند. این جریان‌ها، با ایجاد شبکه‌های مردمی و مبارزات مداوم در میادین مختلف، توانسته‌اند وزن قابل توجهی در تحولات سیاسی و امنیتی منطقه پیدا کنند.
حزب‌الله لبنان، با رهبری قوی خود، نه‌تنها به یک نیروی نظامی کارآمد بدل شده، بلکه از طریق دیپلماسی و فعالیت‌های سیاسی نیز جایگاهی برجسته در منطقه یافته است. در فلسطین، حماس به ‌عنوان نیروی اصلی مقاومت، همواره به دفاع از حقوق مردم فلسطین، به‌ویژه در نوار غزه پرداخته و حمایت گسترده‌ای از سوی ملت‌های مسلمان و آزادی‌طلب کسب کرده است. در عراق نیز حشدالشعبی با همکاری نزدیک با ارتش این کشور، نقش مهمی در مقابله با تهدیدات تروریستی و حفظ امنیت ملی ایفا کرده است.
اما نقطه عطفی که در سال‌های اخیر جلب توجه کرده، ظهور یک نیروی جدید و قدرتمند به نام انصارالله یمن است؛ گروهی که در ابتدا کمتر تصور می‌شد بتواند جایگاهی تعیین‌کننده در معادلات منطقه‌ای داشته باشد. در زمانی که ساختارهای سنتی مقاومت با مشکلات داخلی و فشارهای بین‌المللی روبه‌رو بودند، انصارالله با ورود به میدان به عنوان یک بازیگر نظامی، سیاسی و اجتماعی مستقل، توانست جایگاه خود را تثبیت کرده و به شکلی مؤثر در برابر رژیم صهیونیستی و متحدان آن ایستادگی کند و نقش جدیدی در محور مقاومت ایفا نماید.
موانع و بحران‌های ساختاری 
در جریان‌های مقاومت سنتی
نیروهای سنتی مقاومت، از جمله حزب‌الله لبنان، حماس فلسطین و حشدالشعبی عراق، در طول زمان با مشکلات و موانع متعددی مواجه شده‌اند که بر کارآمدی و نفوذشان تأثیر گذاشته است. این چالش‌ها عمدتاً ریشه در تحولات داخلی و شرایط پیچیده کشورشان دارد. برای مثال، حزب‌الله با وجود برخورداری از قدرت نظامی و سیاسی قابل توجه، در لبنان با بحران‌های اقتصادی و مسائل اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کند که در نهایت توانایی تأثیرگذاری آن را در سطح منطقه کاهش داده است. حماس نیز در حالی که تحت فشار نظامی رژیم اسرائیل قرار دارد، با محاصره اقتصادی و مشکلات داخلی نوار غزه مواجه است که محدودیت‌هایی در فعالیت‌هایش ایجاد کرده است.
از سوی دیگر، حشدالشعبی عراق پس از نقش برجسته خود در نابودی داعش، با چالش‌هایی از جانب گروه‌های سیاسی داخلی و دولت مرکزی مواجه شده که مانع از گسترش نفوذ و فعالیت‌های منطقه‌ای آن شده است. به طور کلی، این گروه‌های سنتی مقاومت در مواجهه با شرایط پیچیده داخلی و فشارهای خارجی، به بازنگری در استراتژی‌ها و شیوه‌های عملکرد خود نیازمند شده‌اند تا بتوانند جایگاه خود را حفظ و تقویت کنند.
نیروی نوظهور با نفوذی تازه در معادلات منطقه‌ای
در فضای پیچیده کنونی، انصارالله موفق شده است خود را به عنوان یک بازیگر مستقل و تأثیرگذار در جریان مقاومت معرفی کند. این گروه که در ابتدا جنبشی محلی با محوریت مسائل مذهبی و اجتماعی در یمن بود، با گذشت زمان و به‌خصوص پس از انقلاب ۲۰۱۱ و بحران‌های سیاسی و نظامی پس از آن، به نیرویی منسجم با هویت سیاسی و نظامی مشخص تبدیل شده است. در حالی که بسیاری از گروه‌های مقاومت با فشارهای داخلی و خارجی دست و پنجه نرم می‌کنند، انصارالله توانسته است استقلال خود را حفظ کرده و با قدرت در برابر دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مقاومت کند.
یکی از دلایل اصلی ارتقای جایگاه انصارالله، موقعیت ژئوپلیتیکی کلیدی یمن است. قرار گرفتن این کشور در نقطه حساس تنگه باب‌المندب و دریای سرخ، آن را به یکی از مسیرهای حیاتی تجارت جهانی و خط مقدم مقابله با رژیم صهیونیستی تبدیل کرده است. این موقعیت ویژه به انصارالله اجازه داده تا علاوه‌بر مبارزه با ائتلاف سعودی-اماراتی در داخل یمن، نقش مهمی در تقویت محور مقاومت علیه رژیم صهیونیستی و قدرت‌های غربی ایفا کند.
رویکردهای تاکتیکی یمن در میدان مقاومت
انصارالله با بهره‌گیری از یک شبکه گسترده حمایت داخلی و خارجی، به‌ویژه با استفاده از استراتژی‌های جنگ نامتقارن و تجهیز به پهپادها و موشک‌های بالستیک، موفق شده در مقابل قدرت‌های بزرگ و ائتلاف‌های منطقه‌ای مقاومت کند. این گروه با تکیه بر منابع داخلی و کمک‌های محدود اما راهبردی، به‌ویژه از جانب ایران، توانسته سطح توانمندی‌های نظامی خود را ارتقا داده و با روش‌های نوین جنگی به چالشی جدی برای رژیم صهیونیستی و متحدانش بدل شود.
طی سال‌های اخیر، انصارالله با اجرای حملات هدفمند علیه تأسیسات کلیدی عربستان سعودی و اسرائیل، نفوذ و قدرت منطقه‌ای خود را تثبیت کرده است. این روند نشان می‌دهد که علی‌رغم محدودیت منابع، این گروه توانسته قواعد بازی درگیری‌ها را در سطح منطقه‌ای و فراتر از آن تغییر دهد. انصارالله اکنون نه‌تنها به عنوان یک بازیگر محلی در یمن بلکه به عنوان یکی از ستون‌های اصلی محور مقاومت، نقش مهمی در بازتعریف جغرافیای سیاسی غرب آسیا ایفا می‌کند.
نقش اساسی یمن در تغییر معادلات مقاومت
موقعیت استراتژیک یمن به انصارالله این امکان را داده است که به شکلی مؤثر در مقابله با رژیم صهیونیستی وارد عمل شود. این گروه با بهره‌گیری از ظرفیت‌های نظامی خود، به تهدیدی نوظهور برای امنیت اسرائیل بدل شده است. نمونه‌ای از این تهدیدات، حملات دقیق موشکی و پهپادی به کشتی‌های رژیم اسرائیل در تنگه باب‌المندب و دریای سرخ است که نشان‌دهنده تحول در قواعد درگیری و تغییر مرزهای تهدیدات جهانی به‌شمار می‌رود.
‌علاوه‌بر این، جایگاه حساس یمن به انصارالله اجازه داده تا به عنوان نیرویی بازدارنده در منطقه عمل کند و ضمن تقویت محور مقاومت، تعادل قدرت در برابر رژیم صهیونیستی را دستخوش تغییر نماید. این گروه با ایجاد اختلال در مسیرهای حیاتی تجاری و دریانوردی رژیم اسرائیل در دریای سرخ، ضربات اقتصادی قابل توجهی به این رژیم وارد کرده است که آثار آن در سطح بین‌المللی نیز مشهود است.
بدین‌ترتیب، انصارالله نه‌تنها به عنوان یک نیروی مقاوم داخلی در یمن، بلکه به عنوان بازیگری مهم و تأثیرگذار در معادلات ژئوپلیتیکی غرب آسیا، در حال بازنویسی قواعد و تحولات منطقه‌ای است و جایگاه خود را در محور مقاومت علیه رژیم صهیونیستی مستحکم کرده است.
انصارالله و جنگ هیبریدی منطقه‌ای
با آغاز تجاوز گسترده رژیم صهیونیستی به نوار غزه در اکتبر ۲۰۲۳، انصارالله یمن به‌سرعت وارد میدان شد و حمایت قاطع خود را از مردم فلسطین اعلام کرد. این گروه با انجام حملات موشکی و پهپادی دقیق، بخش‌هایی از اراضی اشغالی و ناوگان دریایی اسرائیل در دریای سرخ را هدف قرار داد. استفاده گسترده از سامانه‌های موشکی ساخت داخل و پهپادهای بردبلند، موجب ایجاد اختلال قابل توجه در خطوط کشتیرانی رژیم صهیونیستی در منطقه تنگه باب‌المندب شد و بندر استراتژیک ایلات را تا حد زیادی فلج کرد. این اقدامات انصارالله نه‌تنها ابعاد نظامی بلکه تبعات اقتصادی و استراتژیک گسترده‌ای برای اسرائیل به همراه داشت.
اما وجه تمایز اصلی حملات انصارالله، فراتر از برد عملیاتی و دقت ضربات بود؛ این حملات به معنای واقعی کلمه قواعد درگیری را دچار دگرگونی اساسی کردند. انصارالله، به‌رغم اینکه یک گروه غیردولتی است، توانست نقش و جایگاهی را در میدان نبرد ایفا کند که تا پیش از این معمولاً منحصر به ارتش‌های رسمی بود. برخلاف حملات سنتی حزب‌الله یا حماس که عمدتاً در محدوده مرزهای شناخته شده و نزدیک به مناطق تحت کنترل خود انجام می‌شد، انصارالله از فاصله‌ای بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر و از جبهه جنوبی وارد میدان نبرد شد؛ اتفاقی بی‌سابقه که مدل جدیدی از درگیری چندمحوره و فرامنطقه‌ای را رقم زد.
همچنین، بعد دریایی این عملیات تحولی نو در نبردهای منطقه‌ای ایجاد کرد. تهدید مسیرهای حیاتی کشتیرانی در تنگه باب‌المندب نه‌تنها امنیت رژیم اسرائیل بلکه جریان تجارت جهانی را نیز با چالش مواجه ساخت. به دنبال این تحولات، بسیاری از کشتی‌ها مجبور به تغییر مسیر یا تعلیق موقت فعالیت‌های خود شدند که موجب فشار اقتصادی سنگینی بر تل‌آویو شد. این فشار اقتصادی که پیش از این تنها در نظریه‌های جنگ هیبریدی مطرح بود، اکنون به واقعیت بدل شده و آثار آن در بازارهای جهانی و محافل اقتصادی ملموس است.
گزارش‌های متعدد از تغییر مسیر خطوط کشتیرانی و افزایش قابل توجه هزینه‌های بیمه و حمل‌ونقل دریایی رژیم اسرائیل حکایت دارد. ارزیابی‌های اقتصادی نشان می‌دهد تجارت خارجی اسرائیل، به‌ویژه واردات حیاتی از شرق آسیا، متحمل زیان‌های چند میلیارد دلاری شده است. از سوی دیگر، منابع غربی از کاهش محسوس حجم کالاهای وارداتی اسرائیل از مسیر دریای سرخ خبر می‌دهند؛ موضوعی که باعث شده شرکت‌های بین‌المللی برای نخستین‌بار از دهه ۱۹۷۰ سناریوی ناامن شدن آب‌های جنوب عربستان را جدی بگیرند و برنامه‌های لجستیکی خود را متناسب با این تهدیدات تنظیم کنند.
از سوی دیگر، تأثیر روانی حملات انصارالله بر فضای رسانه‌ای نیز غیرقابل انکار است. رسانه‌های صهیونیستی و غربی با پوشش گسترده این عملیات، ناگزیر به اعتراف به ارتقاء توانمندی فنی و استراتژیک این گروه شدند. این رویدادها موجب تحول گفتمان رسانه‌ای در سطح جهان عرب و حتی در برخی محافل غربی شد، به‌گونه‌ای که انصارالله از یک گروه شورشی محلی به نیرویی مشروع و تأثیرگذار با اهداف اخلاقی و سیاسی منطقه‌ای تبدیل گردید.
در کنار این تحولات، گزارش‌ها حاکی از طرح‌ریزی عملیات زمینی گسترده از سوی نیروهای نیابتی نزدیک به عربستان سعودی برای تصرف بندر الحدیده است که همزمان با حملات هوائی آمریکا به مناطق تحت کنترل انصارالله انجام می‌شود. تحلیلگران مستقل معتقدند که چنین حرکتی می‌تواند به یک جهنم واقعی برای سعودی‌ها در جبهه جنوب تبدیل شود. تجربه نبردهای انصارالله در ساحل غربی یمن و پشتیبانی مردمی گسترده‌ای که این گروه دارد، نشان‌دهنده آمادگی بالای آن برای مقابله با هرگونه حمله زمینی است و این موضوع می‌تواند معادلات جنگ را به‌شدت به نفع محور مقاومت تغییر دهد.
بازیگران سنتی مقاومت
از منظر راهبردی، هرچند انصارالله نسبت به بازیگران قدیمی محور مقاومت همچون حزب‌الله لبنان، حماس فلسطین و حشدالشعبی عراق تازه‌وارد به نظر می‌رسد، اما ویژگی‌های متمایز و منحصر به فرد آن، جایگاه این گروه را به ‌عنوان یک مکمل حیاتی در ساختار کلی مقاومت تثبیت کرده است. این گروه‌ها هرکدام دارای تاریخچه‌ای طولانی، پشتوانه اجتماعی گسترده، تجربه میدانی غنی و نفوذ سیاسی منطقه‌ای عمیق هستند که سال‌ها در مقابله با رژیم صهیونیستی نقش‌آفرینی کرده‌اند. اما حضور انصارالله در یمن، بر پایه موقعیت جغرافیایی استراتژیک و قابلیت‌های نظامی خاص، ابعادی نو به این ساختار افزوده است که نمی‌توان آن را صرفاً به عنوان جانشینی برای گروه‌های سنتی تلقی کرد.
یکی از مهم‌ترین تغییرات، گسترش جغرافیایی محور مقاومت به سمت جنوب است؛ جایی که یمن به عنوان ضلع جنوبی این کمربند امنیتی، تهدیدی فراگیر و چندجانبه برای رژیم صهیونیستی به ‌وجود آورده است. در حالی ‌که تمرکز اصلی مقاومت پیش از این در شمال سرزمین‌های اشغالی و مرزهای لبنان و سوریه بود، انصارالله این محدوده را به جنوب گسترش داده و امکان ایجاد فشار همزمان از چند جبهه را فراهم آورده است. این جغرافیا و استراتژی جدید، عرصه عملیات‌های نامتقارن را وسیع‌تر کرده و رژیم اسرائیل را در مواجهه با تهدیدی چندبعدی قرار داده است.
علاوه‌بر این، انصارالله در طول سال‌ها در نبردهای پیچیده با ائتلاف سعودی-اماراتی تجربه‌های ارزشمندی کسب کرده است. این تجارب عملیاتی و نظامی شامل مهارت در جنگ نامتقارن، به‌کارگیری مؤثر موشک‌ها و پهپادهای پیشرفته ساخت داخل و توانایی توسعه و تولید تجهیزات نظامی است که سطح توانمندی‌های این گروه را در مقایسه با بسیاری از نیروهای مقاومت ارتقاء داده است. برخلاف برخی بازیگران مقاومت که تحت فشار محدودیت‌های سیاسی، جغرافیایی یا تنگناهای منطقه‌ای قرار دارند، انصارالله توانسته است در عرصه‌ای گسترده‌تر و با استقلال عمل بیشتر، برنامه‌ریزی دقیق و عملیات‌های مداوم و هماهنگ را اجرا کند که به نوعی نقطه قوت مهم آن محسوب می‌شود.
با این وجود، نباید از اهمیت و تأثیرگذاری تاریخی و راهبردی بازیگرانی چون حزب‌الله در شمال سرزمین‌های اشغالی یا نقش کلیدی حماس در قلب فلسطین غافل شد. هر‌ یک از این گروه‌ها با ویژگی‌ها، فرهنگ سازمانی و موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد خود، به مثابه اضلاع مکمل یک سازوکار پیچیده و منسجم مقاومت هستند که اکنون با حضور انصارالله، این ترکیب استحکام و تعادل بیشتری یافته است. به عبارت دیگر، انصارالله نه به عنوان جایگزینی برای این نیروها، بلکه به عنوان یک ضلع مکمل و حیاتی در بازتوزیع قدرت در معادلات ژئوپلیتیکی منطقه به‌شمار می‌رود.
یمن و بازیگران کلان جهانی
یکی از ابعاد کمتر تحلیل‌شده درباره نقش رو به رشد انصارالله در معادلات منطقه‌ای، بررسی گسترده روابط این گروه با بازیگران بزرگ جهانی نظیر ایران، روسیه و چین است. برخلاف برداشت‌های رایج که اغلب روابط انصارالله را صرفاً مبتنی بر وابستگی و نیابت معرفی می‌کنند، واقعیت به ‌مراتب پیچیده‌تر و چندلایه‌تر است و این روابط را می‌توان در چارچوب یک همسویی راهبردی و اهداف مشترک، به ویژه در مقابله با سلطه‌گری و حمایت از مقاومت فلسطین تحلیل کرد.
جمهوری اسلامی ایران در سال‌های اخیر، ضمن حفظ رویکرد حمایتی دیپلماتیک و رسانه‌ای، تلاش کرده تا استقلال سیاسی و هویتی انصارالله را حفظ کند و آن را به عنوان یک بازیگر خودمختار با توان تصمیم‌گیری مستقل در فضای منطقه‌ای به رسمیت بشناسد. این رویکرد، برخلاف رابطه‌های صرفاً وابسته، موجب شده تا همکاری‌های دفاعی و تبادل فناوری‌های نظامی میان دو طرف به صورت تعاملی و مبتنی بر منافع مشترک پیش رود و بنیه دفاعی انصارالله به شکل قابل توجهی تقویت شود؛ موضوعی که توان مقاومت یمن را در مقابل حملات گسترده ائتلاف‌های خارجی افزایش داده است.
در سوی دیگر، روسیه نیز در سیاست خارجی خود به دنبال بازیابی جایگاه و نفوذ خود در منطقه غرب آسیا است و یمن به‌ویژه انصارالله را به عنوان کانونی مهم در استراتژی دریای سرخ مورد توجه قرار داده است. با انتقال کارشناسان نظامی از دمشق به صنعا و مذاکرات برای فراهم کردن تجهیزات دفاعی پیشرفته به ویژه در حوزه ضدکشتی، مسکو نشان داده که قصد دارد با حمایت از انصارالله نفوذ خود را در این مسیر حیاتی افزایش دهد؛ مسیری که به دلیل کاهش حضور روسیه در سوریه و تغییر موازنه‌های منطقه‌ای، اهمیت بیشتری یافته است.
از سوی دیگر، چین که به عنوان قدرت اقتصادی نوظهور در عرصه جهانی، منافع تجاری کلانی در مسیرهای حیاتی دریایی همچون باب‌المندب و دریای سرخ دارد، به دنبال حفظ ثبات و امنیت در این گذرگاه‌هاست. تعامل چین با انصارالله، بیشتر در قالب توافقات غیرنظامی و تأمین امنیت کشتیرانی تعریف شده و تلاش دارد از طریق همکاری‌های سیاسی و اقتصادی، از بحران‌های احتمالی در این منطقه جلوگیری کند؛ امری که ضمن حفظ منافع اقتصادی پکن، موقعیت انصارالله را به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای تثبیت می‌کند.
تبعات این مقاومت نوظهور
به طور کلی، انصارالله با در اختیار داشتن هویتی مستقل و رویکردی استراتژیک، موفق شده است روابط متوازن و تأثیرگذاری با این قدرت‌های جهانی برقرار کند. این تعاملات نه‌تنها به افزایش توانمندی‌های نظامی و سیاسی این گروه کمک کرده، بلکه جایگاه آن را به عنوان یک رکن کلیدی در سیاست‌های ژئوپلیتیکی غرب آسیا ارتقاء داده است. بنابراین، انصارالله فراتر از یک گروه نیابتی صرف، به عنوان یک بازیگر با نقش و هویت مستقل در صحنه بین‌المللی مطرح می‌شود که سیاست‌های منطقه‌ای را به سمت پیچیدگی و چندقطبی شدن پیش می‌برد.
حضور انصارالله در معادلات جدید سیاسی و امنیتی غرب آسیا تنها به جنبه‌های نظامی محدود نمی‌شود، بلکه از منظر اقتصادی نیز تحولات مهم و پیچیده‌ای را به دنبال داشته است. این گروه که در ابتدا با هدف مقابله با ائتلاف سعودی برای حفظ حاکمیت یمن شکل گرفت، به‌سرعت توانست جایگاه خود را به عنوان یکی از بازیگران کلیدی در بازتنظیم ساختارهای اقتصادی و تجاری منطقه تثبیت کند. یمن به دلیل موقعیت استراتژیک خود در قلب گذرگاه‌های تجاری مهم، بستر این تحولات گسترده شده است؛ جایی که کوچک‌ترین تغییرات امنیتی می‌تواند تأثیرات چشمگیری بر جریان تجارت جهانی داشته باشد.
یکی از تأثیرگذارترین اقدامات انصارالله، انجام حملات موشکی و پهپادی هدفمند علیه خطوط کشتیرانی در دریای سرخ و تنگه استراتژیک باب‌المندب است؛ گذرگاهی که بیش از ده درصد از حجم تجارت دریایی جهان از آن عبور می‌کند. این حملات، که در ابتدا به عنوان نمادی از حمایت سیاسی و نمادین از مقاومت فلسطین در نظر گرفته می‌شد، به تدریج به چالشی جدی برای امنیت تجارت جهانی تبدیل شد و عملاً موازنه اقتصادی در منطقه را دستخوش تغییر ساختاری کرد.
پیامدهای این حملات از جمله افزایش قابل توجه نرخ‌های بیمه کشتی‌ها بود. شرکت‌های بیمه که با ریسک بالای عبور کشتی‌ها از این مناطق مواجه شدند، ناچار به افزایش چشمگیر هزینه‌ها شدند تا خطرات ناشی از این حملات را پوشش دهند. این افزایش هزینه‌ها به‌ویژه برای کشتی‌هایی که حامل کالاهای اساسی و انرژی بودند، فشارهای مالی سنگینی را بر شرکت‌ها وارد کرد. در واکنش به این تهدیدات، بسیاری از شرکت‌های کشتیرانی مجبور شدند مسیرهای خود را به کلی تغییر داده و راه‌های طولانی‌تر و پُرهزینه‌تر، مانند عبور از دماغه امید نیک در جنوب آفریقا را در پیش گیرند که خود به افزایش هزینه‌های سوخت و طولانی‌تر شدن زمان تحویل کالاها منجر شد.
این تغییرات نه‌تنها به افزایش هزینه‌های لجستیکی جهانی انجامید، بلکه اقتصاد کشورهای وابسته به تجارت دریایی را نیز تحت فشار قرار داد. به‌ویژه کشورهایی که بخشی عمده‌ای از واردات و صادرات خود را از طریق این مسیرهای حیاتی انجام می‌دهند، اکنون با چالش‌هایی جدی در زمینه مدیریت زنجیره تأمین و تأمین کالاهای ضروری مواجه شده‌اند. این مسئله بار دیگر اهمیت استراتژیک موقعیت جغرافیایی یمن و نقش انصارالله در بازتعریف معادلات اقتصادی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را برجسته کرد.
در میان قربانیان اصلی این تحولات، رژیم صهیونیستی قرار دارد که بخش قابل توجهی از تجارت حیاتی خود را از مسیر دریای سرخ و باب‌المندب تأمین می‌کند. حملات انصارالله به این مسیرهای حیاتی، اختلالات جدی در روند تجارت اسرائیل ایجاد کرده است. با توجه به ارتباطات تجاری گسترده تل‌آویو با کشورهای شرق آسیا و وابستگی شدید به واردات انرژی و کالاهای صنعتی، این حملات باعث شده‌اند که بسیاری از شرکت‌های بین‌المللی فعال در حوزه حمل‌ونقل دریایی، همکاری‌های خود را با اسرائیل کاهش داده یا حتی متوقف کنند. این وضعیت، ضمن افزایش هزینه‌های حمل‌ونقل و بیمه، موجب کمبود منابع حیاتی و تأخیر در تأمین کالاهای اساسی برای اقتصاد اسرائیل شد؛ بحرانی که در شرایط جنگی غزه و تنش‌های داخلی، فشارهای مضاعفی را به این رژیم وارد کرد.
اما آثار اقتصادی ناشی از عملیات انصارالله محدود به اسرائیل نمی‌شود و پیامدهای گسترده‌تری برای اقتصاد جهانی به همراه داشته است. افزایش هزینه‌های بیمه، تغییر مسیرهای تجاری، طولانی‌تر شدن زمان حمل کالا و تحمیل هزینه‌های اضافی به شرکت‌های حمل‌ونقل، همه از عواملی هستند که فشار مضاعفی بر کشورهای وابسته به تجارت دریایی وارد آورده‌اند. این شرایط پیچیده نشان‌دهنده قدرت تأثیرگذاری انصارالله در عرصه‌های اقتصادی و امنیتی است و این گروه را به یکی از بازیگران مهم در بازتعریف نظم نوین منطقه‌ای و جهانی تبدیل کرده است.
مروری بر یک تحول تاریخی
جنبش انصارالله که در ابتدا با عنوان «جنبش الشباب المؤمن» شناخته می‌شد، در دهه ۱۹۹۰ میلادی در استان صعده، واقع در شمال یمن، شکل گرفت. این گروه پاسخی بود به روند رو به رشد ضعف هویت دینی-فرهنگی زیدی‌ها و گسترش تأثیر ایدئولوژی وهابی، همراه با سیاست‌های اقتصادی و سیاسی تبعیض‌آمیزی که دولت مرکزی یمن اعمال می‌کرد. بنیان‌گذاران این جنبش به‌ویژه شهید حسین بدرالدین الحوثی، با تحلیل عمیق ریشه‌های تاریخی و شرایط اجتماعی منطقه، تلاش کردند تا هویتی مستقل مبتنی بر مقاومت و حفظ فرهنگ زیدی را بازسازی کنند و بدین ترتیب پاسخی منسجم به فشارهای سیاسی و فرهنگی ارائه دهند.
در نخستین سال‌های شکل‌گیری، فعالیت انصارالله عمدتاً در حوزه‌های فرهنگی، دینی و اجتماعی متمرکز بود و مناطق کوهستانی شمال یمن را به عنوان پایگاه خود برگزید. اما با آغاز قرن بیست‌و‌یکم و افزایش سرکوب‌ها از سوی رژیم علی عبدالله صالح، این جنبش مسیر خود را به سمت مقاومت مسلحانه تغییر داد. طی شش نبرد پیاپی بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰، انصارالله نه‌تنها تجربه نظامی گسترده‌ای به دست آورد بلکه توانست شبکه‌ای قوی از حمایت‌های مردمی را در شمال کشور شکل دهد و جایگاه خود را در ساختار اجتماعی-سیاسی یمن تقویت کند.
انقلاب ۲۰۱۱ که به سرنگونی رژیم صالح انجامید، فضای خلأ قدرتی را به وجود آورد که انصارالله از آن بهره برد تا نفوذ خود را فراتر از مناطق شمالی گسترش دهد. در سال ۲۰۱۴، این گروه به همراه تعدادی از گروه‌های مخالف دولت وحدت ملی، وارد صنعا پایتخت شد و کنترل بخش‌های حیاتی دولت را به دست گرفت. برخلاف تصور بازیگران خارجی که این حرکت را موقتی یا ضعیف ارزیابی می‌کردند، انصارالله توانست ساختارهای حکومتی را بازسازی کرده و نظام اداری را سازمان‌دهی کند؛ امری که نشان از بلوغ سیاسی و توانمندی مدیریتی این جنبش داشت.
در مارس ۲۰۱۵، ائتلافی به رهبری عربستان سعودی با هدف بازگرداندن دولت مستقر عبدربه منصور‌هادی، عملیات نظامی «طوفان قاطعیت» را آغاز کرد. اما برخلاف انتظار سریع برای شکست انصارالله، این گروه مقاومت قوی نشان داد و حتی در جبهه‌های مختلف پیشروی کرد و پایه‌های مردمی خود را در سراسر یمن گسترش داد. این تحولات نشانه تغییر ماهیت انصارالله از یک نیروی محلی شبه‌نظامی به یک قدرت سیاسی-نظامی مؤثر بود که ساختارهای حکومتی، رسانه‌ای و دفاعی مستقل خود را ایجاد کرده است.
در طول هشت سال جنگ مداوم، انصارالله از یک جنبش محلی به بازیگری برجسته تبدیل شد که با ترکیب فناوری‌های نوین پهپادی، توسعه صنایع دفاعی بومی، و استفاده از تاکتیک‌های پیچیده جنگ نامتقارن، توانسته است تهدیدی استراتژیک برای کشورهای منطقه به‌خصوص عربستان سعودی، امارات و رژیم صهیونیستی باشد. این گروه نه‌تنها از منظر نظامی بلکه از لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز جایگاه خود را به عنوان یک نیروی کلیدی منطقه‌ای تثبیت کرده است.
بدین‌ترتیب، انصارالله امروز بیش از یک گروه یمنی محلی، یک بازیگر ژئوپلیتیکی فعال و تأثیرگذار در غرب آسیاست که توانسته است با بومی‌سازی قدرت، حفظ هویت فرهنگی و مدیریت هوشمندانه تعاملات منطقه‌ای، نقش خود را در معادلات پیچیده سیاسی-نظامی منطقه تثبیت کند و به یکی از قطب‌های مهم این عرصه بدل شود.