نگاهی به فیلم «خواهرناتنی زشت»
سینـدرلای خونیـن!
فاطمه قاسمآبادی
امروزه عملهای جراحی زیبایی، بهشدت در میان مردم عادی رواج پیدا کرده است. زمانی در کشور ما تنها عمل بینی مد بود ولی در حال حاضر تغییرات زیبایی از مغز سر تا نوک پا ادامه پیدا کرده است و با توجه به تغییراتِ نیازمند تمدید مانند بوتاکس، گویی این راه هیچ نقطه پایانی ندارد.
این همه نیاز به تغییر شاید از اعتیادی میآید که مدام در رسانهها با کمک سلبریتیها تبلیغ میشود؛ نیاز به زیباتر بودن برای مورد قبول واقع شدن و بالا بردن اعتماد به نفس و...
در سینما و تلویزیون هم این موج سمی در جهان با شدت ادامه دارد، چنانکه بازیگران و مدلهایی که در حالت عادی هم طبق معیارهای زیبایی، جذابتر از بقیه مردم هستند، برای به اصطلاح بینقص شدن، تن به عملهای زیبایی مختلف میدهند و مردم معمولی هم با رؤیاهای جاهطلبانه مانند پیشرفت و در یک پله پایینتر، به خاطر پیدا کردن شریک زندگی بهتر و... درگیر این عملها شدهاند.
فیلم «خواهرناتنیِ زشت» ساخته «امیلی بلیچفلد» محصول سال 2025 کشور نروژ و چند کشور اروپایی دیگر است. این فیلم با اقتباس از داستان نوستالژیک سیندرلا ولی با رویکردی جدید و امروزی، برای به چالش کشیدن عملهای زیبایی ساخته شده است.
داستان شاهزادهای که نمیآید!
داستان فیلم «خواهرناتنی زشت»، با ورود «ربکا» و دخترانش «الویرا» و «آلما» به عمارت پدر «اگنس» شروع میشود.
ربکا که به خاطر پول، حاضر به ازدواج با مردی پیر شده، بعد از ورودش بلافاصله همسر تازهاش را از دست میدهد و قبل از خاکسپاری میفهمد که همسر تازه فوت شدهاش، چیز درخوری جز بدهی، بهجا نگذاشته است. بعد از این ماجرا ربکا تصمیم میگیرد نقشهای جدید بکشد و در این نقشه دخترش الویرا باید نظر پسر پادشاه را برای ازدواج به خود جلب کند. الویرا بعد از این اتفاق، به خاطر زیباتر شدن، به خواست مادرش تن به عملهای دلخراش و بدون بیهوشی میدهد و از تراشیدن بینیاش گرفته، تا قورت دادن کرم معده برای لاغر شدن را تحمل میکند تا شاید به آرزوی دیرینه خود یا همان ربودن قلب پرنس ماجرا، برسد. در انتها، الویرا که در رقابت با اگنس بهعنوان دختر اشرافزادهای که چگونگی جذب و رابطه با مردان را بلد است میبازد، با موهایی ریخته به خاطر کرم معده و انگشتان پایی قطع شده، میبیند شاهزادهای که به خاطرش این همه زجر را تحمل کرد، در نهایت دست اگنس را میگیرد و او را تنها، با حال وخیمش باقی میگذارد... در این حال آلما خواهر الویرا، به کمکش میآید و الویرا را از آن وضع اسفناک نجات میدهد.
دغدغههای امروزی در قالبی کلاسیک
در اقتباس جدید از داستان سیندرلا، مخاطبین به جای سیندرلا قرار است داستان را از زاویه دختران ربکا ببینند و سازنده فیلم با هوشمندی تبوتاب جامعه روز را برای زیباتر شدن، در قالب این داستان کلاسیک میگنجاند.
در واقع داستان فیلم «خواهرناتنی زشت»، از دغدغهای کلاسیک نشأت میگیرد. دخترانی که در آرزوی یک ازدواج خوب با مردی خوشچهره و ثروتمند، حاضرند رنج بکشند تا مطابق با معیارهای روزِ هر زمان باشند.
البته این مدل وسواس و دغدغه در گذشته، معمولا همیشه در طبقه اشراف وجود داشت، وگرنه که قشر کارگر و رعیت هرگز وقت و پولی برای صرف کردن برای چنین چیزهایی نداشتند و اصلاً رفاه کامل را هیچوقت تجربه نمیکردند که آرزویش را داشته باشند!
با تغییر طبقات اجتماعی و بهوجود آمدن قشر متوسط که نه اشرافی بودند و نه فقیر و فرودست، آرزوی داشتن سبک زندگی پر از رفاه اشرافزادهها به این قشر جدید نفوذ کرد، به خاطر همین هم مخاطب امروزی که اغلب از قشر متوسط هستند، با وجود اینکه از قشر اشرافی نیست ولی دغدغههای الویرا را برای رسیدن به ازدواجی ایدهآل درک میکنند و برگ برنده فیلم هم همین توانایی ایجاد حس همذاتپنداری در مخاطبینش است.
مادیات همهچیز است
در فیلم «خواهرناتنی زشت»، سازنده به خوبی توانسته داستان شخصیتهایش را به روزگار امروز غرب وصل کند. به خاطر همین هم نگاه مادیگرایانه کاملاً بر همهچیز قالب است و انسانیت چندانی در این داستان وجود ندارد. شخصیتهای داستان هم به همین منوال جلو میروند.
الویرا شخصیت اصلی و به قول معروف بَلاکش ماجرا، دختری خیالپرداز است. او در دنیای فانتزیهای دخترانه که به خاطر خواندن کتابهای عاشقانه و سمی در او توهم ایجاد کرده، دستوپا میزند و حاضر است برای رسیدن به آرزوها و گرفتن رضایت مادرش، زجرهای فراوانی را تحمل کند. فراز و فرودهای این راه هولناک از الویرا شخصیتی خودباخته میسازد که دست به هر ویرانگری جسمی و روحی میزند.
نقطه مقابل الویرا، اگنس یا همان سیندرلا است که بر خلاف داستان کلاسیک، در اینجا دختری بیقیدوبند است که با جوانی فقیر خوشگذرانی میکند ولی وقتی میبیند دیگر پول چندانی ندارند، برای نجات از این وضعیت، جوان فقیر را به اصطلاح دَک میکند تا با پسر پادشاه ازدواج کند و رفاه از دست رفتهاش را برگرداند. اگنس در واقع نمادی از فرصتطلبی و فساد است که در دنیای سرمایهسالاری، معمولاً میتواند پیروز ماجرا باشد.
شخصیت ربکا مادر الویرا و آلما هم در این داستان، زنی پولپرست و خوشگذران است که تمام فکر و ذکرش رسیدن به رفاه است و وقتی با ازدواج خودش به این رفاه نمیرسد، روی دخترش الویرا حساب باز میکند. این زن بیرحم، به قدری فرومایه است که خاک کردن جنازه همسر فوت شدهاش را به خاطر خرج مراسم خاکسپاری رها میکند و صحنههای جنازه در حال فساد در زیرزمین خانه، اوج فرومایگی این زندگی نکبتبار را نشان میدهد.
و در نهایت شاهزاده ماجرا که نماد پسری با زندگی لوکس و ایدهآل است هم موجودی فاسد و بیپروا است که تنها برای ظاهر و جذابیتهای جنسی ارزش قائل است و هیچ اهمیتی نمیدهد که اگنس علاقهای به او ندارد و تنها خواستار موقعیت و ثروت او است.
تمام شخصیتهای این داستان، در قالب خود به خوبی فرو رفتهاند و این فیلم اروپایی را تبدیل به یک نمایش واقعی با چاشنی تخیل، در مورد شرایط روز دنیا کردهاند.
در خواهرناتنی زشت، صحنههای خشن و پر از خونریزی زیادی وجود دارد که دل مخاطبین را ریش میکند ولی در مجموع به خاطر موضوعش میتوان گفت که این فیلم، در عین جنون، خشونت و تهوعآور بودنش، بسیار قدرتمند عمل میکند و مخاطبین را با داستان خود همراه میکند.
بازی بدون انتها
فیلم خواهرناتنی زشت، از ابتدا تا انتهایش مانند یک بازی نشان میدهد، زمانی که انسان وارد بازی برتریتطلبی و زیبایی دستکاری شده میشود، گویی وارد یک چرخه بیانتها شده و علاوهبر رنجهای بسیار زیاد، در انتها مانند داستانهای کلاسیک هیچ معجزهای رخ نمیدهد و تنها ناامیدی و سرخوردگی برایش باقی میماند. در این فیلم بدون شک، تنها نقطه عطف ماجرا وجود شخصیت آلما است. او بهعنوان خواهر الویرا، تنها عضو خانواده است که هنوز انسانیت را فدای مادیات نکرده است. آلما مخالف مادرشان و فشارهایش روی زیباتر شدن الویرا است و برعکس الویرا، به برترینهای ظاهری و اشرافی سیندرلا هیچ اهمیتی نمیدهد و تنها سلامت جسم و روح خواهرش برایش اهمیت دارد منتها تا زمانی که خود الویرا همچنان در توهم زیباتر شدن و ازدواج رؤیایی است، کاری از دستش برنمیآید و در نهایت هم تنها زمانی آلما میتواند به الویرا کمک کند که او به انتهای راه ویرانگرش رسیده و جوابی نگرفته است.
آلما با وجود اینکه از الویرا کوچکتر است ولی به او کمک میکند تا از آن خانه سمی فرار کنند. در این راه آلما اول از همه کرم معده الویرا را با پادزهر از بین میبرد و بعد او را کول میکند و به اسبشان میرساند. وجود آلما در این داستان سراسر تاریک، در واقع روزنه امیدی است که مایه نجات معرفی میشود و به خوبی سیاهی کل داستان را با حضور اثربخشش، از بین میبرد.
در این بین نباید از بازی فوقالعاده «لِئا میرن» در نقش الویرا بهعنوان دختری سودازده، بیاراده و بدون اعتماد به نفس که تا حدی احمق هم هست، گذشت. لئا میرن به خوبی در طول داستان، مخاطب را با آن نگاه پر از پرسش و اضطرابش، به همدردی با خودش وادار میکند.
امیلی بلیچفلد در اولین اثر بلند سینمایی خود، به خوبی توانسته یک داستان کلاسیک را کنار داستان خودش جلو ببرد ولی به هیچ عنوان نگذارد چهارچوب اصلی ماجرا تغییر کند. او توانسته اثر اقتباسیاش را با وجود فرم امروزی و دغدغهمندش، از دل داستانی کلاسیک بیرون بیاورد و معضلات دنیای حال را به چالش بکشد.
به خاطر همین هم خواهرناتنی زشت، برعکس دیگر اقتباسها از این داستان قدیمی، کلیشهای و رؤیافروش نیست.
در صحنههای پایانی داستان هم سازنده به زیبایی مفهوم مورد نظرش را به بینندگان منتقل میکند. زمانی که الویرا و آلما فرار میکنند، دوربین با نشان دادن کلاغهای سیاهی که کرم معده الویرا را میخورند، کنایه ترسناکی به ادامهدهندگان راه الویرا میزند و در عین حال، پایانی معناگرا و خاص برای داستانش رقم میزند.
فیلم خواهرناتنی زشت، نظر منتقدین را به داستان خود جلب کرد و نقدهای مثبت زیادی را از آن خود کرد. مخاطبین هم با وجود صحنههای دلخراش و گاه تهوعآور فیلم، به خاطر موضوع و بازیهای عالی، به این فیلم نمرات خوبی دادند و روایت خواهرناتنی زشتی که در نهایت از شر توهمات نجات پیدا کرد را دوست داشتند.