کد خبر: ۳۱۱۵۰۱
تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۱۱

نقش دولت‌های عربی در نسل‌کشی غزه از همدردی تا همدستی (نگاه)

 
 
مترجم: سید محمد امین‌آبادی
«محمود عباس» رئیس‌ تشکیلات خودگردان فلسطین ماه گذشته در یک سخنرانی تلویزیونی‌، به‌طرز توهین‌آمیزی به حماس حمله کرد و آن‌ها را «پدر سگ‌» خواند و خواستار خلع سلاح حماس و آزادی باقی‌مانده گروگان‌های اسرائیلی شد. او در این سخنرانی ظاهراً فراموش کرده بود که در می‌۲۰۲۳ (اردیبهشت 1402) زمانی که در سازمان ملل سخنرانی می‌کرد‌، از «جامعه جهانی» درخواست کرده بود که از مردم فلسطین در برابر تجاوز اشغالگران محافظت کنند. عباس در آن سخنرانی گفته بود«ای مردم جهان، از ما محافظت کنید. مگر ما انسان نیستیم؟ حتی حیوانات هم باید مورد محافظت قرار بگیرند.» در فوریه گذشته (بهمن1403) رسانه‌های اسرائیلی گزارش دادند که عربستان سعودی طرحی برای غزه ارائه کرده که بر محور خلع سلاح حماس و کنار زدن این گروه از قدرت متمرکز است. منابع عربی و آمریکایی به روزنامه «اسرائیل هیوم» گفتند که عربستان سعودی و امارات متحده عربی تنها در صورتی در بازسازی مالی یا عملی غزه مشارکت خواهند کرد که تضمین شود حماس سلاح‌های خود را کنار خواهد گذاشت.
درخواست‌های محمود عباس و برخی از رژیم‌های برجسته عرب برای خلع سلاح حماس، بازتاب‌دهنده یک الگوی گسترده‌تر از دشمنی ساختار سیاسی جهان عرب با مقاومت در غزه است. این مسئله پرسش‌های اساسی و مشروعی را درباره ماهیت واقعی مبارزه برای آزادی مطرح می‌کند: آیا مردم تحت اشغال حق مقاومت در برابر اشغالگر را ندارند؟ مقاومت بی‌سلاح چگونه می‌تواند در برابر یک اشغال نظامی خشن که علیه مردم بی‌دفاع نسل‌کشی می‌کند، ایستادگی کند؟چه تضمینی برای پایان اشغال و رفع محاصره وجود دارد، وقتی که صهیونیسم بدون مهار به تجاوز ادامه می‌دهد و در این میان رژیم‌های عرب و جامعه جهانی چشم خود را بر واقعیت‌ها می‌بندند؟
درخواست برخی رژیم‌های عربی برای خلع سلاح حماس (و در معنای کلی‌تر، خلع سلاح مقاومت فلسطینی در غزه) را اگر با همان معیارهای غربی بسنجیم، باید به‌عنوان مماشات با رژیم اسرائیل در نظر گرفت یعنی پاداشی برای متجاوز، نه اقدامی برای صلح. چنین مطالباتی یادآور تاریخی طولانی و دردناک از خیانت رژیم‌های عربی به فلسطین است. در گذر زمان، این خیانت به همدستی آشکار این رژیم‌ها بدل شده است؛ همدستی‌ای‌ که نه ناشی از ناتوانی، بلکه برخاسته از نقشه و اراده‌ای مشخص است. از نگاه آنان، مقاومت بی‌ثمر است، شکست اسرائیل اشغالگر رؤیایی واهی است و وجود فلسطینی آزاد و سرسخت تهدیدی است برای نظمی منطقه‌ای که در پی حفظ آن هستند. در سراسر نبرد علیه استعمار صهیونیستی، لحظات حساسی وجود داشته که دولت‌های عربی می‌توانستند به شکلی معنادار وارد عمل شوند؛ یا پروژه صهیونیستی را به چالش بکشند، یا دست‌کم از شتاب آن بکاهند. اما نظم سیاسی عربی بارها و بارها به آرمان عربی خیانت کرده است.در این میان، سه مقطع تاریخی بیش از دیگر موارد برجسته‌اند. اولین مورد به سال ۱۹۴۸ بازمی‌گردد؛ سال نکبت، زمانی که دولت اسرائیل بر ویرانه‌های فلسطین تأسیس شد. در آستانه نکبت، یک مبارز سرشناس فلسطینی به نام «عبدالقادر الحسینی»، در حالی که فرماندهی یک ضدحمله برای بازپس‌گیری روستای استراتژیک «قسطل» در غرب قدس را برعهده داشت، کشته شد. الحسینی که در جریان انقلاب فلسطینی سال ۱۹۳۶ به شهرت رسیده بود، در مارس ۱۹۴۸ به دمشق سفر کرد تا از اتحادیه عرب درخواست سلاح کند، چرا که شبه‌نظامیان صهیونیست در حال پیشروی بودند. در همین زمان خبر رسید که القسطل سقوط کرده است. الحسینی با التماس از اتحادیه عرب درخواست سلاح کرد، اما با سکوت آن‌ها روبه‌رو شد. او بعدها در نامه‌ای به اتحادیه عرب نوشت: «شما را مسئول می‌دانم، چرا که در اوج پیروزی‌ها، سربازانم را بدون کمک و بدون سلاح رها کردید.»بسیاری از مورخان عرب، نبرد القسطل را یکی از سرنوشت‌سازترین نبردهای جنگ ۱۹۴۸ می‌دانند. این روستا، که نخستین روستای فلسطینی بود که در آن سال اشغال شد، در موقعیتی راهبردی قرار داشت و مشرف بر راه‌های حیاتی منتهی به قدس بود. از همین رو، از دست رفتن آن لحظه‌ای تعیین‌کننده بود که به اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌ها شتاب بخشید. همین امر است که خیانت رژیم‌های عربی را تا این اندازه مهم و ننگ‌آور می‌سازد. روزنامه‌ اسرائیلی ‌هاآرتص این نبرد را «جنگی تا پای جان» و «خیانتی از سوی جهان عرب» توصیف کرده است که به «فاجعه‌بارترین ۲۴ ساعت در تاریخ فلسطین» انجامید.
دومین خیانت ویرانگر زمانی رقم خورد که مصر، قدرتمندترین کشور عربی، به‌طور رسمی مشروعیت اشغال صهیونیستیِ ۸۰ درصد سرزمین فلسطین را با امضای توافق‌نامه‌ «کمپ دیوید» توسط رئیس‌جمهور وقت، «انور سادات» پذیرفت. در ازای خروج اسرائیل از شبه‌جزیره سینا، حاکمیت محدود مصر بر آن منطقه و دریافت سالانه ۱.۵ میلیارد دلار «رشوه» از آمریکا، مصر عملاً آرمان فلسطین را رها کرد و قدس، کرانه باختری و نوار غزه را زیر اشغال اسرائیل باقی گذاشت. توافق‌نامه‌های کمپ دیوید، مصر را از معادله‌ درگیری عربی-اسرائیلی خارج کرد و رؤیای دیرینه‌ صهیونیسم را محقق ساخت. این خیانت، تنها احساس مصونیت و تکبّر اشغالگران را عمیق‌تر کرد. این توافقنامه نه صلحی به همراه آورد و نه مانع جنگ‌‌های بعدی شد. چند سال پس از کمپ دیوید، اسرائیل حمله‌ خونینی به لبنان ترتیب داد، هزاران غیرنظامی را کشت و شهرها را ویران کرد. میوه‌ خیانت، لابد تلخ است. این تهاجم که در تابستان سال ۱۹۸۲ رخ داد، سومین نقطه عطف در تاریخ تاریک خیانت رژیم‌های عربی به فلسطین بود. در حالی که نیروهای اسرائیلی بی‌وقفه بیروت را محاصره کرده و بمباران می‌کردند، دولت‌های عربی جز ابراز احساسات هیچ واکنشی نشان ندادند. در نهایت، آمریکا و برخی کشورهای عربی وارد عمل شدند تا اهداف این تهاجم یعنی اخراج مبارزان سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) از لبنان را محقق کنند. شاهزاده سعودی «بندر بن سلطان» در متقاعد کردن «یاسر عرفات»، رهبر ساف، برای ترک بیروت نقش داشت و به او اطمینان داد که فلسطینی‌های حاضر در اردوگاه‌ها در امان خواهند بود. اما پس از خروج مبارزان سازمان آزادی‌بخش فلسطین، کابوسی رخ داد که بسیاری از آن بیم داشتند: وعده‌های حفاظت نقض شد و در صبح روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۸۲، اعضای شبه‌نظامیان مسیحی لبنان به نام فالانژ، به اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا یورش بردند و تحت حمایت ارتش اسرائیل کشتار گسترده‌ای را به راه انداختند. در طول سه روز، تا ۳۵۰۰ نفر به طرز فجیعی کشته شدند. خانواده‌ها به طور کامل نابود شدند، سر نوزادان به دیوار کوبیده شد، قربانیان قطعه‌قطعه شدند و زنان قبل از اینکه با تبر کشته شوند، مورد تجاوز قرار گرفتند.
امروز، چهل و سه سال پس از آن جنایت هولناک، تاریخ دوباره در حال تکرار شدن است. عربستان سعودی، مصر، اردن، امارات و تشکیلات خودگردان فلسطین خواهان تسلیم غزه در برابر تجاوز اسرائیل، آزادی اسرای اسرائیلی توسط حماس و خلع سلاح این گروه هستند. نظام سیاسی عربی به نظر می‌رسد مشتاق شکست مقاومت غزه و پیروزی آن چیزی است که بسیاری از پژوهشگران، گروه‌های حقوق بشری و میلیون‌ها نفر در سراسر جهان آن را کمپینی نسل‌کشی می‌دانند. مواضع عمیقاً شرم‌آور دولت‌هایی مانند مصر، عربستان سعودی و اردن نسبت به نسل‌کشی در غزه، حقیقت تلخی را آشکار می‌کند: رها کردن فلسطین به همدستی آشکار با نسل‌کشی فلسطینی‌ها تبدیل شده است. توافق‌های عادی‌سازی میان اسرائیل و برخی دولت‌های عربی صرفاً موارد جداگانه نیستند؛ بلکه بازتاب‌دهنده الگوی گسترده‌تری از رهاکردن و همدستی‌ هستند. روایت پذیرفته‌شده‌ای که رژیم‌های عربی به‌دلیل تفرقه یا فقدان تسلیحات پیشرفته در برابر اسرائیل ایستادگی نمی‌کنند، صرفاً یک افسانه است. این روایت به‌گونه‌ای القا می‌کند که در شرایط متفاوت، این رژیم‌ها مدافع فلسطین خواهند بود. در حقیقت، بی‌عملی آنها ناشی از ناتوانی نیست، بلکه از هماهنگی استراتژیک حساب‌شده با منافع رژیم صهیونیستی حکایت دارد. «باب وودوارد» در کتاب جدیدش با عنوان «جنگ»، فاش می‌کند که برخی مقامات عرب به‌طور خصوصی به رهبران آمریکایی اطمینان داده‌اند که از تجاوزات اسرائیل برای نابودی مقاومت مسلحانه فلسطینی حمایت می‌کنند. نگرانی اصلی آنها نه کشتار گسترده غیرنظامیان، بلکه احتمال آن بود که تصاویر رنج فلسطینی‌ها باعث بروز ناآرامی در جوامع‌شان شود. غزه توهّم اعتبار در نظام سیاسی عربی را در هم شکسته و فساد ساختاری و اخلاقی عمیق آن را آشکار کرده است. هیچ ثروت، اتحاد خارجی یا سرکوب داخلی نمی‌تواند برای عربستان سعودی یا همپیمانانش ثبات واقعی فراهم کند، در حالی که فلسطینی‌ها در محاصره و قتل عام قرار دارند. هیچ توجیه اخلاقی یا سیاسی برای همکاری با صهیونیسم وجود ندارد. تاریخ نشان داده است که حمایت از آرمان‌های مشروع مردم فلسطین تنها راه پیش‌رو است. خیانت به این آرمان‌ها مشروعیت نخبگان حاکم عرب را فرسایش می‌دهد. بیش از ۱۹ ماه است که تصاویر بی‌وقفه رنج‌های غزه در حافظه جمعی جهان حک شده است. مردم نظاره‌گرند و فراموش نخواهند کرد.
منبع: میدل ایست آی