تقدیم به رزمندگان اسلام(مقاله وارده)
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
سوگند به اسبانی که نفسزنان به کارزار دشمن میتازند.
آنها که شرار آتش از قدمهاشان میجهد.
و بامدادان سواران مجاهد را به شبیخون دشمن میبرند. و در غوغای یورش خود، گردوغبار برانگیزند.
و به ناگاه در جمع دشمن درآیند.
(برداشتی از آیات آغازین سوره عادیات)
* * *
سیلاب غیرت از کانِ وجودت فرامیجوشد و از فراز کوهسار بلندِ عزمت، پهنه دشت وطن را سیراب میکند.
شکوه حماسهات، جامه تنگِ واژهها را از هم گسیخته و تصویر رزمِ پولادینت از گُنجای قاب آسمان فراتر رفته است.
شگفتانهات زمینیان را به اعجاب فرو برده و تندرِ کیفرت، پارههای آسمان را بر سر دشمن زبون فروباریده است.
جهان هنوز از سُکرِ بُهت، برنخاسته و دشمن، همچنان از برق خشمت خیره مانده...
هان...ای شرزه شیرِ بیشه نبرد! عالَمی مبهوتِ کارستان توست!
بانگِ نهیبت، سفیر مرگ است و اقتدار رعبانگیزت، خیزاب بلا و هلاکت.
گرداب خشمت، امواج خروشانِ نیل است بر پیکر فرعونیان و سَموم توفنده است بر خاکستر بجا مانده عاد. هان که دور باد قوم عاد! هان که دور باد قوم ثمود! «... و قِیلَ بُعدا لِلقَومِ الظّالِمِین.»
غُرّش پهپادهایت صاعقه آتشین عذاب الهیست و خروش هولناکِ موشکهایت آتشفشانِ غرور یک ملت.
این لهیبِ قهر توست که شَرارش، دروازههای دوزخ را به روی صهیونیسم گشوده،
و بارقه انتقام سختت، گدازههای سَقَر را بر طالعِ دشمنِ بداختر نگاشته است.
رزم تو اعجاز ایمان است و مهابت حق! علوّ همتت در قامت موشکهایت متجلّیست.
ای که دشمن عهدشکن را به ناوَک مَهیبِ مکافات دوختی و جرثومه بیداد را به تیغ عدالت دو نیم کردی
نبرد مردافکنت را چه بنامم؟ که طوفان غیرت است، سیل ویرانگر و سجیل ابابیل!
ای عصای موسی در کف و ید بیضا در آستین،
ای تبر ابراهیم بر دوش،
ای ذوالفقار علی در دست،
در مصاف با دشمن پست درنگ مکن، او که با شنیدن نامت از خشم، سرانگشت میخاید و چون مارگزیده به خود میپیچد.. بگو از غیظ بمیرید!
که قصاص، حیات است و انتقام، رمز زیستن.
«جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو این جنگ است.»
جنگی غرورآفرین برای رسیدن به صلحی پایدار...
در این تیره شب ظلمت خیز اما... چشمان محرومانِ بیپناه، همچنان بشارتِ افق را میجوید.
آنجا که «صبحی صادق» از «وعده صادقت» میدمد!
دشمنان یاغی بدانند که وعدهگاهشان صبح است...
الیس الصبح بقریب؟