جذابیت پنهان جشنواره کن! یا این میل مبهم بازار کن!!
سعید مستغاثی
حکایت سینماتوگراف 2
در طول سالهای دهه 70 و 80 که اغلب سینمای ایران در جشنواره فیلم کن، فیلم یا فیلمهایی برای نمایش در بخشهای مختلف آن داشت، هر دوره از این جشنواره که به پایان میرسید،کاروان عریض و طویل سینمای ایران مانند هر سال، احتمالا با جایزه یا جوایزی اکثرا در بخشهای جنبی جشنواره کن و البته طبق معمول همراه کارنامهای مبهم و نامشخص از حضور در بازار آن، به وطن باز میگشتند.
کارنامهای که سالهاست همچنان در ابهام به سر میبرد. یعنی از حدود 40 سال پیش وقتی برای نخستینبار نمایندگان بنیاد سینمایی فارابی در بازار فیلم کن سال 1985 شرکت کردند. از آن تاریخ تا به امروز علیرغم حضور پر و پیمان هیئتهای نمایندگی از مؤسسات و نهادهای مختلف دولتی و خصوصی در بازار کن و دیگر غرفههای خرید و فروش جشنوارههای مشابه، اما دریغ از یک گزارش یا بیلان و یا ارائه میزان فروش فیلمهای ایرانی که گویا در این بازارها توسط طرفهای ایرانی عرضه میشوند! چه در آن زمان که تنها بنیاد فارابی بود که یکه و تنها شرکت میکرد و چه در سالهای بعد که آن حضور و شرکت محدود تبدیل به کاروان شد و بعد شکل پاویون گرفت و کمکم آن قدر وسعت یافت که از آن به چتر سینمای ایران تعبیر شد!
طرفه آنکه همین به اصطلاح چتر سینمای ایران که گویا با هزینه چندصد هزار یورویی از کیسه ملت و جیب بیتالمال برپا میشد، در 3-4 روز ابتدای بازار کن سال 1398 (که معمولا اصلیترین روزهای یک بازار محسوب میشود) از نمایندگان این سینما خالی بود و خاک و ماسههای سواحل کوزوات فرانسه را نوش جان میکرد! گویا اعضا و مسئولین و شرکتکنندههای غرفههای مؤسسات سینمایی و رسانهای ایرانی آنقدر سرگرم تماشای فیلمها شدند که بازار و ماموریتی را که به خاطرش عازم کن گردیده را پاک به فراموشی سپرده بودند! ای کاش چنین شور و شوقی برای بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر هم وجود داشت تا سالنهای آن جشنواره خالی از تماشاگر، خاک نخورد!
گزارشی در میان نیست!
به هر حال در طول این سالها، دریغ از یک برگ یا ورقی که در آن روشن شود این غرفهها و بازارها چه دستاوردی برای سینمای ایران داشتهاند؟ معلوم نشد چه اتفاقاتی افتاد؟ چه مذاکراتی و با کدام مؤسسات و کمپانیها و استودیوها انجام پذیرفت؟! کدام فیلمها فروش رفت و کدام فیلمها خواستار نداشت؟ کدام غرفهها موفق بودند و کدام نبودند؟! این چه راز سر به مهری شده که حدود 40 سال است، حتی اهالی سینمای ایران از دانستنش محروم هستند؟! این چه مذاکراتی است که حتی فکتشیتهای رایج هم برایش منتشر نمیشود؟! اگر موفقیتی در این مذاکرات حاصل شد، چرا سخنی از این موفقیتها به میان نیامد و اگر توفیقی حاصل نشد (که براساس شواهد و قرائن موجود این فرض دومی به یقین نزدیکتر مینماید) پس دیگر این کاروانکشی هر ساله چه صیغهای بوده و هست؟!
چه جذابیت پنهانی در این جشنواره سواحل کوزوات فرانسه وجود داشته و دارد؟ در ایامی که سینمای ایران در افول شدیدی به سر میبرد و به اعتراف تقریبا قریب به اتفاق اهالی خودش، ضعیفترین جشنوارههای تاریخ خود را در سالهای 1396 و 1397 و 1398 سپری کرد و در اکران نوروزی این سالها (دوران پیش از کرونا) هم با افت چشمگیر مخاطب حتی نسبت به سالهای گذشتهاش مواجه بود، چه توجیهی برای این مسافرتها و چتربازیها و جشنواره دیدنها وجود داشته و دارد؟
اصلا در شرایطی که یکی از مهمترین کمبودها و کاستیهای سینمای ایران، دورافتادگی آن از مردم و انقلاب و آرمانها و ارزشهایش تلقی شده، شرکت در جشنوارهای که هیچ قرابتی با آن آرمانها و باورهای مردمی ندارد، چه معنایی داشته و دارد؟
چه فیلمی جایزه فیلمنامه جشنواره کن را گرفت؟
فیلم «سه رخ» ساخته جعفر پناهی، جایزه بهترین فیلمنامه هفتادویکمین جشنواره فیلم کن را در خرداد 1397 (2018) به طور مشترک با یک فیلم ایتالیایی به نام «لازاروی خوشحال» دریافت کرد. آنچه از مجموع نقدها و تحلیلهایی که در طول جشنواره درباره فیلم «سه رخ» انجام گرفت، به طور کلی آن را اثری متوسط نشان داد و نمره منتقدان مجله «دیلی اسکرین» نیز 2/6 از 5 بود که اگرچه از امتیازات فیلم «همه میدانند» اصغر فرهادی (که در بخش مسابقه این جشنواره شرکت داشت) بسیار بالاتر بود (فیلم فرهادی با امتیاز 1/8 از 5 اثر ضعیفی ارزیابی شد) اما بازهم فیلمی درخور دریافت جایزه بهترین فیلمنامه به نظر نمیرسید.
بیشتر توجهات به فیلم «3 رخ» از عدم حضور پناهی در جشنواره و پروپاگاندای عظیمی که از سوی جشنواره و محافل خارجی برای این عدم حضور اتفاق افتاد، منشاء گرفت و کمتر متوجه خود فیلم بود. چنانچه منتقد وب سایت BBC در این باره نوشت:
«... شرایط جعفر پناهی در ایران، ممنوعیت فیلمسازی و ممنوعالخروجی، او را در یک موقعیت استثنایی قرار داده که میتواند توجه جشنوارهها و رسانهها را به خود جلب کند؛ موقعیتی که افسوس هر سینما دوستی را در هر کجای جهان- به حق- برمیانگیزد و در کنار آن البته پناهی هم خودآگاه از آن سود میجوید...»
در واقع این همان برداشتی بود که نشان میداد، جشنواره کن به آنچه توجه نداشت، قابلیتهای هنری و سینمایی یک فیلم است. چنانچه «تی یه ری فرمو» یکی از مسئولین این جشنواره چند سال پیش اعلام کرد که همه فیلمهای جعفر پناهی دراین جشنواره پذیرفته خواهند شد و وی برای همیشه داور تمامی جشنوارههای جهان است!!
این سخنان به این مفهوم بود که مهم نیست پناهی چه فیلمی بسازد، چگونه بسازد و چه از آب دربیاورد! مهم این است که او پناهی است! مقامی که حتی اساتید تاریخ سینما مانند جان فورد و آلفرد هیچکاک وچارلی چاپلین نیز از آن بیبهره بودهاند!
فیلمهای تقلبی
اما منتقد BBC درباره فیلم پناهی یعنی «سه رخ» نوشت:
«... هرچند «سه رخ» از فیلم بسیار ضعیف «تاکسی» (فیلم دیگرپناهی که چند سال پیش جایزه اول جشنواره برلین را دریافت کرد!)، به مراتب شستهرفتهتر و از نظر بصری کارشدهتر است اما مشکل تمامی فیلمهای اخیر پناهی را هم دارد: تلاش برای واقعینمایاندن صحنه و روایت که در نهایت شکلی از مستند غیرطبیعی و تقلبی را شکل میدهد که باورپذیر نیست و نمیتواند تماشاگرش را درگیر فضا و موقعیت صحنه کند...»
فیلم «سه رخ» ماجرای 3 زن را روایت میکرد که یا هنرپیشه بودند یا هستند و یا میخواهند بشوند و هر 3 درگیر مشکلاتی بودند ولی شروع فیلم اساسا به قول یکی دیگر از منتقدین یک «گاف ابلهانه» محسوب شد! چرا که با ویدئوی خودکشی یکی از آن 3 تن شکل میگرفت که گویا توسط خودش ارسال شده بود!!
قریب به اتفاق منتقدان و حاضران در جشنواره، فیلم «3 رخ» را تقلیدی از آثار کیارستمی خواندند، گویا پناهی هنوز نتوانسته چارچوبی به نام سینمای مستقل را بشناسد و همچنان در زیر سایه عباس کیارستمی فیلم میسازد، چنانچه برخی نقدهایی که حتی در دفاع از فیلم او نوشته شده، آن را «حضور شبح کیارستمی بر پرده جشنواره کن» خواندند.
«استیو پاند»، منتقد معروف دیگر، فیلم پر از لحظات اضافی دانست که به انبوهی از دیالوگها و حرفهای تکراری میان خود پناهی و بازیگر اصلی فیلم ختم میشد و بعد از آن کلی اتفاقات بیربط میافتاد و بیش از آنکه یک قصه یا روایت باشند، به مشتی شعارهای کهنه در یک تجربه آماتوری سوپر هشت شبیه بودند؛ از نمایش یک گاو نر قوی گرفته (مثلا به استعاره جامعه مرد سالار!) تا قضیه یک هنرپیشه فیلم فارسی که ممنوعالکار بود (یعنی همدردی با ممنوعالکارها؟!) تا خانوادهای ظاهرا سنتی که به دخترشان اجازه هنرپیشه شدن نداده بودند (سوژهای که از اولین فیلم تاریخ این سینما در سال 1311 یعنی «حاجیآقا آکتور سینما» در سینمای ایران تکرار شده) و تا مراسم ختنهسوران پسر بچهای که قرار بود خاک کردن ماحصل این مراسم به عنوان «پوست مقدس»، تعیینکننده سرنوشت وی باشد!!! (ماجرائی که در فیلم فارسی «درشکهچی» مربوط به 40 سال پیش نیز تکرار شده بود)!
و نقطه اوج فیلم و احتمالا قله سینمای جعفر پناهی! در آخر فیلم اتفاق میافتاد که خود ایشان به عنوان ناظر زورکی همه این صحنهها، همان «پوست مقدس» که به وی سپرده شد تا در تهران و محوطه دانشگاه تهران خاک کند و باعث شود سرنوشت، صاحب آن را به نقطه مطلوبی برساند اما گویا او میبایست آن را در خانه همان هنرپیشه فیلم فارسی دفن میکرد تا مثلا چنان زنانی سرنوشت نسل بعد را تعیین کنند!
«تیمگریسون» منتقد معروف مجله دیلی اسکرین درباره فیلم «3 رخ» نوشت:
«...فیلم بر روی تغییرات اتفاقی میچرخد... «3 رخ» میتواند بعضی مواقع مثل یک احمق خیالباف بدون کمترین حرکت به جلو، حسی را ایجاد کند اما این متانت مقداری از تسلیم مالیخولیایی، قسمت پناهی را برای خودش و سرزمینش برعکس نشان میدهد...»!