«صلح» یا سفیدشوییِ «تجاوز»؟! (نگاه)
امینالاسلام تهرانی
23 سال پیش از میلاد در چنین روزی...
در ۱۲ مه سال ۲۳ پیش از میلاد، «اگوستوس»، امپراتور روم، پردهای جدید از نمایش قدرت امپراتوریاش را بر صحنه بُرد که بدل به سنتی دیرپا در غرب شد. طبق روایت مورخ رومی، «تیتوس لیویوس»، او در فرمانی رسمی اعلام کرد که دولت روم هیچگاه برای «تجاوز» نجنگیده و همه عملیات نظامیاش را باید تلاشی در راستای «صلح جهانی» تلقی کرد. او حتی دستور داد وقایعنگاران نظامی از این پس، وقایع جنگی را طوری ثبت کنند که نشان دهد روم «آزادیبخش» است، نه «متجاوز». از همانجا، اصطلاح
Pax Romana، یعنی «صلح رومی»، وارد واژگان تاریخ شد تا «تجاوز» را به نام «صلح» بفروشند! این شاید نخستین سانسور رسمی در تاریخ سیاست باشد؛ جایی که حقیقت تاریخ به نفع قدرت دستکاری شد. لشکرکشیها و اشغالها، نه به عنوان تجاوز، بلکه به عنوان خدمت به بشریت و صلح بازنویسی شد. همان روزی که قلم، دیگر حقیقتگو نبود، بلکه سرباز جبهه روایتسازی
قدرت شد.
البته با جستوجو در تاریخ باستان موارد مشابهی را میتوان یافت، اما هیچکدام اینگونه سیستماتیک نبوده است. پیش از آن نیز، «اسکندر مقدونی» فتوحات خود را کوششی برای ساختن «تمدن» مینامید، در حالیکه صدها شهر را در مسیرش ویران کرد. در تاریخ چین باستان نیز، امپراتوران سلسله «هان»، توسعه سرزمینی خود به سوی غرب را با نامگذاریهایی موجه میکرد، گرچه آن توسعه سرزمینی با نسلکُشی اقوام محلی همراه بود. تاریخ بارها نشان داده که قدرت، همیشه نیاز به واژگان نجیب برای پوشاندن چهره واقعیاش دارد. اما آنچه اگوستوس کرد درواقع بنا نهادن یک ساختار تبلیغاتی سانسورگر بود.
چنانکه اشاره شد، این داستان فقط مربوط به روم باستان نیست و بدل به سنتی شد که بهویژه در دوره معاصر در غرب بازسازی شد و بسیار مورد استفاده قرار گرفت. روایتِ «جنگ برای صلح» در دوران معاصر، بهویژه در سیاست خارجی آمریکا، حیاتی دوباره یافت. آمریکا در دهه ۶۰ میلادی با شعار مقابله با کمونیسم، صدها هزار سرباز به ویتنام فرستاد و میلیونها نفر را قربانی جنگی بیپایان کرد. در سال ۲۰۰۱، به بهانه «مبارزه با تروریسم» به افغانستان حمله کرد و ۲۰ سال بعد، با بازگرداندن طالبان، از آن خارج شد. سال ۲۰۰۳، با ادعای دروغین وجود سلاحهای کشتار جمعی، عراق را اشغال کرد؛ نتیجهاش هزاران کشته، ظهور داعش و بیثباتی منطقه بود. در سوریه، تحت عنوان حمایت از مردم و مبارزه با تروریسم، درگیر شد اما عملاً به تجزیهطلبی و بحران انسانی دامن زد. تحریمهای اقتصادی علیه ایران، ونزوئلا، کوبا و دیگر کشورها نیز با ادعای دفاع از حقوق بشر و... اعمال شدند، درحالیکه میلیونها انسان عادی را ظالمانه هدف قرار دادند. همه اینها، با کلماتی زیبا و شعارهایی پرطمطراق توجیه شدند؛ اما واقعیت این بود که منافع ژئوپلیتیک، انرژی و سلطه جهانی، پشت نقاب «صلح» پنهان شده بود.
اروپای مدرن نیز از این قاعده مستثنا نبوده و همواره تجاوزات نظامی خود را پشت شعارهای بشردوستانه پنهان کرده است. فرانسه، با توجیه «مبارزه با تروریسم» و «ثبات منطقهای»، در دهههای اخیر چندین بار در مالی، نیجر و جمهوری آفریقای مرکزی مداخله نظامی کرد، در حالیکه این کشورها نهتنها به صلح نرسیدند بلکه با بیثباتی و کودتاهای پیاپی روبهرو شدند. انگلیس، که قرنها استعمارگر آفریقا و آسیا بود، تسلط استعماری خود را با مفاهیمی چون «متمدنکردن بومیان» و «آوردن قانون و نظم» توجیه کرد؛ از هند تا کنیا، رد خون و سرکوب زیر پرچم تمدن دیده میشود. در سال ۲۰۱۱، ناتو البته با محوریت کشورهای اروپایی، به رهبری فرانسه و انگلیس، حملهای گسترده به لیبی انجام داد و مدعی شد برای جلوگیری از کشتار مردم توسط قذافی مداخله میکند. اما پس از سرنگونی دولت، لیبی به صحنه جنگ داخلی، فروپاشی نهادهای حکومتی، ظهور گروههای مسلح و تجارت انسان بدل شد. باز هم، صلحی وعده داده شد که هرگز از راه نرسید، و شعارهایی که تنها بوی خون میدادند.
پرسش اساسی اینجاست: آیا صلح را میتوان با بمب، موشکهای هوشمند و تحریمهای اقتصادی تحقق بخشید؟ یا این مفاهیم، تنها نقابهاییاند برای توسعهطلبی مدرن و حفظ نظم دلخواه قدرتهای بزرگ؟ شواهد فراوانی از تاریخ معاصر نشان میدهد که هرگاه قدرتی مدعی شد برای «نجات بشر» یا «برقراری صلح» مداخله میکند، در پی آن ویرانی و بیثباتی گسترده بهجا مانده است؛ از فاجعه انسانی در یمن که با حمایت تسلیحاتی غرب از ائتلاف سعودی تشدید شد، تا نقش کشورهای غربی در حمایت از جنگ اوکراین با شعار دفاع از دموکراسی در برابر تجاوز، که مسئله را حل نکرده هیچ بلکه آن را به یکی از طولانیترین و پرهزینهترین منازعات قاره اروپا در دهههای اخیر بدل کرده است. تحریمهای گسترده علیه کشورهایی مانند ایران، ونزوئلا و... نیز تحت عنوان دفاع از حقوق بشر یا نظم بینالملل اعمال شدهاند، اما بیش از هر چیز، فشار آنها بر دوش مردم عادی افتاده و به تضعیف زیرساختهای حیاتی انجامیدهاند. اینها همه نشان میدهد که وقتی واژه «صلح» از زبان قدرتهای نظامی و اقتصادی جاری میشود، باید با تردید نگریست؛ چراکه در بسیاری از این موارد، حقیقتی تلخ پشت آن پنهان بوده: حفظ منافع، مدیریت مناطق تحت نفوذ، و حذف مخالفان ژئوپلیتیکی. ۱۲ مه، روزی است برای یادآوری اینکه در اعصار مختلفی «تاریخ - شوربختانه - توسط فاتحان نوشته شده است»، و روایتهایی که امروز بر پیشانی رسانههای جهان نقش بستهاند، ممکن است فردا به پروندهای برای وارونهنویسی واقعیت بدل شوند. آیا وقت آن نرسیده است که از خود بپرسیم: در هنوز هم بر همان پاشنه نمیچرخد؟