کد خبر: ۳۱۳۵۹۹
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۴

اقتصاد و فرهنگ قوام اجتماع

علیرضا بهادری

خدا در قرآن با تبیین حقایق هستی، نه‌تنها فلسفه و اهداف حکیمانه فعالیت‌های خویش را تبیین می‌کند، بلکه به انسان تحلیلی درست از امور ارائه می‌دهد تا بتواند توصیه‌های خویش را در همین چارچوب توجیه علمی و برهانی و منطقی کند. از همین‌رو آموزه‌های قرآن، سرشار از حکمت و برهان است و حتی موعظه‌ها بلکه مجادله‌های آن به احسن وجه انجام می‌شود تا فاقد عنصر عقلانیت و برهان نباشد. از نظر قرآن، اجتماع انسانی بر دو ستون اصلی برقرار است که شناخت آن می‌تواند ارزش و جایگاه آن را در اجتماع تبیین کرده و توصیه‌های الهی نسبت به این دو ستون را معنا و مفهوم واقعی بخشد. توصیه‌هایی که با مفاسد و مصالح مرتبط است و عدم توجه به آنها به معنای گرفتاری به فساد و عدم دسترسی به مصالح بندگان است. نویسنده در این مطلب جایگاه اقتصاد و فرهنگ به عنوان قوام اجتماع را تبیین کرده است.
***
تأمین نسبی سعادت در دنیا
سعادت در سایه دو عنصر و مؤلفه اصلی به دست می‌آید و آن آرامش و آسایش است. فقدان هر یک به معنای نابودی سعادت و گرفتاری به شقاوت است. 
هر اجتماع انسانی به هدف دستیابی به این فضیلت بزرگ و کامیابی به سعادت ایجاد می‌شود و فلسفه وجودی هر اجتماعی تأمین چنین سعادتی است، به طوری که عدم دستیابی اجتماع و نظام‌ها و نهادهای آن، به معنای ناکارآمدی بلکه عدم مشروعیت فلسفی آن اجتماع خواهد بود؛ زیرا اجتماعی که نتواند تأمین‌کننده اهداف باشد به خودی خود از مشروعیت فلسفی می‌افتد و هیچ‌گونه توجیه عقلانی برای بقای آن وجود ندارد. از این رو هر اجتماعی در راستای تأمین سعادت گام بر می‌دارد و تضمین بقای خود را مرهون آن می‌داند. البته به طور طبیعی مراد از سعادت، تأمین آسایش و آرامش دائمی و مطلق و کامل نیست؛ زیرا چنین چیزی در نظام دنیوی شدنی نیست، بلکه مراد از آن، سعادت نسبی است که در دنیا امکان تحقق دارد.
نظام دنیوی مقتضی تغییرات و گرایش به فساد است؛ از همین‌رو، هر چیزی که ساخته می‌شود، از همان آغاز ساخت، گرایش به فساد و فروپاشی دارد. بر همین اساس اصلاحات دائمی برای حفظ سازه لازم و ضروری است و هر‌گونه بی‌توجهی به آن به معنای اجازه بخشی به تغییرات فسادآمیز است. امام علی(ع) در جمله‌ای بس زیبا به این نظام هستی اشاره دارد و می‌فرماید: إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ؛ خداوند را فرشته‌ای است كه در هر روز ندا در مىدهد كه بزاييد براى مردن و گرد آوريد براى فنا شدن و بسازيد براى ويران گشتن.(نهج‌البلاغه، حکمت 132)
اصولاً هدف پیامبران، فراهم‌آوری بسترهای برای اصلاحات دائمی است که نیاز جامعه و جان و جهان است. حضرت شعیب(ع) می‌فرماید: من اراده و قصدى جز اصلاح تا آنجا كه بتوانم ندارم؛ و توفيق من جز به خدا نيست. بر او توكل كرده‏‌ام و به سوى او بازمى‏ گردم.(هود، آیه 88)
از نظر علمی نیز ثابت شده است که هر ماده‌ای پیش از اینکه به سازه‌ای تبدیل شود، میلیون‌ها و بلکه میلیاردها حالت می‌تواند بگیرد؛ اما همین که حالتی به خود گرفت، از همان زمان، مرگ آغاز می‌شود تا آن حالت دگرگون شود؛ زیرا بقای آن حالت نیاز به حافظ بیرونی دارد؛ چرا که طبیعت سازه و حالت، گرایش به تغییر و عدم بقا دارد. بر همین اساس، نمی‌توان در دنیا سعادت پایا و مانایی را ایجاد کرد که همواره آرامش و آسایش در آن باشد. اصولاً از نظر قرآن، دنیا برای انسان همانند رنجگاه است(بلد، آیه 4) که انسان میان آسانی و سختی در حرکت است.(شرح، آیات 5 و 6) این دنیا نمی‌تواند تأمین‌کننده سعادت دائمی باشد، بلکه آخرت به سبب حیات محض بودن می‌تواند چنین سعادتی را ایجاد کند؛ زیرا تغییرات در آن معنا ندارد و مرگ به معنای تغییرات انتقالی و تبدیل از حالتی به حالت دیگر در آن رخ نمی‌دهد.
اقتصاد و فرهنگ
ستون خیمه اجتماع
از نظر قرآن، در میان عناصر موجود در اجتماع انسانی، دو عنصر ومؤلفه است که به عنوان عمود بلکه قوام اجتماع است و آن عبارت است از: اقتصاد و فرهنگ.
واژه ستون و به عربی عمود که برای نماز مثلاً بیان شده و در برخی روایات آمده است: الصلاه عمود الدین، به این معنا است که نماز همانند ستون میانی خیمه است که به آن شکل حقیقی می‌بخشد و بستر استفاده از چادر و خیمه را فراهم می‌آورد؛ زیرا بدون این ستون اصلی که فقرات اصلی خیمه را شکل می‌دهد، نه‌تنها خیمه‌ای بر پا نشده است، بلکه غیر‌قابل استفاده است. به سخن دیگر، عمود میانی همانند لوازم ذاتی است که به خیمه معنا می‌بخشد و آن را قابل استفاده می‌کند.
به تعبیر دیگر، یک خیمه از نظر ماهیت فلسفی از پارچه‌، ستون‌های اطراف و ستون یا ستون‌های میانی تشکیل می‌شود و این‌ها عناصر آن است. ستون‌های پیرامونی نقش دارند، ولی آن که خیمه را خیمه می‌سازد، ستون میانی و اصلی است. این ستون اصلی نه‌تنها به آن زیبایی می‌بخشد بلکه قابلیت استفاده از خیمه را نیز فراهم می‌آورد.
از نظر قرآن، اقتصاد و فرهنگ نه‌تنها ستون اصلی اجتماع است؛ بلکه قوام اجتماع است؛ زیرا اقتصاد و فرهنگ همانند چیزی عمل می‌کند که حقیقت اجتماع را می‌سازد.
به سخن دیگر، اگر چربی برای روغن، ذاتی است، اقتصاد و فرهنگ هم برای اجتماع، ذاتی است. از این ‌رو باید اقتصاد و فرهنگ را مقوم ذات اجتماع دانست؛ به طوری که اگر اقتصاد و فرهنگ نباشد، اصولاً چیزی به نام اجتماع انسانی معنا ندارد.
خدا در آیات قرآن، به این دو عنصر فرهنگی و اقتصادی توجه ویژه‌ای داشته است و با آوردن واژه «قیام» برای آنها بر آن است تا بیان کند که حقیقت ماهیت اجتماع‌، چیزی جز این دو نیست.
از نگاه قرآن، هر امت و اجتماعی نیازمند اقتصاد تأمین‌کننده آسایش و فرهنگ تأمین‌کننده آرامش و امنیت و معنویت است. این دو در یک سطح با هم کار می‌کنند و این‌گونه نیست که یکی زیربنا و آن دیگری رو بنا باشد؛ زیرا اقتصاد و فرهنگ در یکدیگر تاثیر متقابل دارند؛ از همین‌رو در روایت آمده است: كَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً؛ نزدیک است که فقر کفر باشد.(کافی، ج 2، ص 307) خدا نیز اقتصاد را بارها در کنار ایمان آورده است تا به همسنگی اقتصاد و فرهنگ تاکید داشته باشد.(بقره، آیه 3)
آموزه‌های قرآن تبیین می‌کند که چه‌ سان عناصر فرهنگی در اقتصاد و جهت گیری‌های آن نقش دارد و در همه ابعاد از توزیع و تولید و مصرف این ابعاد فرهنگی است که تأثیر می‌گذارد. بر‌اساس همین نگرش فلسفی به اقتصاد و فرهنگ است که نمی‌توان از اجتماع سخن گفت و از دو مقوم ذاتی آن یعنی اقتصاد و فرهنگ سخن نگفت. 
به هر حال، حقیقت هویت اجتماع را همان اقتصاد و فرهنگ شکل می‌دهند و بی‌آنها نمی‌توان از اجتماع سخن به میان آورد؛ زیرا اجتماع مجموعه افراد انسانی است که با هدف تأمین سعادت و مؤلفه‌های آن شکل گرفته و با بهره‌گیری از روش‌هایی برای تحقق آن، همکاری دارند. این همان مفهوم امتی است که از نظر قرآن به اجتماع اشاره دارد.
خدا در آیات قرآن‌(نساء، آیه 5؛ مائده، آیه 97)به این نکته توجه می‌دهد که قوام بودن اقتصاد و فرهنگ برای اجتماع، از سنت‌ها و قوانین الهی است. به این معنا که همان‌طوری که قانون جاذبه و قانون دافعه از سنت‌های الهی و از قوانین حاکم بر جهان است، «اقتصاد و فرهنگ» نیز برای اجتماع به عنوان یک قانون مطرح است. از همین‌ رو از واژه «جعل» استفاده کرده است. جعل در اصطلاح قرآنی بیانگر تصرفات تکوینی آفریدگار و پروردگار است. خداوند در‌باره خلافت انسانی بر هستی از واژه «جعل» استفاده کرده و فرموده است: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من جعل‌کننده جانشین در زمین هستم.(بقره، آیه 30) 
این جعل به این معنا است که خدا در تکوین، انسان را خلیفه قرار داده است؛ هر چند که این تکوین با تشریع نیز بیان شده است؛ ولی به این معنا نیست که مخالفت در مقام تشریع، موجب می‌شود تا خلافت از انسان سلب شود؛ بلکه با مخالفت هر کسی همچون ابلیس و شیاطین، در مقام تشریع، همچنان خلافت برای انسانی که متاله است، باقی و برقرار است؛ زیرا مقوم خلافت انسان، متأله بودن و علم‌الاسماء است.(بقره، آیه 31) بنابراین، در صورت مخالفت در مقام تشریع این خلافت تکوینی از میان نمی‌رود. 
از نظر قرآن، خدا میان همسران نیز جعل تکوینی مودت و رحمت می‌کند. به این معنا که اگر پیش از همسری چنین مودت و رحمتی نباشد، اما همین که همسر شدند، چنین جعل تکوینی رخ می‌دهد؛ چنان‌که می‌فرماید: و از نشانه‏‌هاى او اينكه از نوع خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان‌ها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت جعل کرد و قرار داد. آرى در اين نعمت براى مردمى كه مى‏ انديشند قطعاً نشانه‏‌هايى است. (روم، آیه ۲۱)
این جعل مودت و رحمت میان مردمان به‌ویژه همسران یک جعل تکوینی است نه تشریعی. البته این مودت و رحمت در طول فرآیندی تحقق می‌یابد و تثبیت می‌شود.
به هر حال، از نظر قرآن، از سنت‌های الهی قوام داشتن اقتصاد و فرهنگ برای اجتماع است؛ یعنی همان طوری که انسان بدون صفات الهی، انسان نیست، اجتماع بدون اقتصاد و فرهنگ نیز قابلیت تحقق ندارد و اگر بخواهیم از ماهیت اجتماع سخن بگوییم باید از دو عنصر اصلی فرهنگ و اقتصاد سخن بگوییم که مقوم ذاتی اجتماع است.
دو عامل قوام اجتماع 
۱- قوام اقتصادی: از نظر قرآن، از مهم‌ترین مقومات اجتماع، اقتصاد آن است؛ از همین‌رو با تعبیر از آن به عنوان «قیام» بر این نکته تاکید می‌کند که قوام و ایستادگی اجتماع به عنصر اقتصادی آن است. بر همین اساس می‌بایست حتی در اقتصاد خرد و شخصی به آن توجه و اهتمام ویژه داشت و اجازه نداد مدیریت اقتصاد خرد و شخصی به دست نابخردان و سفیهان بیفتد که با سبک‌مغزی خویش آن را تباه می‌کنند. خدا در این‌باره می‌فرماید: و اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام زندگى و اجتماع شما قرار داده به سفيهان مدهيد؛ ولى از عوايد آن به ايشان بخورانيد و آنان را پوشاك دهيد و با آنان سخنى پسنديده بگوييد.(نساء، آیه 5) 
در حقیقت ملکیت خصوصی تا جایی معتبر است که مالک آن توانایی مدیریت اقتصاد را داشته باشد و بتواند به عنوان یک انسان رشید عقلی آن را به کار گیرد. از این‌رو رشد عقلی و بلکه مهارتی برای مدیریت اموال در شرایط اعطای مال به مالک و صاحب آن مطرح شده است(نساء، آیه 6) و کسی که از چنین صلاحیتی برخوردار نیست، تنها از عواید ملک خویش بهره‌مند می‌شود و مدیریت اموال همچنان در دست صاحبان اهلیت باقی خواهد ماند. 
خدا در بیان چرایی این حکم می‌فرماید: أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا؛ یعنی این اموال برای شما به عنوان یک اجتماع انسانی، مایه قوام است و اعطای آن به دست نااهل و بی‌خرد چیزی جز تباهی اقتصادی نیست؛ زیرا اگر سعادت دومؤلفه آرامشی و آسایشی داشته باشد، بی‌گمان تأمین‌کننده آسایش‌، همان اقتصاد است. بنابراین، هیچ اجتماعی نمی‌تواند تأمین‌کننده آسایش خویش را به دست افراد بی‌صلاحیت و نااهل بسپارد هر چند که به ظاهر ملک آنان باشد و آن نابخرد‌، وارث مال و ملک باشد.
قوام فرهنگی: از نظر قرآن، همان اندازه که برای شکل‌گیری اجتماع‌، نیاز به اقتصادی است که قوام اصلی آن را تشکیل می‌دهد و تأمین‌کننده بخش آسایشی سعادت است، همچنین جامعه به یک قوام فرهنگی هم نیاز دارد که تأمین‌کننده بخش آرامشی سعادت خواهد بود؛ زیرا این قوام فرهنگی اجتماع است که جهت گیری کلان اقتصادی را تأمین می‌کند و به یک اجتماع هویت فرهنگی می‌بخشد. 
اصولاً بدون هویت فرهنگی‌، هر اجتماعی جز جمعیت پراکنده‌ای نیست که از هیچ انسجام اجتماعی برخوردار نیستند. از نظر قرآن، قوام فرهنگی هر اجتماع است که به افراد جهت گیری هویتی می‌دهد و آنان را در ساختار امت به شکل اجتماع در می‌آورد و از جمعیت و مجموع بودن به یک اجتماع با تبادلات فرهنگی و اقتصادی و مانند آن تبدیل می‌کند تا بتوانند نیازهای خویش را برآورده کرده و به یکدیگر در کمال‌یابی یاری رسانند. به سخن دیگر، اقتصاد جنبه آسایشی و هویت فرهنگی جنبه آرامشی بلکه جهت‌گیری کلان امت و اجتماع را تأمین می‌کند و به افراد نامتعارف با قومیت‌ها و تفاوت‌های جنسیتی و مانند آنها، یک هویت مشخص فرهنگی منسجم می‌دهد و به تعبیر قرآنی امت را می‌آفریند که در یک روش و با یک شریعت و سبک زندگی و فلسفه مشخص به یکدیگر کمک می‌کنند تا به هدف برسند. 
از نظر قرآن، کعبه و مسجد الحرام به عنوان نماد فرهنگی امت اسلام عمل می‌کند و به آنان هویتی مشخص می‌بخشد. خدا می‌فرماید: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ؛ خدا کعبه بیت‌الله‌الحرام را به عنوان قوام مردمان قرار داده است.(مائده، آیه 97) 
در حقیقت همان طوری که اقتصاد و اموال مایه قوام اجتماع است، کعبه مایه قوام مردم و اجتماع است. کعبه برای مسلمان‌ها همانند یک نماد هویت آفرین و هویت بخشی است که اجتماع مسلمانان را از دیگران جدا می‌سازد. از همین‌رو پیامبر(ص) سالیانی در انتظار چنین نماد فرهنگی بود تا بتواند اسلام را از دیگر شرایع موسوی و عیسوی جدا سازد و به امت اسلام هویتی فرهنگی و انسجام بخشی بدهد.(بقره، آیات 144 تا 150) 
خدا در آیه 48 مائده بیان می‌کند که برای پیروان شرایع گوناگون‌، عوامل فرهنگی بوده است که موجب انسجام هویتی و اجتماعی آنان بود. هر چند که فلسفه همه پیامبران یکی است؛ اما برای هر یک از امت‌های پیشین، شریعت و آیینی است که سبک زندگی آنان را مشخص می‌کند؛ چنان‌که برای هر یک روش‌هایی اجرائی است که بر‌اساس آن سبک زندگی را به کار می‌گیرند. 
بنابراین، هر امتی از امت‌های پیشین که تحت شرایع گوناگون و پیام‌های پیامبران اولوا‌‌ العزم شکل گرفته، یک نماد هویتی فرهنگی است. نماد هویت فرهنگی اسلام، کعبه و بیت‌الله‌الحرام است که موجب انسجام اجتماعی مسلمان می‌شود و همه برای انجام مناسک به ویژه نماز به آن سو قرار می‌گیرند. از نظر قرآن، هر امتی باید هویت فرهنگی خویش را بشناسد و به آن توجه و اهتمام داشته باشد.