کد خبر: ۳۱۱۰۰۷
تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۴

کدام توسعه، کدام الگو؟ (یادداشت روز)

 
 
1- چرا عده‌ای در کشور، اظهارات صریح و شفاف فردی مثل دونالد ترامپ را که می‌گوید، به «خاورمیانه» آمده تا خسارت‌های مالی را که در جنگ یمن و اوکراین متحمل شده، از سران آن چند کشور عربی بگیرد، «بد» می‌فهمند؟ واقعا چه فعل و انفعالاتی در ذهن رخ می‌دهد که برخی، باج‌گیری‌های ترامپ را نه‌تنها تقبیح نمی‌کنند، بلکه آن را نشانه عقلانیت می‌دانند؟ چرا این عده، «باجگیری»های ترامپ را که با تهدید، دروغ، تحقیر، تحریم و فریب همراه است، «عقلانیت سیاسی» ترجمه کرده و آن را در قالب یک «فرمول برای توسعه» تئوریزه می‌کنند و کسانی را که خودِ ترامپ «گاو شیرده» خطاب کرده، به عنوان «الگو» برای ایران معرفی می‌کنند؟ مگر ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز نگفت، 12 برابر پولی را که در جنگ غزه خرج کردیم، از این 3 کشور عربی گرفتم؟ چرا دوشیده شدن کشورهای عربی یا «توسعه‌ فانتزی» برخی از این کشورهای مرتجع را «وارونه» دیده و «وضعیت ترحم‌برانگیز» آنها را «وضعیت حسادت‌برانگیز» جا می‌زنند؟ و در یک کلام، چرا آمریکا هر دروغی بگوید، هرچقدر تحریم و تحقیر و تهدید کند، از نگاه آنها «حق با آمریکاست؟» اگر صحت آنچه در این چند خط گفتیم را باور نمی‌کنید، به اظهارات برخی از شرکت‌کنندگان در آیین یادبود مرحوم اکبر ترکان-که همین چند روز پیش برگزار شد- رجوع کنید!
2-به این مثال توجه کنید: «عربستان با صرف هزینه‌های بسیار سنگین در حوزه فوتبال و خرید ستاره‌های گرانقیمت تلاش می‌کند، یک نمایش پیشرفت در حوزه ورزش از خود به نمایش بگذارد. با این که هزینه‌های سرسام‌آوری در این حوزه صرف می‌کند و فوق ستاره‌هایی مثل رونالدو را می‌خرد اما می‌بینیم حرف زیادی در حوزه ورزش برای گفتن ندارد. وضعیت مدال‌‌آوری این کشور در المپیک را هم بررسی کنید! بررسی نتایج این سرمایه‌گذاری‌ها در شاخص‌های المپیکی نشان می‌دهد که خروجی آن، تناسبی با هزینه‌های انجام‌شده ندارد. توسعه بسیاری از کشورهای نفت‌خیز حاشیه خلیج‌فارس، از همین جنس است، از جنس«توسعه فانتزی». ساخت برج‌های بلند و استادیوم‌های ورزشی آنچنانی نیز از همین نوع توسعه‌ها است. «داروین عجم اوغلو» و «جیمز رابینسون» از اساتید دانشگاه‌ هاروارد در کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» یکی از مهم‌ترین عوامل توسعه نیافتگی کشورها را «نبود دموکراسی» و «انتخابات آزاد» می‌دانند و اصولا، معتقدند با وجود رهبران دیکتاتور امکان توسعه پایدار و واقعی وجود ندارد. دوستانی که در جریان سفر ترامپ به منطقه خلیج‌فارس و دوشیدن رهبران آن سه کشور عربی، این سه کشور را به عنوان «الگو» معرفی کرده و نوشتند با دیدن اعداد و ارقام رد و بدل شده بین آمریکا و این سه، دلمان برای ایران سوخت، دقیقا بگویند، از «کدام زاویه» به این خبرها نگاه می‌کنند که به چنین نتایج عجیبی می‌رسند؟ آیا کشورهایی که ترامپ حینِ دوشیدنشان می‌گوید، اگر ما نباشیم شما چند روز هم دوام نمی‌آورید، الگوی توسعه آنهاست؟! این‌جا قصد داریم به این «زاویه دید و تحلیل» بپردازیم. زاویه دیدی که عموما به تحلیل‌های وارونه منتهی می‌شود. برای درک ریشه روان‌شناختی این نوع تحلیل‌های وارونه، می‌توان از مفهومی در روان‌شناسی اجتماعی استفاده کرد که به‌خوبی این وضعیت را توضیح می‌دهد: «تفکر گروهی»
3-در روانشناسی اجتماعی مفهومی وجود دارد تحت عنوان «تفکر گروهی» یا Groupthink. این مفهوم زمانی مطرح می‌شود که اعضای یک گروه، برای حفظ هماهنگی، از مخالفت کردن یا بررسی انتقادی تصمیمات گروه خودداری می‌کنند. در چنین حالتی، وفاداری به یک فرد یا تفکر مهم‌تر از «واقعیت» می‌‌شود. در این پدیده که نخستین بار توسط اروینگ جانیس (Irving Janis) و در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد، هدف اصلی «تصمیم و تحلیل درست» نیست، هدف فقط و فقط «پذیرش» است. در میان برخی از جریان سیاسی که خود را اصلاح‌طلب معرفی می‌کند، این پدیده کاملا مشهود است. آنها غربگرا هستند و این غربگرایی را هم پنهان نمی‌کنند. آنها حتی می‌گویند و می‌نویسند «ما لیبرالیم». این طیف در برخی مواقع حتی نشان داده‌اند، از غربی‌ها هم غربی‌ترند. مثلا در داستان زمستان سخت، رسانه‌های غربی می‌گفتند، جنگ اوکراین باعث کاهش صادرات گاز به اروپا شده و این امر نیز باعث شده، مردم در اروپا دچار سختی شوند. این که «اروپا زمستان سختی را تحمل می‌کند» را خود غربی‌ها می‌گفتند و می‌نوشتند اما غربگراها در ایران، از بازنشر این اخبار ابراز ناراحتی می‌کردند؛ چون درگیر نوعی از «تفکر گروهی» شده بودند که بر اساس آن، نباید یک «خَش» روی چهره و ‌پرستیژ غرب بیفتد! نگاه آنها به آمریکا و به طور کلی غرب، به همین شکل است. گو این که آنها، بنا را بر این گذاشته‌اند که «الگو» در همه زمینه‌ها غرب است. متاسفانه این یک واقعیت است که در میان برخی جریان‌های سیاسی نوعی تمایل افراطی به الگوگیری از غرب دیده می‌شود، که گاه حتی نسبت به واقعیات میدانی نیز بی‌توجه می‌ماند. لذا، می‌بینیم در آیین یادبود مرحوم ترکان، هر موضوعی را از هر زاویه‌ای که آغاز می‌کنند، در نهایت به این می‌رسند که «حق با آمریکا» و «تقصیر جمهوری اسلامی ایران است.» به عبارتی وارد هر موضوعی می‌شوند، از همان ابتدا می‌توان نتیجه‌ای را که خواهند گرفت حدس زد...!
4-بنابراین در یک جمع‌بندی می‌توان گفت در تحلیل رفتار برخی جریان‌های فکری داخلی که آمریکا یا متحدان آن در منطقه را بدون نقد و صرفاً با تحسین می‌نگرند، می‌توان نوعی از پدیده‌ «تفکر گروهی» را مشاهده کرد. در این حالت، وفاداری به یک تفکر و ایدئولوژیِ ولو غلط، مهم‌تر از واقعیت‌های میدانی یا حتی منافع ملی است. این رویکرد، «تحلیل» را به ابزاری برای «تأیید پیش‌فرض‌ها» تقلیل می‌دهد. خروجی چنین نگاهی، همواره یک نتیجه‌ ثابت و غیر قابل تغییر دارد: «غرب عاقل است، ما مقصریم. در چنین فضائی، حتی تحقیرهای آشکار، تحریم‌های فلج‌کننده یا دوشیدن‌های علنی نیز نه‌ تنها نکوهش نمی‌شوند، بلکه به‌عنوان «عقلانیت سیاسی» توجیه شده و گاه به‌عنوان الگویی برای توسعه معرفی می‌شوند. به نظر می‌رسد این سطح از وارونگی تحلیلی، تنها در چارچوب نظریات روان‌شناسی اجتماعی مانند تفکر گروهی یا در موارد شدیدتر، «اختلال در ادراک واقعیت» قابل بررسی است. از سوی دیگر، کشورهایی که با تکیه بر درآمد نفتی و حمایت‌های خارجی، به توسعه‌ای نمایشی و فانتزی دست یافته‌اند، در نبود نهادهای پاسخگو، دموکراسی و عدالت اجتماعی، با کوچک‌ترین تنش یا قطع حمایت خارجی (همان‌طور که آمریکایی‌ها به سران برخی از این کشورهای حوزه خلیج‌فارس گفته‌اند) خیلی زود فرو می‌پاشند. تکرار مدل این کشورها نه‌تنها ما را به توسعه نمی‌رساند، بلکه سراب توسعه را به‌جای واقعیت به ما می‌نمایاند. توسعه فانتزی به ‌جای اتکا بر نهادسازی، بر نمایش ظاهری و پرهزینه استوار است. ساخت برج‌ها، استادیوم‌ها، یا جذب ستاره‌های جهانی، بدون زیرساخت فکری، نهادی و مردمیِ توسعه نتیجه‌ای جز وابستگی افراطی و در نتیجه شکنندگی و مصرف‌گرایی وارداتی ندارد. 
5-امروز ما در کنار همه مسائل مهمی که داریم، نیازمند بازسازی قدرت «تحلیل» هم هستیم. اگر ندانیم از چه کسانی الگو می‌گیریم، به‌زودی خود را در مسیر اشتباهی خواهیم یافت که اصلاح آن، بهای گزافی خواهد داشت. این که «دیکتاتورها، جنایتکارها، قلدرها و گاوهای شیرده الگوهای خوبی برای توسعه نیستند»، واضح‌تر از آنی است که، نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد. مسیر توسعه واقعی، از دل ساختارهای پاسخگو، مردم‌سالاری، نهادهای شفاف و استقلال فکری می‌گذرد. برخی دوستان «الگو برداری صحیح» را با «بت‌سازی» اشتباه گرفته‌اند. جامعه‌ای که در آن نخبگان، با بت‌سازی از «باجگیر» و «باج‌دِه» این دو را «الگوی صحیح» معرفی کنند، هرگز روی پیشرفت را نخواهد دید.
جعفر بلوری