شهسواران معبد
زهرا کریمی
در برهه زمانی خاصی- حدود 10 سال پیش- فراماسونری از مباحث داغ در ایران بود و بعد ناگهان به حاشیه رانده شد. فراماسونری محصول 10 سال و یا حتی چند صد سال گذشته نیست که مانند تبی یکباره بالا بگیرد و ناگهان فروبنشیند! این انجمن قرن دوازدهم شکل گرفته و طی قرنها قدرتمند شده و همچنان در حال فعالیت است.
مطرح شدن مسائل فراماسونری در دورهای و بعد کنار گذاشتن آن جای بسی تأمل دارد. ماسون به معنی بنّا و فراماسون به معنای بنای آزاد میباشد. این فرقه یکی از قدیمیترین، پرنفوذترین، پرعضوترین و ثروتمندترین انجمنهای سری است. بسیاری از اعضای این انجمن سیاستمداران، سران و سردمداران حکومتها، ایالات و از اشراف در اروپا هستند. در آمریکا نیز چنین است؛ شمار زیادی از رؤسای جمهور از جمله جرج واشنگتن- نخستین رئیسجمهور آمریکا- عضو فرقه ماسونی بودهاند. دوره قاجار و پهلوی ماسونری در ایران رواج زیادی داشت و برخی از اعضای آن توانستند به مقامات بالایی دست پیدا کنند. این افراد مهرههای کلیدی نفوذ سیاسی بیگانگان به خصوص انگلیس در کشور بودند. اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» به طور دقیق و کامل به بررسی افراد و خانوادههای ماسونی در ایران پرداخته. البته در کمال تأسف دسترسی به این کتاب بسیار مشکل است؛ چرا که سالهاست تجدید چاپ نشده و جزء کتب کمیاب به حساب میآید. وجود دستهای پنهان در نایابی این کتاب مشهود است. ماسونری یا «انجمن برادری» یک مکتب فکری است که عقاید ماتریالیستی و اومانیستی را ترویج میکند. آنها به اصالت انسان (اومانیست یا انسانگرایی) معتقدند تا جایی که انسان را تا مقام الوهیت بالا میبرند. معمار بزرگ کائنات مورد پرستش در فراماسونری چیزی مانند انرژی، طبیعت و یا تکامل است. آنها برای بیان مفاهیم فلسفی خود از نمادها استفاده میکنند. سمبلها و نشانههای مشترک بسیاری بین فراماسونری و شیطانپرستی وجود دارد که بیانگر رابطه تنگاتنگ میان آنهاست. برای مثال مجسمه بافومت که در شیطانپرستی نماد شیطان است، در معبد چارلستون- از لژهای مهم ماسونی- دیده میشود. هر چند ماسونری رسماً در اوایل قرن هجدهم در انگلستان تشکیل شد اما ریشههای آن به جنگهای صلیبی در قرن دوازدهم باز میگردد. در مرکز این سازمان فرقهای از صلیبیها به نام شهسواران معبد قرار دارد. زمانی که صلیبیها پس از کشتار فراوان به اورشلیم رسیدند، بیتالمقدس را پایتخت خود قرار دادند و یک حکومت پادشاهی کاتولیک در آنجا تأسیس کردند. برای حفظ موقعیت حکومت جدیدالتأسیس گروههای مختلف نظامی از اروپا به فلسطین میآمدند و برای نبرد با مسلمانان آماده میشدند. یکی از آنها گروه شهسواران معبد بود. آنان به سربازان فقیر عیسی مسیح شهرت داشتند. هنگامی که بیتالمقدس به دست صلاحالدین ایوبی آزاد شد، این گروه به دلیل جنایات فراوان محکوم به مرگ شدند. بازماندگان آنها از فلسطین خارج شدند و قدرت خود را در اروپا افزایش دادند. ابتدا در فرانسه و پس از آن در سایر ممالک به حکومتی درون یک حکومت تبدیل شدند. در فرانسه به تدریج پادشاه و پاپ متوجه خطر این فرقه شده و اعضای آن را دستگیر کردند. بازداشتشدگان اعتراف کردند که عقاید جدیدی را پذیرفته و از مسیحیت دست برداشتهاند. حتی در اجتماعات خود به حضرت مسیح اهانت میکنند. سرانجام به دستور کلیسا و پادشاه، رهبران آنها اعدام شدند. سایر اعضا به اسکاتلند- تنها سرزمین پادشاهی که اقتدار کلیسا را به رسمیت نمیشناخت- پناهنده شدند و تحت حمایت پادشاه آنجا به تجدید قوا پرداختند. مدتی بعد روش مناسبتری برای مخفی شدن پیدا کردند تا به این وسیله به حیات سری و مخفیانه خود ادامه دهند؛ رخنه در مهمترین صنف قرون وسطای انگلستان یعنی «لژ بنایان». با شروع عصر مدرن این لژها کاملاً تحت کنترل آنها درآمد و شهسواران معبد تبدیل به ماسون شدند. به این ترتیب آیین اسکاتلندی قدیمیترین شاخه فراماسونری شد که به اوایل قرن چهاردهم باز میگردد.
سؤال این است که چرا سربازان مسکین عیسی به مسیحیت مرتد و به یک فرقه بدعتگذار تبدیل شدند؟! چه اتفاقی در بیتالمقدس برای آنان رخ داد که دچار چنین تغییر عمیقی شدند؟ شهسواران در بیتالمقدس دین خود را از مسیحیت به یهودیت تغییر دادند. در آنجا اعتقادات جدید و مرموزی پیدا کردند و دست به انجام مراسمهای عجیب و غریب زدند. آنها پس از حفاری در خرابههای معبد سلیمان آثار خاصی کشف کردند که دیدگاهشان را نسبت به جهان عوض کرد و ریشه تغییر عقایدشان شد؛ «کابالا». کابالا در لغت به معنی «سنت شفاهی» است؛ آن را شاخهای محرمانه و اسرارآمیز از یهودیت میدانند و به عنوان «عرفان یهودی» شناخته میشود. کابالا در حقیقت ساختاری است که ریشه در الحاد و بتپرستی دارد و قبل از نزول تورات وجود داشته است. بعداً در میان یهودیان رایج و حتی موجب تحریف تورات شده است. تئودور ریناخ- مورخ یهودی- درباره آن میگوید: «کابالا یک سم بیصدا بود که وارد عروق یهودیت شد و آن را آلوده کرد». کابالا را یکی از بدترین انحرافات ذهن بشر دانستهاند؛ چرا که تعالیم کابالا به شدت با جادوگری عجین شده است. اینکه چگونه کابالا وارد یهودیت شده، مسئله قابل تأملی است؛ چون در این دین اصول جادوگری ممنوع بوده است. مورخین یهودی ریشه کابالا را مصر باستان میدانند. در واقع این سنتی بوده است که برخی از رهبران بنیاسرائیل در مصر آموختند و به صورت شفاهی نسلبهنسل منتقل کردند. مصر یکی از قدیمیترین تمدنهای جهان است. بهترین منبع برای کسب اطلاعات درباره آن، قرآنکریم است. از آیات سوره اعراف چنین برمیآید که دو کانون مهم قدرت در مصر وجود داشته؛ یکی فرعون و دیگری شورای داخلی آن که تأثیر زیادی بر او داشتند. این شورا متشکل از دو بخش سپاهیان و کاهنان بوده است. سپاهیان قدرت نظامی فراعنه بوده و کاهنان همانهایی هستند که قرآن از آنها با عنوان جادوگر یاد میکند. مردم معتقد بودند که کاهنان قدرتهای ویژهای داشته و صاحب دانش محرمانهاند. این طبقه در اسناد تاریخی مصر به نام کاهنان آمون شناخته میشوند که آیین الحادی داشته و در علومی مانند ریاضیات، هندسه و ستارهشناسی متبحر بودند. مصریان باستان معتقد به تکامل ماتریالیستی بودند به این معنی که ماده همواره موجود بوده؛ «جهان زمانی به وجود آمد که نظم از آشوبنمایان شد و قبل از آن نبرد بین نیروهای نظمدهنده و بینظمی بوده است». این نظریات دقیقاً منطبق با نظریات ماتریالیستی مدرن هستند؛ مانند نظریه تکامل، نظریه آشوب و وجود ذاتی ماده. به جرأت میتوان اعتراف کرد که زیربنای فلسفههای الحادی مدرن ماتریالیستی اومانیستی را سیطره نظام الحادی فراعنه و کابالا ایجاد کرده است؛ جهان به خودی خود موجود بوده و براساس احتمال، تکامل پیدا کرده است. آیا رونق داشتن فلسفه کاهنان مصر باستان در زمانی که همگان مدعی گذر از سنت و رسیدن به مدرنیته و فراتر از آن پسامدرنیته هستند، اتفاقی است؟ یا ردپای آشکار یک زنجیره کابالا، شهسواران معبد، ماسونری مسئول حفظ و ماندگاری این فلسفه تا زمان حال است؟ جالب است ماسونها که از قرن هجدهم در جهان تأثیرگذار بودهاند و موجب ترویج تفکرات، فلسفهها و نظامهای سیاسی شدهاند وارثان جادوگران مصر باستان هستند! بررسی نحوه نفوذ کابالا به یهودیت و ورود آن از مصر به اورشلیم نیازمند کاوش تاریخی است. در کتاب مقدس سفر خروج Exodus- کتاب دوم تورات از اسفار پنجگانه- چگونگی هجرت حضرت موسی از مصر توضیح داده شده است. بنی اسرائیل در زمان یعقوب و یوسف نبی به مصر رفتند. مدتها پس از حضرت یوسف، به دستور فرعون بنیاسرائیل در مصر به بردگی گرفته شدند. به قدری آنها در عذاب و گرفتاری بودند که برای نجات خود به تضرع و زاری پرداختند و ظهور منجی خود را هفتاد سال تسریع کردند. خداوند بنیاسرائیل را به واسطه حضرت موسی از ستمگری فرعون رهانید. با این حال آنها علیه دین خدا طغیان کردند و به بتپرستی و شرک گرایش نشان دادند؛ گوساله سامری مؤید این موضوع است. در قرآنکریم نیز این داستان بیان شده است. مسلماً بنیاسرائیل یکتاپرست بودند. حتی زمانی که همراه حضرت یوسف به مصر آمدند- علیرغم بتپرستی مصریان- عقاید یکتاپرستی خود را که از زمان حضرت ابراهیم داشتند، تا مدتها حفظ کردند. اما به محض خارج شدن از مصر تمایلات مشرکانه خود را آشکار نمودند. بررسی مدارک تاریخی نشان میدهد که بنیاسرائیل تحتتأثیر مردمان بتپرستی که در میان آنها زندگی میکردند قرار گرفتند و شروع به تقلید از آنها کردند. برای نمونه گوساله طلایی- که وقتی حضرت موسی در کوه طور بود بنیاسرائیل آن راپرستیدند- در واقع مدلی از دو بت مصری به نامهای «هاثور» و «آپیس» بوده است. آنها در زمان حیات حضرت موسی نمونههای دیگری از بتهایی که در مصر دیده بودند، ساختند و پرستیدند. تأثیر مذاهب الحادی مصریان بر بنیاسرائیل در مراحل مختلفی اتفاق افتاد. به مجرد برخورد با کافران عقاید بدعتگذارانه در آنها شکل گرفت و کمکم بروز و ظهور پیدا کرد. در قرآنکریم به این موضوع اشاره شده: «گفتند ای موسی برای ما خدایانی مثل خدایانی که این بتپرستان راست مقرر کن». یا اصرار به دیدن خدا میکردند که نشان میدهد تمایل بهپرستش جسم مادی داشتند مانند مذاهب الحادی مصر.
گرایشهای بنیاسرائیل به کفر مصریان در تحریف ایجاد شده در تورات و ورود کابالا به یهودیت بسیار حائز اهمیت است؛ چرا که منشأ هر دوی آنها کفر و فلسفه ماتریالیستی است. پس از حضرت موسی گروهی از یهودیان بتپرستی مصریان را پذیرفتند و اصول عقاید کاهنان مصر باستان یا همان کابالا را به یهودیت وارد کردند. یهودیان با پذیرش این تعالیم و علوم خفیهای که بر پایه جادوگری بود، ممنوعیتهای مربوط به جادو را در تورات نادیده گرفتند و به این ترتیب کابالا به عقاید اسرارآمیزی در درون یهودیت تبدیل شد. آن چیزی که امروزه از آن به عنوان عرفان یهودی نام برده میشود چیزی جز آیین الحادی کابالیستی مصر باستان نیست که از مصر به اورشلیم، از آنجا به شهسواران معبد و سپس به اروپا و انجمن فراماسونری رسیده است.